رمان گلادیاتور پارت 235 - رمان دونی

 

 

 

گندم حس می کرد یزدان با کار و حرف هایش ، او را میان شعله های آتشی قرار داده که راه خلاصی از آن وجود ندارد .

 

 

 

ـ آره تو راست میگی . من از هیچی خبر ندارم ………… انقدر احمقم که خام تو و حرفای قشنگت شدم ………. بهتره بذاری برم تا تو این بی خبری احمقانم بمیرم .

 

 

 

یزدان با نگاه تار و تیره و نا آشنایش نگاهش کرد …………. دیگر او یزدان چند سال پیش نبود که همچون گذشته تحمل و ظرفیت شنیدن هر نافرمانی و گستاخی را داشته باشد ……….. حتی اگر آن فرد ، برایش شخصی به عزیزی گندم باشد .

 

 

 

بله قربان گویی های در این چند سال و گوش به فرمان بودن افرادش او را بد عادت کرده بود .

 

 

 

فشار دستش را بر روی پهلوان گندم بیشتر کرد و برایش اهمیت نداشت اگر چهره گندم از درد در هم فرو رود .

 

 

 

ـ چوب خطات و یکی یکی داری پر میکنی گندم ………. مواظب اون زبونت باش تا کار دستت ندادم .

 

 

 

تن گندم آنقدر پر حرارت و داغ بود که انگار هیچ چیز را حس نمی کرد ……….. حتی فشاری که یزدان با دستانش بر تن او وارد می کرد .

 

 

 

دیگر نه تحمل سکوت کردن داشت و نه راه آمدن .

 

 

 

ـ می دونی . تو درست می گفتی که تغییر کردی . که دیگه اون یزدان سابق نیستی . اما من احمق نخواستم باور کنم . نخواستم تصویر یزدان گذشته هام تو ذهنم خراب بشه . نخواستم سیاه و کثیفشون کنم ……… اما تو درست می گفتی . تو تغییر کردی ، انقدر که مثل بی غیرتا ، می تونی منی که مثلاً تنها عضو باقی مونده خانوادت هستم به هر کس و ناکسی که دوست داری ، هدیه بدی و عین خیالتم نباشه …….. می دونی ، اشتباه از من بود ، منِ احمق .

 

 

 

نمی دانست گندم با حرف هایش بر رویش نفت می ریزد یا بنزین ……… تنها چیزی که حس کرد ، حس گر گرفتگی شدیدی بود که به صدم ثانیه ای سر تا پایش را در نوردید و عجیب سوزاندش .

 

 

 

 

 

با چشمان عصیانگر و برافروخته ، در چشمان خشمگین و نم برداشته گندم نگاه کرد ………… گندم به او لقب بی غیرت داده بود ؟؟؟

 

 

 

یزدان حلقه دستانش را از دور کمر او آزاد نمود ، اما با گرفتن مچ دستش این قطع اتصال را جبران نمود و از میان جمعیت رقصنده راهی باز کرد و با قدم های بلند و خشمگین او را به دنبال خودش کشید و به اطاق مشترکشان برد .

 

 

 

نگاه از چشمان پر از بغض و خشم او گرفته و به هر سمت و سویی نگاه می کرد ، الا جایی که چشمان به لرز نشسته گندم حضور داشت . گندم باید جواب این گستاخی اش را می دید .

 

 

 

گندم در حالی که با قدم های دو مانند به خاطر قدم های بلند یزدان ، به دنبالش کشیده می شد ، ترسیده مچ دستش را تکان تکانی داد تا از دست او آزاد شود ………… با اینکه این خشم یزدان ، او را می ترساند ، اما به هیچ وجه از حرفی که زده بود پشیمان نبود .

 

 

 

یزدان بی غیرتی کرده بود …………. اگر هدیه دادن یک دختر به مردان دیگر ، اسمش بی غیرتی نبود ، پس چه بود ؟؟؟

 

 

 

هر چه مچش را می کشید و تکان می داد ، انگار حلقه پنجه های یزدان به دور مچش تنگ تر می شدند و فرار از دست او غیر ممکن تر .

 

 

 

ـ ولم کن ، کجا داری من و می بری ؟ ………… بهت میگم ولم کن .

 

 

 

یزدان بی توجه به تقلاهای گندم او را به سمت پله ها برد و با رسیدن به اطاقشان ، با دست آزادش ، کارت را از جیب شلوارش بیرون کشید و میان شیار قفل در کشید که در با صدای تیک ضعیفی باز شد .

 

 

 

نگاهی به قاب روی دیوار انداخت و قدم هایش را به سمت حمام کشید و ابتدا گندم را داخل حمام فرستاد و بعد خودش وارد حمام شد و در را بلافاصله برا یجلوگیری از فرار گندم ، قفل کرد ………. حمام تنها جایی بود که می توانست بدور از نگاه فرهاد و زیر دستانش سنگ هایش را با گندم وا کند .

 

 

گندم با چشمانی ترسیده و از حدقه درآمده نگاهش را به یزدان و کار های او داد ………… دلیل آمدنشان به حمام را نمی فهمید .

 

 

 

ـ چرا ……… چرا من و آوردی اینجا ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهار
بهار
1 سال قبل

میشه پارت گزاریتون مرتب باشه هر موقع دوست دارید میلیون می‌کشه پارت میزارین اونم خیلی کوتاه هر موقع هم میلیون نمی‌کشه که هیچ

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

پارت نداشتیم امروز؟؟

black girl
black girl
1 سال قبل

این همه غلط املاییxd😐
اطاق؟دیگه اینو که هرکسی می‌دونه://

رها
رها
1 سال قبل

حالا شد نویسنده!!! خوشم اومد داره هیجان انگیز میشه،ایول👏👏🌷🌷

...
...
1 سال قبل
پاسخ به  رها

دقیقا چیش داره هیجان انگیز میشه 😐😐

رها
رها
1 سال قبل
پاسخ به  ...

اینکه اینقدر از روح پاک گندم تعریف شد ،ما فکر کردیم حضرت مریم جدید بوجود اومده، ولی معلوم شد کله ی اونم بوی قورمه سبزی میده🤣🤣

zahra
zahra
1 سال قبل

میشه پارتارو طولانی بنویسی

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

اه بابا دو خط بیشتر بنویس خب

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x