رمان گلادیاتور پارت 170

5
(2)

 

 

 

 

ـ باشه ، فقط به یکی بگو ساکم و برام بیاره .

 

 

 

ـ بله خانم .

 

 

 

خدمتکار یکی از خدمه های مرد را صدا زد و ساک نسرین را به دست او داد و خودش جلوتر از آنها به سمت انتهایی ترین قسمت سالن که توسط دری دو دهنه چوبی کنده کاری شده بزرگ از دیگر قسمت های عمارت جدا می شد خارج شدند . وارد راهروی طول و درازی که دو طرفش پر بود از درهای چوبی بزرگ شدند . مقابل سومین در ایستادند و زن زن چهار کارت را از جیب شلوارک در پایش بیرون کشید و با یکی از آنها در اطاق را برای نسرین باز کرد و خودش را کنار کشید تا نسرین وارد شود .

 

 

 

ـ بفرمایید .

 

 

 

نسرین در حالی که نگاهش را درون اطاق می چرخاند ، وارد شد :

 

 

 

ـ ممنون .

 

 

 

زن کارت ورود و خروج اطاق را سمت نسرین گرفت و مرد ساک او را گوشه ای قرار داد و از اطاق خارج شد .

 

 

 

با رفتن زن و مرد از اطاق ، نسرین در اطاق را بست و نگاهش را دور تا دور اطاق کوچک اما شیکی که درون آن قرار گرفته بود چرخاند . تم سفید و خاکستری روشن اطاق حس خوبی به او می داد .

 

 

 

اما خودش را زیاد درگیر کنجکاوی برای این اطاق نکرد ………. او برای کار مهمتری به این مهمانی آمده بود .

 

 

 

سمت ساکش رفت و تمام موهایش را با احتیاط بالا سرش بست و لباس مخصوصی که مختص این مهمانی گرفته بود را با احتیاط در آورد و لبه تخت دو نفره ای که درون اطاقش قرار داده بودند گذاشت و به حمام رفت ……….. قصد نداشت تا کل تنش را بشورد . آنقدر هم زمان نداشت تا بخواهد حمام کاملی کند و موهایش را هم بشورد و خشک کند و دوباره از اول حالتشان دهد . فقط می خواست از گردن به پایین را آب بزند و عرق احتمالیِ نشسته بر روی تنش را بشورد .

 

 

 

حوله پوش از حمام خارج شد و کیف لوازم آرایشش را از داخل کیفش بیرون آورد و روی میز توالت گذاشت و آرایش کاملی روی پوست برنز کرده اش نشاند ……… برای اینکه پوستش اینگونه برنزه شود ، کم دردسر نکشیده بود . از خرید کرم های مخصوص برنز کننده پوست گرفته تا رفتن به استخرهای سرباز و خوابیدن های چند ساعته زیر آفتاب . می خواست پوستش برنز طبیعی به نظر برسد . هر چند به همین ها هم قناعت نکرد . کرم براق کننده پوستش را که حالت ژله ای داشت و اندکی هم اکلیلی و شاین به نظر میرسید را درآورد و به تمام قسمت های بدنش که خارج از لباس قرار می گرفت مالید .

 

 

 

 

با پایان یافتن کارش به سمت لباسش رفت و به هر سختی که بود تنهایی به تن زد . لباسش نسکافه ای بود و زیادی بدن نما و کوتاه به نظر می رسید اما می دانست می تواند با این ظاهر جدید نگاه های زیادی را سمت خود جلب کند .

 

 

 

دامن لباسش شاید تنها چهار انگشت پایین تر از باستنش را می پوشاند …………… قسمت دامن لباس بسیار کوتاه بود و بالاتنه بازی داشت . از آنهایی که سینه ها را سخاوتمندانه در طبق اخلاص هر بیننده ای قرار می داد .

 

 

 

نگاهی از داخل آینه به خودش انداخت و از قصد یقه لباس در تنش را پایین تر کشید تا دید طرف مقابلش بهتر روی بالا تنه زیبایش بچرخد .

 

 

 

کفش های شیشه ای بی رنگ پشانه بلندش را به پا زد و بند کلفتش را به دور مچ پایش بست و محکم کرد . ران های توپر و برق افتاده برنزش در این لباس کوتاه و این کفش شیشه ای زیادی هوس انگیز به نظر می رسیدند .

 

 

 

کیف کوچک دستی اش را هم برداشت و موبایل و کارت اطاقش را درون آن گذاشت و بعد از اطمینان از ظاهر شیک و زیبا شده اش از اطاق خارج شد و به سمت سالن راه افتاد .

 

 

 

اینکه با هر قدم نگاه های زنان و مردان را به سمت خود بکشید ، احساس غرور و عزت نفس به او دست می داد . از اینکه نگاه های مردان را با هر حرکتی ، آنچنان روی خودش بنشاند که طرف مقابل حتی دیگر توان بلند کردن نگاهش را هم نداشته باشد ، لذت می برد .

 

 

 

این حس غرور ، این اعتماد به نفس ، این لذتی که در ذره ذره پوستش موج می خورد ، آن حقارت های گذشته را می پوشاند و زخم هایش را التیام می بخشید .

 

 

 

وارد سالن شد و با نگاهش به دنبال فردی فرهاد نام گشت …………… هرگز با او رو به رو نشده بود . حتی این استخدامش هم به صورت واسطه ای و غیابی بود . تنها به او گفته بودند که فرهاد مردی میانسال با هفتاد سال است . با موهای جو گندمی و قدی متوسط و سیبیل هایی تاب داده . می گفتند می شود او را از زنان زیادی که دور و برش چرخ می زنن شناخت .

 

 

 

با نگاهی ساده توانست او را گوشه ای از سالن و نشسته بر روی کاناپه بزرگی ببیند …………. آن هم در حالی که دو دختر در سمت چپش نشسته بود و دو دختر در سمت راستش و یک دختر هم با لباسی نیمه برهنه همچون خودش ، بر روی پاهایش جای گرفته بود ………… فرهاد همانطور بود که همه از او تعریف می کردند .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
10043162 4 Copy

دانلود رمان یکاگیر 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند…
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۱۰۰۴۵۶

دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۱۴۳۷۵۸۲۶۲

دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۳۴۹۶۸۰

دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 2.5 (4)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
شیطون2

رمان دانشجوهای شیطون 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی…
IMG 20231120 000803 363

دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار 4 (2)

1 دیدگاه
    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

پارت نداریم؟؟

رضا
رضا
1 سال قبل

واااای اینکه همون نسرین کودکی گندمه شر درست نکنه

P:z
P:z
پاسخ به  رضا
1 سال قبل

فک کنم اومده که شر درست کنه و میدونه ماجرا از چه قراره

Narges
Narges
پاسخ به  رضا
1 سال قبل

واییی راس میگی اصلا حواسم نبودا

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x