رمان گرداب پارت 227

3.3
(3)

 

 

 

 

چشم هام رو بستم و لب زدم:

-وای..وای..خدایا..

 

سورن هول شده و با نگرانی، تند تند گفت:

-چیزی نشد پرند..میبینی که حالم خوبه..نگران نباش به خدا خوبم…

 

زدم زیر گریه و نالیدم:

-چرا مواظب نیستی..اگه میزد بهت چی..وای سورن..وای…

 

-عزیزم..عزیزدلم به خدا خوبم..اصلا نفهمیدم یهو ماشینِ از کجا پیداش شد..خداروشکر اتفاقی نیوفتاد نترس….

 

به هق هق افتادم و حرفی نزدم که مهربون و با ملایمت گفت:

-گریه نکن خوشگلم..ببین حالم خوبه..اروم باش..

 

هق زدم:

-اگه میزد بهت چی..

 

-گریه نکن پرند..حالم خوبه به خدا..

 

-وای سورن..وای..دیدی دلشوره های این چند روزم الکی نبود..اگه تصادف کرده بودی چی..اگه اتفاقی واست افتاده بود من چه غلطی می کردم….

 

-قربون خودت و دلشوره هات برم..

 

با حرص و گریون غریدم:

-اینطوری باهام حرف نزن..من بچه نیستم..چرا مواظب نبودی..چرا حواست نبود…

 

-ببخشید..کاش نگفته بودم بهت..الکی نگران شدی..

 

گریه ام بیشتر شد و نتونستم جوابش رو بدم که با نگرانی گفت:

-پرندجان اینطوری گریه نکن..اسپری ت کجاست؟..

 

#پارت1336

 

هق زدم و جوابش رو ندادم که با نگرانی بیشتری صدام کرد:

-پرندم!..

 

میون اون حال بدم، از میم مالکیتی که ته اسمم گذاشت دلم لرزید و نفس بریده جواب دادم:

-جونم..

 

-قربون جونت..اسپری ت کجاست عزیزم؟!..

 

-همینجاست..

 

-اروم باش عزیزدلم..اینطوری هق نزن اعصابم خورد میشه..اسپری رو بردار بزن…

 

بی اختیار به حرفش گوش دادم و دست دراز کردم و اسپری رو از روی پاتختی برداشتم…

 

با صدای اسپری زدنم انگار خیالش کمی راحت شد که نفس عمیقی کشید و مهربون گفت:

-افرین دختر خوشگلم..حالا اروم باش..گریه نکن..

 

دستم رو روی صورتم کشیدم و اشک هام رو پاک کردم و گفتم:

-می خوام ببینمت..

 

-باشه عزیزم..مریضم رو راه میندازم بعدش میام..

 

با لجبازی گفتم:

-نه همین الان..خودم میام..

 

صداش کمی جدی شد اما همچنان مهربون هم بود:

-با این حالت کجا بیایی..خودم یکی دو ساعت دیگه میام سر میزنم..تا اون موقع برو ابی به دست و صورتت بزن..به مامانتم چیزی نگو الکی نگران میشه…..

 

دستم رو مشت کردم و کلافه و با حرص گفتم:

-الان باید ببینمت..من دارم سکته میکنم از ترس..تا نبینمت خیالم راحت نمیشه…

 

#پارت1337

 

با ملایمت گفت:

-عزیزم به جون پرند حالم خوبه..یه اتفاق بود تموم شد و رفت..بیخود بزرگش نکن..بشین خونه من زود میام….

 

کوتاه اومدم و اروم گفتم:

-پس قول بده زود بیایی..

 

-چشم..قولِ قول..نشینی باز گریه کنیا..

 

-سورن به خدا تا یکی دو ساعت دیگه اینجا نباشی خودم میام…

 

برای اینکه از اون حال و هوا خارجم کنه، اروم خندید و گفت:

-تهدید میکنی؟..

 

جدی گفتم:

-از تهدیدم بدتر..سر جون تو، حتی با خودتم شوخی ندارم سورن..زود بیا والا پا میشم میام…

 

دوباره خندید و با محبت گفت:

-چشم خوشگل خانوم..شما اروم باش من قول میدم همینکه مریضم رفت بیام…

 

نفس عمیقی کشیدم و اروم گفتم:

-باشه..منتظرتم..

 

-قربونت برم..نشینی باز غصه بخوریا..خودتو سرگرم کن تا من برسم…

 

-تورو خدا مواظب خودت باش..

 

-چشم..فعلا..

 

بعد از خداحافظی گوشی رو پایین اوردم و قطع کردم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۲۰۷۴۴

دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و …
IMG 20230128 234002 2482 scaled

دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش…
با مرد مغرور

رمان ازدواج با مرد مغرور 1 (2)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود.
IMG 20240606 191033 683

دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۶ ۱۰۵۱۳۷۹۰۸

دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا…
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

یکی میتونه گرداب خلاصه شده تو این سه ماه یعنی از شهریور تا الان توضیح بده مرسی چون حوصله ام نمی‌کشه نزدیک ۷۰ تا پارته

Mamanarya
Mamanarya
8 ماه قبل

ی پارت فقط مکالمه و گریه و قربون صدقه رفتن آخهههه🫤🫤🫤🫤

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x