رمان گلادیاتور پارت 241 - رمان دونی

 

 

 

گندم انگار که حتی یک کلمه هم از حرف های او را نشنیده باشد ، با دست آرام بر گونه اش کوبید و لبش را گزید :

 

 

 

ـ خاک بر سرم ، چقدر من با این دختره رقصیدم . دیدم هی داره با لبخند نگاهم می کنه و ازم تعریف می کنه ها ، نگو تو سرش برام نقشه ها داشته ………. تازه تعریفای اون هیچ ، من و بگو که چقدر از زیباییش تعریف کردم …………. خاک بر سر شدم رفت .

 

 

 

یزدان باز هم خنده ای کرد و دست روی شانه گندم گذاشت و او را به سمت سرویس بهداشتی چرخاند و تا دم سرویس هولش داد ………. امشب شب آخری بود که در این عمارت و میان این افراد قرار می گرفت ……….. پس نباید این فرصت را از دست می داد . بودن هر ثانیه میان این افراد برایش اطلاعاتی به همراه داشت ، که قابل قیاس با هیچ چیز نبود .

 

 

 

ـ این برای بار هزارم ، تا زمانی که من هستم ، تا زمانی که سایه من روی سرت قرار داره ، کسی جرات نزدیک شدن بهت و نداره .

 

 

 

گندم خواست بگوید خودش می تواند از پس همه چیز بر بیاد ، اما میان این گله گرگ ، او نه توان جنگیدن با این آدم های همه فن حریف را داشت و نه مهارتش را ………. پس بهتر بود منطقی عمل می کرد و حرف یزدان را گوش می داد و طبق خواسته او عمل می کرد .

 

 

 

یزدان در سرویس بهداشتی را باز کرد و او را داخل فرستاد و ادامه داد :

 

 

 

ـ در ضمن بهتره به وضع این صورتت یه سر و سامانی بدی که زودتر بتونیم برگردیم پایین .

 

 

 

گندم با شنیدن اسم پایین و آن جشن کزایی ، به سرعت خودش را سمت او چرخاند . دیگر به هیچ عنوان دلش نمی خواست در آن وضعی که ساعات پیش در آن قرار گرفته ، قرار گیرد و هر لحظه دل و روده اش در هم بریزد .

 

 

 

ـ بازم می خوایم بریم پایین ؟ نمیشه نریم ؟

 

 

 

ـ نه ، من باید برگردم پایین ‌.

 

 

 

 

گندم با چهره ای نگران شده و چشمانی گشاد شده از سر ترس ، به یزدان نزدیک تر شد :

 

 

 

ـ اگه دوباره بخوان یکی از همین قانونای مسخره تو جشنشون و انجام بدن چی ؟ اگه مجبور بشی من و به یه مرد دیگه بدی چی ؟ من نمی خوام پیش کسی غیر از تو باشم .

 

 

 

یزدان به خوبی ترس و هراس نشسته در تن گندم را حس می نمود و درکش می کرد ……….. او تنها مرد در زندگی گندم بود و گندم بجز با دستان او ، با دستان هیچ مرد دیگری آشنا نبود .

 

 

 

ـ نترس . دیگه اون اتفاق نمی افته .

 

 

 

گندم با نگرانیِ بیشتری نسبت به ثانیه های قبل ، سری تکان داد و با تشویش بیشتری گفت :

 

 

 

ـ از کجا می دونی ؟ مگه نمیگی اینجا یه قانونایی داره که هیچ کس نمی تونه ازش تخطی کنه ؟

 

 

 

یزدان دستانش را بالا آورد و دو طرف گونه های گندم قرار داد ……….. دستانش زیاد برای صورت ظریف گندم بزرگ بود .

 

 

 

ـ اینجا یه قانون دیگه هم داره که از همون قانون کبوتر با کبوتر و باز با باز پیروی می کنه . اینجا تو نمی تونی پارتنرت و با پارتنر رئیست عوض کنی . اینجا فقط می تونی با هم رده و هم ردیف قدرت خودت معاوضه رو انجام بدی . اگه تو با پایین تر از خودت این معاوضه رو انجام بدی ، یعنی به زبون بی زبونی به همه نشون دادی که زیر دستت ازت یه نقطه ضعف پیدا کرده که تو برای بستن دهنش ، راضی به دادن پارتنرت به اون شدی …………. و این تو حیطه کاری ما یعنی به خطر انداختن وجه قدرت و جایگاهت تو سیستم .

 

 

 

ـ یعنی الان جز فرهاد کس دیگه ای نیست که هم رده قدرتت باشه .

 

 

 

ـ فقط کتی بود که تو با اونم یه آهنگ رقصیدی ……… جز فرهاد و کتی کسی هم ردیف قدرت من نیست . پس الان دیگه لازم نیست نگران کسی یا چیزی باشی . پایین که بریم از اول تا آخرش دیگه پیش خودمی . تازه می خوام به جبران اون رقصی که نشد با هم تمومش کنیم ، یه آهنگ مهمونت کنم .

 

 

 

ـ آهنگ مهمونم کنی ؟

 

 

 

ـ آره . می خوام از اول تا آخر یه آهنگ و فقط با خودت برقصم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد سوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجرم بی گناه به صورت pdf کامل از شهرزاد بانو

      خلاصه رمان:     دختری که در خانواده‌ی پسر دوست به دنیا اومده و به شدت تحت نفوذ و ستم پدر و برادرشه کتک میخوره و خدمتکار خونه س و زبونِ درازی هم داره مادرش بعد تولدش فوت کرده و دوست داداشش هوادار و خاطرخواهش میشه و..     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

وای باورم نمیشه مهمونیشون داره تموم میشه
سه ماهه موندیم تو یه مهمونی
دو هفته دیگه م یه شب تا صبحشون طول میکشه

black girl
black girl
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

بیشتر از سه ماهه

رها
رها
پاسخ به  black girl
1 سال قبل

خوش به حال نویسنده🤣🤣🤣

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x