رمان گرداب پارت 268

4.4
(80)

 

 

 

 

با ناراحتی زیادی نگاهم کرد و من درجا از حرف هام پشیمون شدم…

 

نباید این بحث رو باز می کردم..من که می دونستم یاداوری اون روزها چقدر ناراحتش می کرد…

 

با دیدن اشکی که توی چشم هاش جمع شد، حالم بد شد و به خودم لعنت فرستادم…

 

با ناراحتی یک دستش رو بین دست هام گرفتم و گفتم:

-ببخشید..نمی خواستم ناراحتت کنم..باشه هرچی تو بگی اصلا نمیریم..ناراحت نباش دیگه…

 

چشم هاش رو بهم فشرد تا مانع ریزش اشک هاش بشه و دستم رو محکم گرفت:

-سورن کِی میخواد بره؟..

 

-دقیق نمی دونم..ولش کن مهم نیست مامان..نمیریم..

 

سرش رو تکون داد و نگاهش رو ازم گرفت و به تلویزیون خیره شد…

 

من هم با ناامیدی سرم رو چرخوندم و به فیلمی که از تلویزیون پخش میشد نگاه کردم…

 

هم از کنسل شدن سفر و هم از ناراحتی مامان، ناراحت بودم…

 

برای رسیدن به خواسته ام نباید اون حرف رو میزدم و بحث اون اتفاق بد رو وسط می کشیدم…

 

دلم برای صورت ناراحت و چشم های پر اشک مامان سوخت و دوباره به خودم لعنت فرستادم…

 

از گوشه چشم بهش نگاه کردم که کاملا با حواس پرتی و گیج به تلویزیون نگاه می کرد و مشخص بود اصلا تلویزیون رو نمیبینه و فکرش جای دیگه ای بود…..

 

#پارت1577

 

نفس لرزونی کشیدم و با بلند شدن صدای ایفون سرم چرخید…

 

حواس مامان هم جمع شد و نگاهم کرد:

-کیه؟..

 

با ناراحتی نگاهش کردم:

-نمی دونم..حتما سورنِ..

 

سرش رو تکون داد و من از جا بلند شدم و رفتم سمت ایفون و گوشی رو برداشتم:

-کیه؟..

 

حدسم درست بود و صدای گرم سورن توی گوشم پیچید:

-منم خانوم..

 

شاسی ایفون رو زدم و گوشی رو سرجاش گذاشتم و به مامان نگاه کردم:

-سورنِ..

 

لب هاش به لبخند کمرنگی حالت گرفت و سرش رو تکون داد…

 

حتی اگه تو ناراحت ترین حال ممکن هم بود، با شنیدن اسم سورن و اومدنش لبخند روی لبش می نشست…

 

من هم لبخند زدم و راه افتادم سمت در ورودی و بازش کردم…

 

با دیدن سورن که پشت در بود، لبخندم پررنگ تر شد:

-سلام..خوش اومدی..

 

اومد داخل و درحالی که کفش هاش رو درمی اورد لبخند زد:

-سلام خوشگله..چطوری؟..

 

-مرسی تو چطوری؟..

 

-خوب..

 

#پارت1578

 

کفش هاش رو توی جاکفشی گذاشت و دمپایی هاش رو برداشت و پاش کرد…

 

قبل از اینکه راه بیوفته و از راهرو رد بشه، بازوش رو گرفتم و نگهش داشتم…

 

سرش چرخید و از روی شونه نگاهم کرد:

-جون؟..

 

خنده ام گرفت و اروم گفتم:

-وایسا..کارت دارم..

 

کامل چرخید طرفم و با شیطنت گفت:

-درخدمتم..

 

با خنده مشتی به بازوش زدم و نگاهی به ته راهرو انداختم و صدام رو پایین اوردم:

-داشتم با مامان درمورد رفتن به تهران حرف میزدم..

 

جدی شد و اخم هاش کمی توی هم رفت:

-خب؟..

 

شونه هام افتاد و با افسوس گفتم:

-گفت نمی تونه بیاد و راه طولانیه خسته میشه..

 

نفسی کشید و اروم گفت:

-بهت گفتم خودم باهاش حرف میزنم..

 

-طاقت نیاوردم..دو روز گذشت و تو هیچی بهش نگفتی..دوست داشتم زودتر بدونم چی میگه…

 

دستش رو روی بازوم کشید و لبخند مهربونی زد:

-خیلی خب..نگران نباش سعی میکنم راضیش کنم..

 

دوباره امید اندکی توی دلم روشن شد:

-واقعا؟..

 

-اره عزیزم..خودم بیشتر مشتاقم باهام بیایین..حالا بیا بریم ببینم چی میشه…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 80

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۱۶۶۸۶

دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۰۶۴۴۶

دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۷ ۱۱۳۳۳۹۵۳۱

دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی) 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند…
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
IMG 20230127 015547 6582 scaled

دانلود رمان آدمکش 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو…
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا 4.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی…
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
4 ماه قبل

اصلا معلوم نشد اون همه پارت گرفتار نبودن پرند بودیم چه بلایی سرش اومده بود اصلا

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

کاش زودتر برن تهران تا سوگل و سامیار هم بیان قاطی داستان

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x