رمان گرداب پارت 216

3
(2)

 

 

 

لبم رو گزیدم و خجول و با عجله گفتم:

-شما چی گفتین بهشون؟!..

 

-گفتم باید با خودت صحبت کنم..اونم گفت منتظر خبرمون میمونه…

 

با من من گفتم:

-مامان..من..اخه من..فعلا..

 

دستش رو زیر چونه ام گذاشت و سرم رو بلند کرد و تو چشم هام خیره شد و گفت:

-ما که این حرفارو با هم نداریم دخترم..راحت حرفتو بزن..

 

-مامان اخه من..فعلا نمیخوام به این موضوعات فکر کنم..تازه از اون نامزدی کذایی خلاص شدم..نمیخوام الان درگیر این موضوع بشم….

 

مامان سرش رو تکون داد و گفت:

-من به کاری مجبورت نمیکنم خودتم میدونی..اما تا کی میخواهی به اون نامزدی فکر کنی و درگیرش باشی؟..بالاخره که یه روز باید ازدواج کنی….

 

سرم رو به چپ و راست تکون دادم و اروم گفتم:

-هنوز خیلی زوده..نمی تونم..

 

-هرجور خودت میدونی عزیزم..اما اگه نظر منو بخواهی میگم اجازه بده بیان..اول طرفو ببین شاید اصلا خوشت نیومد ازش..شاید با ملاک هات فاصله داشت…..

 

باز هم سکوت کردم و فکر سورن یک لحظه از سرم بیرون نمیرفت…

 

یعنی اگه می فهمید برام خواستگار پیدا شده، چه عکس العملی نشون میداد؟…

 

هیچ نظری در این مورد نداشتم..

 

 

با روی جدیدی از سورن که توی اون شب دعوا اشنا شده بودم، نمی دونستم چه رفتاری از خودش نشون میداد….

 

هرچند شاید اصلا براش مهم هم نبود..شاید فقط روی کاوه حساس بود..اونم بخاطره اتفاقاتی که می دونست قبلا بینمون پیش اومده….

 

دوست داشتم رویایی فکر کنم که براش مهمه و از شنیدن این موضوع ناراحت و عصبی میشه…

 

با صدای مامان از فکر دراومدم و نگاهش کردم..

 

دوباره دستش رو روی دستم گذاشت و نوازش کرد و مهربون گفت:

-خانم رضایی خیلی تعریف میکرد..می گفت طرف تک پسر و طراح یک شرکت بزرگه..فقط یدونه خواهر بزرگتر داره که ازدواج کرده..کار و کاسبیش اینجور که میگفت عالیه و از نظر مادی هیچ مشکلی نداره..پدرش پزشکه و مادرش معلم..می گفت خانواده ی فرهنگی و بسیار با شخصیت و با محبتی هستن……

 

باز هم حرفی نداشتم بزنم و مامان خودش ادامه داد:

-البته از روی تعریف نمیشه کسی رو شناخت..باید بیان تا خودمون بشناسیم و اشنا بشیم..باید بریم محل زندگی و کارش تحقیق کنیم..اما از تعریف هایی که کرد من دیدم مثبته بهشون…

 

مشغول بازی با انگشت هام شدم و مامان که دید سکوت کردم سوالی گفت:

-نظرت چیه؟..بگم بیان؟..

 

با عجله سرم رو بلند کردم و هول شده به مامان نگاه کردم..

 

تا خواستم حرفی بزنم، صدای ملودی وار ایفون خونه به صدا دراومد و من حرفم رو خوردم…

 

 

نگاهم چرخید سمت ساعت روی دیوار و با دیدنِ عقربه هاش که ساعت ده رو نشون میداد، با تعجب گفتم:

-کیه این وقت شب..

 

از جام بلند شدم و مامان گفت:

-شاید سورن باشه..

 

یک لحظه توی جام ایستادم و قلبم ریخت..

 

نمی دونم چرا احساس ادمی رو داشتم که داشته خلافی انجام میداده و یکی سر صحنه جرم رسیده…

 

با صدای مامان تکونی خوردم:

-چرا وایسادی مامان..برو ببین کیه..

 

با قدم های بلند راه افتادم سمت ایفون و توی دلم خدا خدا می کردم که مامان دیگه موضوع رو ادامه نده و هرکی بود جلوش حرفی نزنه….

 

گوشی ایفون رو برداشتم و نفس بلندی کشیدم:

-کیه؟!..

 

با مکث صدای دلنشینش توی گوشم پیچید:

-منم خانوم..باز کن..

 

بی اراده لبخندی روی لبم نشست:

-سلام..خوش اومدی..

 

منتظر جوابش نشدم و شاسی ایفون رو فشردم و گوشی رو سرجاش گذاشتم…

 

چرخیدم سمت مامان و گفتم:

-سورن بود..

 

کمی این پا و اون پا کردم اما هرچقدر با خودم کلنجار رفتم، روم نشد به مامان بگم جلوی سورن حرفی از خواستگار نزنه….

 

اگه چیزی می گفتم حتما شک می کرد و من این رو نمی خواستم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…
IMG 20240701 112102 217

دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی 4.3 (13)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو…
IMG 20230123 235014 207 scaled

دانلود رمان سونات مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۱ ۱۳۰۷۵۶۸۷۷

دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۱۱۰۹۳۹۲۵۷

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست 5 (1)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون…
IMG 20230123 235746 955

دانلود رمان آمیخته به تعصب 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۳۶۰۸۸

دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
InShot ۲۰۲۳۰۴۱۸ ۱۰۵۰۱۵۱۹۵

دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x