رمان گلادیاتور پارت 247 - رمان دونی

 

 

 

 

یزدان بدون آنکه به گندم نگاهی بی اندازد ، ابتدا با دست به جلال اشاره کرد که می تواند مرخص شود و به دنبال کار خودش برود …….. و بعد از رفتن جلال و تنها شدنشان ، نگاهش را سمت چشمان دو دو زده و نگران گندم کشید .

 

 

 

گندم با دیدن سکوت یزدان ، بی طاقت دست جلو برد و دستش را روی ساق دست یزدان گذاشت و اینبار با آشفتگی بیشتری سوالش را تکرار کرد :

 

 

 

ـ اگه بری ، کی برمی گردی یزدان ؟

 

 

 

ـ معلوم نیست ………… هر زمان که کارم تموم بشه .

 

 

 

گندم پلکی زد و نفسی گرفت ………… ضربان بالا رفته قلبش ، حال آشفته اش را فریاد می زد .

 

 

 

ـ خب ، کارت کی تموم میشه ؟

 

 

 

ـ چطور ؟

 

 

 

ـ خب ، خب …….. تو این مدتی که تو نیستی ، من چی کار کنم ؟

 

 

 

ـ تا الان چی کار می کردی …………. زمانی که من نیستم ، همون کار و ادامه بده .

 

 

 

گندم نگاهش را از او گرفت و سمت غذای پیش رویش کشید …………… دیگر هیچ تمایلی به خوردن نداشت .

 

 

 

یزدان قرار بود زجر کشش کند یا جانش را به لب برساند ؟؟؟ چرا یزدان به گونه ای رفتار می کرد که انگار بودن و یا نبودنش ، هیچ فرقی برای او ندارد ………….. وقتی یزدان بود دلش گرم می شد …………. انگار کلی انگیزه برای انجام دادن کارهایش پیدا می کرد ………… اصلاً انگار به قوی ترین آدم بر روی این کره خاکی که قادر بود هر کاری را انجام دهد ، بدل می شد .

 

 

 

اما وای به روزی که یزدانی در زندگی اش حضور نداشته باشد ……………. باید اعتراف می کرد به آدم دیگری تبدیل می شد …………… آدمی که نه دیگر جانی برای ادامه این مسیر داشت ………….. نه نفسی برای ادامه این راه …………. و نه حتی انگیزه ای برای ادامه این زندگی ‌.

 

 

 

 

 

 

چرا یزدان به گونه ای رفتار می کرد که انگار بودن یا نبودنش ، هیچ فرقی در زندگی او نمی کند .

 

 

 

یزدان که خودش هم مشغول خوردن غذایش بود ، از گوشه چشم نگاهی به گندمِ فرو رفته در خودش انداخت .

 

 

 

ـ چرا نمی خوری ؟ مگه نگفتی که گشنته ؟

 

 

 

گندم بدون آنکه نگاهش را از ظرف غذای پیش رویش بردارد ، جواب یزدان را داد .

 

 

 

ـ الکی گفتم جلوی جلال ضایع نشم .

 

 

 

یزدان باز هم نگاهش نمود ………….. می دانست این تغییر حالت یک دفعه ای گندم ، بی ربط به شنیدن خبر سفرش نیست .

 

 

 

ـ نگران این مدتی که من اینجا نیستم نباش …………. امروز به جلال می سپارم با اون مربی که برات در نظر گرفتم صحبت کنه .

 

 

 

ـ مربی ؟ کدوم مربی ؟

 

 

 

ـ همون مربی که چند روز پیش دربارش باهات صحبت کردم ……….. چیه فکر کردی اون لحظه که گفتم باید خودت و قوی و ورزیده کنی ، از روی عصبانیت یه چیزی پروندم و الانم فراموشم شده ؟ تو باید یاد بگیری که بتونی به تنهایی از پس دفاع از خودت بر بیای …………. باید بتونی در نبود من از جونت محافظت کنی .

 

 

 

گندم با ابروانی درهم کشیده نگاهش را سمت یزدان کشید ………… یزدان اگر قصد کوفت کردن ناهارش را داشت ، باید می گفت که موفق شده و غذای نخورده اش را کوفتش کرده .

 

 

 

این انتهای نامردی بود که یزدان با وسط کشیدن مسئله نبودنش در زندگی ، ته دل او را خالی کند .

 

 

 

ـ قرار نیست هیچ وقت چنین روزی برسه ………… مگر اینکه ……………

 

 

 

و ساکت شد و تنها در چشمان یزدان خیره شد ………… یعنی می شد روزی برسد که خود یزدان او را از زندگی اش بیرون بی اندازد ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x