رمان گلادیاتور پارت 227

5
(2)

 

 

 

 

با ورودشان به تراس ، گندم هم تازه توانست فرهاد را به همراه کریستیانو که کنارش روی مبل تکی نشسته بود را ببیند و از یادآوری حرف های دیروزش عرق سردی بر تنش بنشیند . علاوه بر این دو نفر یک دختر ریز نقش جوان هم درون جلسه اشان حضور داشت .

 

 

 

یزدان بی حرف سری برای آنها تکان داد و به سمت کاناپه دو نفری که در فاصله دو متری از فرهاد و کریستیانو قرار داشت رفت و گندم را هم تنگ خودش نشاند .

 

 

 

ـ خوب شد خودت اومدی پسر …………. می خواستم الان یکی از خدمه ها رو بالا دنبالتون بفرستم .

 

 

 

یزدان دستش را از پشت گندم رد کرد و به دور کمرش حلقه نمود و او را به سینه اش چسباند و گندم بدون هیچ خجالت و یا شرمی از نگاه خیره فرهاد و کریستیانو از این حرکت یزدان ، به سینه او تکیه زد و نگاهش را از آنها گرفت .

 

 

 

باید احمق می بود که در جمع آنها ، چنین مامن امنی را از دست بدهد و یا دست رد به آن بزند .

 

 

 

ـ یک مقداری دیر از خواب بیدار شدیم .

 

 

 

کتی که در طرف راست گندم در فاصله یکی دو متری از او در مبلی تکی فرو رفته بود و پا روی هم انداخته بود ، نگاهش را خریدارانه چرخی روی سرتا پای گندم داد و عاقبت روی چشمان معصوم و بی گناه و صد البته زیبا و تماشایی گندم و آن لبانی صورتی براقی که هوش از سر هر آدمی می برد ، نشست .

 

 

 

ـ با این پارتنر جذاب و خوشگلی که تو داری ، منم بودم در اطاقم و چهار قفله می کردم و کل روزم و مشغولش می شدم و تا فردا صبحم اجازه نمی دادم از تختم پایین بره . این بره خوشگلت و از کجا پیدا کردی ؟

 

 

 

 

 

گندم نگاهش را سمت کتی چرخاند و به لبخندی تصنعی اکتفا کرد . معنای حرف او را به خوبی می فهمید و این باعث می شد هر لحظه عرق سرد نشسته بر تنش ، فراگیر تر و گسترده تر شود .

 

 

 

یزدان سرفه ای مصلحتی کرد و یک پایش را روی دیگری انداخت و سعی نمود حواس دیگران را سمت خودش جلب نماید . به هیچ عنوان دلش نمی خواست گندم موضوع بحث محفل گرم آنها شود .

 

 

 

شاید از همان ابتدا زمانی که در اطاقشان گندم را با آن آرایش بسیار جذابی که بر صورتش نشانده بود و لباس زیبایی که بر تن کرده بود که او را همچون پری افسانه ای خیره کننده و نفس گیر نشان می داد ، دید ، نباید اجازه می داد گندم پایش را درون این جشن شبانه بگذارد .

 

 

 

ـ جلستون خیلی وقته شروع شده یا من وسطش رسیدم ؟؟؟

 

 

 

کریستیانو نگاهش را روی یزدان انداخت و با همان فارسی لهجه دارش جواب او را داد :

 

 

 

ـ هنوز شروع نکردیم ……… منتظر تو و سوگلیت بودیم پسرجان .

 

 

 

یزدان نفس عمیقی کشید و سری تکان داد .

 

 

 

ـ پس اگه همه هستن ، می تونیم شروع کنیم .

 

 

 

فرهاد لیوان شربت روی میز مقابلش را برداشت و لبی تر کرد و جلسه را به طور رسمی شروع نمود ………….. گندم در عجب بود که برخلاف امروز صبح ، دور و بر و یا در بغل این پیر خرفت دختر برهنه ای را نمی دید .

 

 

 

ـ همونطور که دیروز گفتم ، محموله شمش ها و عتیقه ها لب مرزه ………… قراره که از لب مرز به سمت تهران حرکت کنه . اما یه مشکلی این وسط وجود داره . آوردن عتیقه ها آنچنان کاری نداره . اما منتقل کردن اون حجم شمش به سمت تهران ، به این آسونی ها نیست .

 

 

 

کتی هم دست دراز کرد و لیوان نوشیدنی اش را برداشت و آرام گفت :

 

 

 

ـ چطور ؟

 

 

 

ـ تو راه کلی گشت راه و پلیس راه وجود داره . رد شدن از هر کدوم از این گشت ها به این آسونی ها نیست .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۲۳۵۴۱۴۵۲۰

دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی 5 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و…
رمان شهر بازي

رمان شهر بازي 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
IMG 20230123 235601 807

دانلود رمان به نام زن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با…
images

رمان عاشقم باش 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۶ ۰۰۳۳۰۵۷۱۳

دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای…
2

رمان قاصدک زمستان را خبر کرد 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت…
IMG 20230127 013632 7692 scaled

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کانی
کانی
1 سال قبل

چی شد دیگه از ویلای فرهاد بیررون نیومدن؟

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

کی یزدان به گندم ابراز علاقه می کنه تموم شه بره

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x