رمان گلادیاتور پارت 251

4.6
(8)

 

 

 

 

ـ میگم میشه منم باهات بیام ؟

 

 

 

ـ آخ آخ عضلات پشت گردنم گندم ………….. اونجا رو بیشتر بمال .

 

 

 

گندم پنجه هایش را به سمت عضلات گردن یزدان هدایت نمود و فشار پنجه هایش را بیشتر کرد .

 

 

 

ـ شنیدی چی گفتم ؟ میگم میشه منم باهات بیام ؟

 

 

 

ـ بیای ؟ کجا بیای ؟

 

 

 

ـ همین سفری که قراره با جلال بری .

 

 

 

یزدان بی آنکه حتی زحمت باز کردن پلک هایش را به خود دهد و یا حتی سر سوزنی خواسته گندم را جدی بگیرد ، جوابش را کوتاه داد :

 

 

 

ـ نه .

 

 

 

گندم حرکت پنجه هایش را بر روی کمر او متوقف کرد و با چهره ای درهم فرو رفته ، باز سرش را به سمت سر یزدان خم نمود :

 

 

 

ـ نه ؟؟؟؟؟ چرا نه ؟

 

 

 

ـ چون اندفعه قرار نیست مهمونی یا پارتی برم که بخوام تو رو هم دنبال خودم بکشونم .

 

 

 

ـ خب منم نگفتم که می خوای مهمونی بری ………. گفتم فقط می خوام کنارت باشم .

 

 

 

ـ منم گفتم تا زمانی که نتونی از پس خودت بر بیای و از خودت محافظت بکنی ، حق همراه شدن با من و تو هیچ ماموریتی نداری .

 

 

 

گندم بیشتر از قبل چهره درهم فرو کرد ………….. از هر سمتی که می رفت ، به در بسته می خورد .

 

 

 

ـ چرا فکر می کنی من نمی تونم از خودم محافظت کنم یا از پس خودم بر بیام ……….. من و اینجوری نبین . من می تونم یه گرگ تو لباس یه میش باشم .

 

 

 

یزدان خنده بی جانی کرد و در همان حال گفت :

 

 

 

ـ حالا ما رو نخوری خانم گرگه .

 

 

 

 

 

 

ـ واقعاً چرا فکر می کنی من نمی تونم از پس خودم بر می یام ؟؟؟

 

 

 

ـ فکر نمی کنم ، مطمئنم .

 

 

 

گندم حرصی سر عقب کشید :

 

 

 

ـ اطمینانت به درد خودت می خوره عزیزم .

 

 

 

هنوز چند ثانیه ای از این اظهار نظرش نگذشته بود که نفهمید چه شد که از روی تخت کنده شد و ثانیه ای بعد دمر به تشک تخت کوبیده شد و زیر تن یزدان گیر افتاد .

 

 

 

یزدان به راحت ترین و سریع ترین حالت ممکن دستان او را پشت سرش برد و با یک دست دو دست او را پشت کمرش قفل کرد ………… تنها می خواست به این دختر ثابت کند که حتی توان مقابله چند ثانیه ای در برابر او را هم ندارد .

 

 

 

گندم شوکه گردن رو به عقب کشید و سعی کرد به یزدانی که پشت سرش روی تن او خیمه زده بود و اندکی از سنگینی تنش را روی او انداخته بود ، ببیند .

 

 

 

ـ چی کار می کنی یزدان ………. خفم کردی . فکر کردی سبکی که خودت و روی منم میندازی ؟

 

 

 

یزدان لبخند یک طرفه ای زد و مقداری بیشتری از سنگینی اش را به او منقل کرد و سر سمت گوش او کشاند و آرام گفت :

 

 

 

ـ چی شد ؟ تا همین یک دقیقه پیش که داشتی برای من لُغُز می خوندی که می تونی از پس خودت بربیای …………..

 

 

 

و همچون گندم ادامه داد :

 

 

 

ـ پس چی شد عزیزم ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
IMG 20230129 003542 2342

دانلود رمان تبسم تلخ 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.8 (12)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
IMG 20240623 195232 003

دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر 4.3 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
127693 473 1

دانلود رمان راز ماه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی…
IMG 20240525 135305 737

دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری 3.5 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت:…
رمان دل کش

دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی 4.1 (15)

17 دیدگاه
  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی…
رمان خواهر شوهر

رمان خواهر شوهر 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۳ ۱۷۳۲۵۴۰۸۹

دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x