رمان گرداب پارت 207

3.7
(3)

 

 

 

 

چندتا نفس عمیق کشیدم تا نفسم جا بیاد و گفتم:

-اقاجون بود..

 

-چرا جواب ندادی؟..

 

قبل از اینکه بتونم چیزی بگم، دوباره صدای گوشیم بلند شد و تنم لرزید…

 

ابروهای سورن توی هم گره خورد و گوشی رو از توی دستم بیرون کشید و به صفحه ش نگاه کرد…

 

صدای گوشی رو قطع کرد و گفت:

-چرا اینجوری شدی؟..چیکار داره؟!..

 

-هیچی..یعنی نمیدونم..ولش کن..

 

با تعجب نگاهم کرد و گفت:

-شاید کار واجب داشته باشه..بیا جواب بده..

 

گوشی رو که به طرفم گرفته بود، ازش گرفتم و نگاهم رو دزدیدم:

-نه نمیخواد..مامان گفته هرموقع زنگ زد بدم خودش جواب بده…

 

سنگینی نگاهش رو روی صورتم حس می کردم اما سرم رو پایین انداختم و نگاهش نکردم…

 

صداش جدی شد:

-پرند..

 

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:

-بله؟..

 

-منو نگاه کن ببینم..

 

نیم نگاه کوتاهی بهش انداختم و با جذبه گفت:

-چی شده؟!..

 

-چیزی نشده سورن..

 

-پس چرا جواب ندادی؟..یه چیزی شده..تعریف کن ببینم..

 

کلافه نگاهم رو به اطرافم چرخوندم و چیزی نگفتم که دوباره محکم صدام کرد:

-پرند..با توام..

 

 

چونه ام لرزید و سرم رو پایین انداختم که با تعجب بیشتری گفت:

-چی شده اخه؟!..

 

دستم رو روی صورتم کشیدم و گرفته گفتم:

-وقتی تو نبودی، اقاجون بهم زنگ زد و گفت برم دیدنش..گفت باهام کار داره…

 

-خب؟!..

 

لبم رو گزیدم و با بغض گفتم:

-گفت اگه دلیل قانع کننده ای برای بهم زدن نامزدی نداشته باشم، هرچه زودتر بساط عروسی رو راه می اندازه….

 

ساکت شدم و وقتی دیدم صدایی از سورن نمیاد، با تردید سرم رو چرخوندم و نگاهش کردم…

 

خشکش زده بود و مات و مبهوت داشت نگاهم می کرد..

 

متوجه ی نگاهم که شد، زیر لبی و خیلی اهسته گفت:

-چی؟!..

 

کامل چرخیدم طرفش و با هول و تند تند شروع کردم به تعریف کردن ماجرای اون روز…

 

با حذف قسمت اومدن کاوه دنبالم، همه ی موضوع رو براش تعریف کردم…

 

اخم هاش با هر جمله ام بیشتر توی هم میرفت و چشم هاش قرمزتر میشد…

 

سکوت که کردم با خشم موهاش رو چنگ زد و نگاهش رو ازم گرفت…

 

با نگرانی گفتم:

-چند روز قبل از اینکه تو بیایی، دوباره اقاجون زنگ زد و مامان باهاش حرف زد..باهاش کلی بحث کرد و گفت به این نامزدی راضی نیستیم و همچین کاری نمی کنیم..باهاش اتمام حجت کرد که دیگه در این مورد حرف نزنه…..

 

 

 

درحالی که دندون هاش رو محکم روی هم میفشرد و فکش جابه جا میشد گفت:

-پس الان برای چی دوباره زنگ زده؟!..

 

اروم لب زدم:

-نمی دونم..

 

با یک حرکت از جاش بلند شد و من هم از جا پریدم و با نگرانی نگاهش کردم…

 

پشتش رو بهم کرده بود و دوباره افتاده بود به جون موهاش و محکم بهشون چنگ میزد…

 

با تردید صداش کردم:

-سورن..

 

چرخید و انگشت اشاره ش رو گرفت طرفم و با عصبانیت گفت:

-خوده اشغالشم اومده طرفت؟..

 

انقدر ضایع گفتم “نه” که خودش تا تهش رفت و چشم هاش رو با خشم بست…

 

دستم رو روی دهنم گذاشتم و به خودم لعنت فرستادم که حتی نمی تونستم یک دروغ ساده بگم…

 

چشم های سرخش رو باز کرد و دوباره انگشت اتهامش رو به طرفم گرفت و شمرده شمرده گفت:

-به من..دروغ..نگو..

 

قدمی به طرفش برداشتم و با ناراحتی گفتم:

-دروغ نمیگم..

 

-پس اسم این کارت چیه؟..یارو اومده معلوم نیست چی گفته و چیکار کرده اما تو میگی نه…

 

-نخواستم ناراحت و نگران بشی..

 

-کِی اومد؟!..

 

دست هام رو توی هم پیچیدم و با من من گفتم:

-همون..روز..اون موقعی که..اقاجون خبرم کرد..کاوه رو فرستاده بود دنبالم…

 

یهو با صدای فریادش چشم هام گرد:

-اسم اون اشغالو به دهنت نیار..اسمشو نیار..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۳۱۵۴۲۲۵۱

دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری…
IMG 20240524 022305 966

دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و…
۱۶۰۵۱۰

دانلود رمان تموم شهر خوابیدن 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۱۵۹۹۴۸

دانلود رمان پالوز pdf از m_f 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک…
IMG 20230127 013512 6312 scaled

دانلود رمان می تراود مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
IMG 20230128 233556 6422

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست پر از رمز و راز پر از تنهایی گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح میدهد در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ گرگ ها متفاوتند متفاوت تر از همه نه مثل سگ اسباب دست انسانند…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 4.4 (7)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20230127 013928 0412

دانلود رمان خطاکار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
⁦(;;;・_・)⁩
⁦(;;;・_・)⁩
10 ماه قبل

جرر
اونوقت این پرند احمق یا این رقتارا نمیفهمه سورن دوسش داره؟😐

Mahsa
Mahsa
10 ماه قبل

بد سریده
یهو چه وحشی شد

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x