رمان گلادیاتور پارت 241

5
(2)

 

 

 

گندم انگار که حتی یک کلمه هم از حرف های او را نشنیده باشد ، با دست آرام بر گونه اش کوبید و لبش را گزید :

 

 

 

ـ خاک بر سرم ، چقدر من با این دختره رقصیدم . دیدم هی داره با لبخند نگاهم می کنه و ازم تعریف می کنه ها ، نگو تو سرش برام نقشه ها داشته ………. تازه تعریفای اون هیچ ، من و بگو که چقدر از زیباییش تعریف کردم …………. خاک بر سر شدم رفت .

 

 

 

یزدان باز هم خنده ای کرد و دست روی شانه گندم گذاشت و او را به سمت سرویس بهداشتی چرخاند و تا دم سرویس هولش داد ………. امشب شب آخری بود که در این عمارت و میان این افراد قرار می گرفت ……….. پس نباید این فرصت را از دست می داد . بودن هر ثانیه میان این افراد برایش اطلاعاتی به همراه داشت ، که قابل قیاس با هیچ چیز نبود .

 

 

 

ـ این برای بار هزارم ، تا زمانی که من هستم ، تا زمانی که سایه من روی سرت قرار داره ، کسی جرات نزدیک شدن بهت و نداره .

 

 

 

گندم خواست بگوید خودش می تواند از پس همه چیز بر بیاد ، اما میان این گله گرگ ، او نه توان جنگیدن با این آدم های همه فن حریف را داشت و نه مهارتش را ………. پس بهتر بود منطقی عمل می کرد و حرف یزدان را گوش می داد و طبق خواسته او عمل می کرد .

 

 

 

یزدان در سرویس بهداشتی را باز کرد و او را داخل فرستاد و ادامه داد :

 

 

 

ـ در ضمن بهتره به وضع این صورتت یه سر و سامانی بدی که زودتر بتونیم برگردیم پایین .

 

 

 

گندم با شنیدن اسم پایین و آن جشن کزایی ، به سرعت خودش را سمت او چرخاند . دیگر به هیچ عنوان دلش نمی خواست در آن وضعی که ساعات پیش در آن قرار گرفته ، قرار گیرد و هر لحظه دل و روده اش در هم بریزد .

 

 

 

ـ بازم می خوایم بریم پایین ؟ نمیشه نریم ؟

 

 

 

ـ نه ، من باید برگردم پایین ‌.

 

 

 

 

گندم با چهره ای نگران شده و چشمانی گشاد شده از سر ترس ، به یزدان نزدیک تر شد :

 

 

 

ـ اگه دوباره بخوان یکی از همین قانونای مسخره تو جشنشون و انجام بدن چی ؟ اگه مجبور بشی من و به یه مرد دیگه بدی چی ؟ من نمی خوام پیش کسی غیر از تو باشم .

 

 

 

یزدان به خوبی ترس و هراس نشسته در تن گندم را حس می نمود و درکش می کرد ……….. او تنها مرد در زندگی گندم بود و گندم بجز با دستان او ، با دستان هیچ مرد دیگری آشنا نبود .

 

 

 

ـ نترس . دیگه اون اتفاق نمی افته .

 

 

 

گندم با نگرانیِ بیشتری نسبت به ثانیه های قبل ، سری تکان داد و با تشویش بیشتری گفت :

 

 

 

ـ از کجا می دونی ؟ مگه نمیگی اینجا یه قانونایی داره که هیچ کس نمی تونه ازش تخطی کنه ؟

 

 

 

یزدان دستانش را بالا آورد و دو طرف گونه های گندم قرار داد ……….. دستانش زیاد برای صورت ظریف گندم بزرگ بود .

 

 

 

ـ اینجا یه قانون دیگه هم داره که از همون قانون کبوتر با کبوتر و باز با باز پیروی می کنه . اینجا تو نمی تونی پارتنرت و با پارتنر رئیست عوض کنی . اینجا فقط می تونی با هم رده و هم ردیف قدرت خودت معاوضه رو انجام بدی . اگه تو با پایین تر از خودت این معاوضه رو انجام بدی ، یعنی به زبون بی زبونی به همه نشون دادی که زیر دستت ازت یه نقطه ضعف پیدا کرده که تو برای بستن دهنش ، راضی به دادن پارتنرت به اون شدی …………. و این تو حیطه کاری ما یعنی به خطر انداختن وجه قدرت و جایگاهت تو سیستم .

 

 

 

ـ یعنی الان جز فرهاد کس دیگه ای نیست که هم رده قدرتت باشه .

 

 

 

ـ فقط کتی بود که تو با اونم یه آهنگ رقصیدی ……… جز فرهاد و کتی کسی هم ردیف قدرت من نیست . پس الان دیگه لازم نیست نگران کسی یا چیزی باشی . پایین که بریم از اول تا آخرش دیگه پیش خودمی . تازه می خوام به جبران اون رقصی که نشد با هم تمومش کنیم ، یه آهنگ مهمونت کنم .

 

 

 

ـ آهنگ مهمونم کنی ؟

 

 

 

ـ آره . می خوام از اول تا آخر یه آهنگ و فقط با خودت برقصم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
IMG 20230128 233633 5352

دانلود رمان کابوک 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از…
wp3551985

دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش…
Screenshot ۲۰۲۳۰۱۲۳ ۲۲۵۴۴۵

دانلود رمان خدا نگهدارم نیست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت…
رمان زیر درخت سیب

دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی 3.8 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۹ ۲۳۲۰۰۱۸۰۷

دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا 5 (1)

5 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (7)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG 20230123 235601 807

دانلود رمان به نام زن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با…
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
11 ماه قبل

وای باورم نمیشه مهمونیشون داره تموم میشه
سه ماهه موندیم تو یه مهمونی
دو هفته دیگه م یه شب تا صبحشون طول میکشه

black girl
black girl
پاسخ به  Mahsa
11 ماه قبل

بیشتر از سه ماهه

رها
رها
پاسخ به  black girl
10 ماه قبل

خوش به حال نویسنده🤣🤣🤣

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x