رمان گلادیاتور پارت 138 - رمان دونی

 

 

 

 

گندم گردن بالا گرفت و سرش را به پشت سر ، جایی که یزدان ایستاده بود چرخاند و چشم در چشم اویی انداخت که حالا فاصله اش را از پشت سر صفر کرده بود :

 

 

 

ـ تجربه خاصی که نمی خواد ………… به نظرم کار خیلی سختی هم به نظر نمی رسه …….. وقتی دوست دخترات می تونن چنین کفش هایی بپوشن و راه برن ، پس منم می تونم .

 

 

 

یزدان با شنیدن حرف گندم ، ابرو درهم کشید و چپ چپ و جدی در چشمان او نگاه کرد :

 

 

 

ـ بار آخرت باشه که خودت و با اون دخترا مقایسه می کنی ……… در ضمن اون دخترا عادت کردن که با این سبک کفش ها راه برن ………… انقدر که اگر می تونستن با همین کفش ها تو تختشون می رفتن و می خوابیدن .

 

 

 

و بی اختیار یاد فانتزی سوگندی افتاد که همیشه دلش می خواست با کفش های پاشنه بلندش به تخت او برود و تمکینش کند .

 

 

 

ـ چرا فکر می کنی من از پس پوشیدن یه کفش ساده بر نمی یام ؟؟؟ منم می تونم ، فقط اولش باید یه ذره کمکم کنی ……… تازه می تونم تو خونه هم بپوشمشون و باهاشون راه برم و تمرین کنم .

 

 

 

ـ فقط همین مونده که جلوی اون همه نگهبان کفش پات کنی و تق تق کنان از این سمت عمارت بری اون سمت عمارت …….. در ضمن من نگفتم از پسش بر نمی یای . می گم یه کفش پاشنه کوتاه تر بردار . این خیلی بلنده .

 

 

 

گندم ابرو بالا انداخت :

 

 

 

ـ نه همین و می خوام .

 

 

 

ـ گندم پاشنه این و یه لحظه خودت نگاه کن …….. بیست سانته . پاشنه بلند دوست داری ، یه دونه پنج سانتی بردار . این خیلی بلنده . چپ می کنی .

 

 

 

ـ اونا رو دوست ندارم . همین و می خوام .

 

 

 

یزدان پف کلافه ای کشید و کفش را از دست او گرفت :

 

 

 

ـ از همون بچگیتم ادا و اصول زیاد داشتی …….. سایز پات چنده ؟

 

 

 

گندم خنده ای کرد و شانه ای بالا انداخت . اصلا آخرین باری که کفش خریده بود را یادش نمی آمد …….. او اکثرا کفش چند دست کار کرده دیگران را می پوشید و با آن سر می کرد  .

 

 

 

ـ نمی دونم .

 

 

 

یزدان سری تکان داد و به سمت مرد راه افتاد تا سایز احتمالی را برای او سفارش دهد .

 

 

 

 

 

کفش را روی پیشخوان گذاشت :

 

 

 

ـ از این کفش ، همین رنگ ، سایز سی و هشت و سی و نه رو بدید لطفا .

 

 

 

مرد سری برای یزدان تکان داد و لحظه ای بعد همراه با دو جعبه کفش مقابلش ایستاد .

 

 

 

یزدان با یک جفت از کفش ها به سمت گندم راه افتاد :

 

 

 

ـ بشین روی این صندلیه .

 

 

 

و خودش هم مقابل گندمی که بی حرف روی مبل نشست و کفش و جوراب در پایش را درآورد ، تک زانویی زد و یک پای او را بالا آورد و روی زانوی خم کرده اش گذاشت و کفش بندی را با احتیاط درون پایش کرد و نگاه گذرایی به چشمان اویی که خیره به پای فرو رفته اش در کفش شده بود ، انداخت .

 

 

 

ـ چطوره ؟ تنگه یا گشاده ؟

 

 

 

و باز نگاهش را سمت پای کوچک و جمع و جور او که هنوز هم روی زانویش قرار داشت داد ………. پای گندم تنها مقداری از کف دستش بزرگ تر بود .

 

 

 

ـ خوبه . فکر کنم اندازس . اون یکیش و هم میشه پام کنی . می خوام باهاش چند قدم راه برم .

 

 

 

یزدان بی حرف آن یکی لنگه را هم در پای گندم کرد و بند های بلند براقش را به دور مچ پای سفیدش بست .

 

 

 

ـ آروم بلند شو . عجله نکن .

 

 

 

گندم سر تکان داد و دست میان دست یزدانی که مقابلش کمر صاف کرد و ایستاد ، گذاشت و سر پا شد و دو سه قدمی به کمک او راه رفت .

 

 

 

ـ چطوره ؟ پات و که نمی زنه ؟ می تونی باهاش راه بری ؟

 

 

 

ـ آره خیلی خوبه . اندازه اندزست . دوستش دارم ……. بعد از اینکه این و برام خریدی ، لطفاً یه لاک صورتی روشن هم برام بخر .

 

 

 

یزدان که می ترسید پای گندم در کفش بپیچد و یا در برود ، دست دور کمر او انداخت و در همان حال جوابش را داد :

 

 

 

ـ قرتی نشو .

 

 

 

ـ دوست دارم ناخونای پام و لاک بزنم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای دختر سرخوش

علوی
علوی
1 سال قبل

این دختره هم خیلی خره، هم کرم دستگاه گوارش داره، هم به شدت ندید بدیده

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

من جای یزدان بودم یه دل سیر این گندمو میزدم لهش میکردم دختره زبون نفهم پررو😐

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x