رمان گرداب پارت 221

4.5
(2)

 

 

 

 

سرم رو روی سینه ش به تایید بالا و پایین کردم و سورن با خنده گفت:

-واقعا لعنت بهش..گربه ی وقت نشناس..

 

دوباره خندیدم که صورتش رو تو گردنم فرو کرد و بوسه ش ایندفعه روی گردنم مهر شد و با ارامش چشم هاش رو بستم….

 

بوی تنش رو نفس کشیدم و دست هام رو روی کمرش گذاشتم…

 

یک دستش رو روی کمرم و اون یکی دستش رو روی موهاش کشید و پشت گردنم رو گرفت و به سینه ش فشرد….

 

روی سرم رو بوسید و کمی تو بغل هم موندیم و بعد سورن فاصله گرفت و دست هاش رو دو طرف صورتم گذاشت….

 

خم شد پیشونیم رو بوسید و مهربون گفت:

-برو بخواب دیگه..قبلش یه لیوان اب بخور..

 

سرم رو تکون دادم و کمی نگاهش کردم و بعد بی اختیار روی پنجه ی پاهام بلند شدم و گونه ش رو بوسیدم…

 

فاصله که گرفتم، دیدم چشم هاش رو بسته و با ارامش لبخند میزنه…

 

چشم هاش رو باز کرد و با همون لبخنده جذاب و نگاه مهربونش گفت:

-این ارزشش از صدتا بوسه بیشتر بود..

 

من هم لبخند زدم و با خجالت سرم رو پایین انداختم که دستش رو بغل سرم گذاشت و طرف دیگه ی سرم رو بوسید و توی گوشم گفت:

-شبت بخیر خوشگلم..

 

-شب تو هم بخیر..

 

 

 

================================

 

در ورودی اپارتمان رو بستم و با لبخندی به لب وارد کوچه شدم…

 

دست هام رو توی جیب سویشرتم فرو کردم و راه افتادم سمت خونه…

 

فاصله ی زیادی نبود و هوا هم با اینکه ابری و گرفته بود اما حال و هوای خوبی بهم میداد…

 

با صدای الارم پیامک، گوشیم رو از جیبم دراوردم و پیام سورن رو باز کردم…

 

“نذاشتی که برسونمت دختر لجباز..رسیدی خونه خبر بده”

 

لبخندم پررنگ تر شد و شروع کردم به جواب دادن..

 

“تو غذایی که برات اوردمو بخور و استراحت کن که باید بری سرکار..چشم خبر هم میدم”

 

با لبخند گوشی رو سر دادم داخل جیبم و دست هام رو هم دوباره داخل جیبم فرو کردم و سرم رو بلند کردم….

 

نم نم بارون شروع شده بود و پوست صورتم رو نوازش میداد…

 

لبخند از لبم دور نمیشد و چه حال خوبی داشتم وقتی پیش سورن بودم…

 

با اینکه اوایل از خونه گرفتنش ناراحت بودم اما الان اونجا برامون تبدیل شده بود به یک مکان گرم و صمیمی که می تونستیم با خیالت راحت باهم وقت بگذرونیم…..

 

نفس عمیقی از هوای باران خورده کشیدم و سرم رو پایین اوردم…

 

همزمان صدای بوق بلند و ممتدی از کنارم بلند شد..

 

 

با تعجب سرم رو چرخوندم و با دیدن ماشین اشنایی که کنارم نگه داشته بود، درجا اخم هام توی هم رفت….

 

یک لحظه توقفم از سر تعجب، باعث شد فرصت کنه از ماشین پیاده بشه و خودش رو بهم برسونه…

 

سرم رو چرخوندم و بی توجه بهش، خواستم به راهم ادامه بدم که بازوم از پشت کشیده شد…

 

پلک هام رو باحرص روی هم گذاشتم و نفسم رو فوت کردم بیرون…

 

خودم رو عقب کشیدم و با اخم های گره خورده گفتم:

-ولم کن..چه غلطی داری میکنی..

 

انگشت هاش رو محکم توی بازوم فرو کرد و اون هم با اخم و عصبانیت گفت:

-کجا بودی؟!..

 

از پرروییش تعجب کردم و ابروهام رو انداختم بالا:

-چی؟!..

 

-از کجا داری میایی؟..

 

صداش بلند شده بود و با خشم زیادی حرف میزد..

 

دستم رو تکون دادم تا ولم کنه و با حرص گفتم:

-به تو چه..ولم کن ببینم..

 

ولم که نکرد هیچ، اون یکی بازوم رو هم گرفت و محکم کشیدم سمت خودش…

 

سرش رو خم کرد و نفس های سوزان و پر خشمش به صورتم خورد…

 

از لای دندون های بهم فشرده ش غرید:

-یه به تو چه ای نشونت بدم پرند تمام دنیا به حالت زار بزنن…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۹ ۱۷۴۵۱۲۱۵۳

دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل…
IMG 20230128 233813 8572 scaled

دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (2)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…
IMG 20230127 015557 9102 scaled

دانلود رمان نقطه کور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره…
IMG 20230123 235654 617

دانلود رمان التهاب 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…      
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان از هم گسیخته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
IMG ۲۰۲۴۰۳۳۰ ۰۱۳۴۳۶

دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 3.6 (16)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x