رمان گلادیاتور پارت 243

5
(4)

 

 

 

 

و باز هم این یزدان بود که بدون آنکه نگاهش را از لپتاب پیش رویش بگیرد ، جواب او را داد :

 

 

 

ـ فقط شش ، هفت دقیقه دیگه وقت داری ……….. کارت تموم نشده باشه ، همون مدلی دستت و می گیرم و میبرمت پایین ………….. می دونی که حتی یه ذره از حرفی که می زنم عقب نمی شینم و انجامش میدم . پس به نفع خودته که دست بجنبونی و بجای فک زدن و وراجی کردن ، کارت و انجام بدی ……. من نمی تونم تو رو تنهایی تو این اطاق رها کنم و برم پایین .

 

 

 

گندم حرصی از این هشداری که یزدان به او داده بود ، مجدداً سمت آینه چرخید و کرم پودرش را برداشت و مقداری از آن را روی انگشتش خالی کرد و به صورتش مالید و ………….

 

 

 

کارش خیلی زودتر از آن مقدار زمانی که یزدان برای او تعیین کرده بود ، تمام شد ……. در حالی که توربان روی سرش را درست می کرد ، از جایش بلند شد و بدون آنکه نگاهی سمت یزدان بچرخاند ، به سمت در حرکت کرد .

 

 

 

ـ من آمادم .

 

 

 

یزدان سری تکان داد و بعد از تایپ کردن چیزی در لپتابش ، درش را بست و کتش را برداشت و به سمت گندم راه افتاد .

 

 

 

نگاهی در چشمان مسحور کننده گندم انداخت و لبخند محوی روی لبانش جا خوش کرد …………. به نظرش گندم زیباترین چشمان این جهان که یک دختر می توانست داشته باشد را داشت .

 

 

 

گندم که سنگینی نگاه یزدان را حس نموده بود ، نگاه اخمویش را سمت یزدان کشید و با دیدن لبخند بر روی لبان او ، ابروانش عمیق تر از قبل درهم فرو رفت .

 

 

 

ـ چیه ؟ نگاهم می کنی ؟

 

 

 

ـ هیچی داشتم به یه گربه سرتق نگاه می کردم ……… بریم پایین .

 

 

 

از پله ها پایین می رفتند و گندم به جمعیت زیادی که هنوز هم در پیست می رقصیدند و گه گاهی درهم می لولیدند نگاهی انداخت ‌.

 

 

 

 

آهنگ به همان شدت و حدت ساعت پیشش ادامه داشت و هر لحظه جمعیت حاضر در پیست را ، بیشتر از قبل به تکاپو می انداخت .

 

 

 

یزدان گندم را به وسط پیست کشاند و او را مقابل خودش قرار داد و دستش را آرام به دور کمر باریک او حلقه نمود و او را به خودش نزدیک تر کرد .

 

 

 

نگاهش به چشمان مسحور کننده گندمی بود که به وضوح نگاه دلگیرش را از او می گرفت و با هر سمت و سویی می چرخاند ، الا جایی که چشمان او حضور داشت .

 

 

 

گندم با حس گرمای نامطبوعی دست آزادش را روی سینه یزدان قرار داد ……….. نه حالش را درک می کرد و نه سر از کار خودش در می آورد . از یک طرف از این فاصله اندک میانشان تمام جانش را داغی نامطبوعی فرا گرفته بود و ضربان قلبش را تصاعدی بالا می برد ………. و از سمت دیگر با اینکه نگاه از یزدان گرفته بود و خودش را در لک فرو رفته نشان می داد ، اما در حقیقت از بودن در آغوش یزدان ، سر از پا نمی شناخت و سلول به سلول تنش به طغیان افتاده بود و پایکوبی می کرد .

 

 

 

چند وقتی می شد که درگیر این دوگانگی آزار دهنده شده بود .

 

 

 

یزدان که نگاه او را دید ، همان فاصله اندک را هم به صفر رساند و او را کاملاً به سینه اش چسباند و گردن پایین کشید و و لبانش را جایی نزدیکی های گوش گندم قرار داد ………. بدون آنکه بداند با همین کار کوچک ، تن و جان گندم را بیشتر از قبل به لرزه انداخت .

 

 

 

ـ می بینم که یکی اینجا رفته تو لک و خیال بیرون اومدنم نداره .

 

 

 

گندم با حس عطر تن یزدان و نفس های گرم و پر حرارت اویی که بر روی گونه اش پخش می شد ، بی اختیار نگاهش سمت چشمان مشکی یزدان کشیده شد و از همان فاصله چند سانتی در چشمان او نگاه کرد .

 

 

 

بی شک یزدان قصد جانش را کرده بود . این حالت هایی که او جدیداً با هر کار ریز و درشت یزدان به آن دچار می شد ، به هیچ عنوان عادی نبود . پلکی زد . این لال مونی گرفتن ها به اوی زبان دراز نمی آمد . باید حرفی می زد ……….. چیزی می گفت . این سکوت نشانه خوبی نبود .

 

 

 

ـ نه می فهمم درباره چی داری صحبت می کنی ……….. نه منظورت و می فهمم . اگه منظورت منم که باید بگم اصلاً هم تو لک نرفتن ………….. اصلاً بخاطر چی یا بخاطر کی باید تو لک برم ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230127 013604 6622

دانلود رمان شوهر آهو خانم 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی…
رمان هم قبیله

دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند 4.2 (6)

1 دیدگاه
      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.8 (12)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
1648622752 R8eH6 scaled

دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد 3 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
520281726 8216679582

رمان باورم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار…
IMG 20240717 155824 919 scaled

دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای…
۰۳۴۶۴۲

دانلود رمان نیلوفر آبی 5 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا
لیلا
10 ماه قبل

بلاخره دارن از این فاز خواهر برادری خارج میشن😂

...
...
10 ماه قبل

گندم داره عاشق میشه؟!

black girl
black girl
پاسخ به  ...
10 ماه قبل

نه داره متحول میشه..سوالا می‌پرسیدا رمان عاشقانه است دیگه معلومه باید عاشق شه😐

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x