رمان گلادیاتور پارت 256 - رمان دونی

 

 

 

یزدان نگاه دقیق و ریز بینانه اش را روی معین چرخاند ………….. معین مهره کلیدی اش در تمام برنامه ریزی ها و نقشه هایش به حساب می آمد ……………. اما نه زمانی که پای گندم و محافظت از او به میان می آمد .

 

 

 

حاضر بود بخاطر گندم دست به هر عملی بزند ………… گذشتن از یک مهره کلیدی که دیگر کاری نداشت .

 

 

 

با ابرو به مبل رو به رویی اش اشاره زد :

 

 

 

ـ بشین ……… باهات حرف دارم .

 

 

 

و سرش را به سمت جلال چرخاند و او را هم به نشستن دعوت کرد :

 

 

 

ـ تو هم بشین جلال .

 

 

 

معین که فکر میکرد یزدان قرار است قسمتی از نقشه سفرشان را با او در میان بگذارد ، آرام گفت :

 

 

 

ـ مسئله ای پیش اومده قربان ؟ نکنه نقشه مسیر تغییر پیدا کرده ؟

 

 

 

یزدان سر تکان داد :

 

 

 

ـ نه همه چیز به همون روال سابق ادامه داره ………….. تنها چیزی که تغییر می کنه ، حضور تو هستش ………. می خوام تو این عمارت بمونی و چهار چشمی حواست و به دختر من بدی . متوجه ای ؟

 

 

 

جلال که چیزی را که می شنید باور نداشت ، خودش را روی مبل به سمت یزدان جلو کشید :

 

 

 

ـ اما قربان معین جزو مهره های اصلی برناممونه ، ما کسی رو با مهارت های اون نداریم …………. اصلاً کلی نگهبان دیگه هست که می تونیم برای این کار کنار ازشون استفاده کنیم . ما مطمئناً به حضور معین اونجا احتیاج پیدا می کنیم .

 

 

 

یزدان ابروانش را بیشتر از قبل در هم کشید ………… هیچ از این مخالفت ها و سازهای ناکوکی که جلال می زد خوشش نمی آمد …………. جلال از عمق احساسش نسبت به گندم خبر نداشت که اگر داشت امکان نداشت تا این حد با تصمیمش مخالفت کند .

 

 

 

ـ همین که گفتم جلال . معین تو این عمارت می مونه و چهار چشمی حواسش و به گندم میده .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معین نفس عمیقی کشید و سری تکان داد .

 

 

 

ـ هر چی شما امر بفرمایید قربان .

 

 

 

ـ همونجور که خودت می دونی نمی دونم این سفرم تا چه مدت طول می کشه ، دو سه هفته ، یا دو سه ماه ……………. تنها چیزی که ازت می خوام اینه که تمام هم و غمت و بذاری روی محافظت از گندم . متوجه ای ؟

 

 

 

ـ بله قربان .

 

 

 

– می خوام وقتی که من تو این عمارت حضور ندارم ، تو چشم و گوشم باشی . هر روز بهت زنگ می زنم و ازت اطلاعات می خوام . می خوام تمام اتفاقاتی که تو این عمارت می افته ، چه کوچیک و چه بزرگ ، به گوشم برسونی . حتی اون هایی که شاید از نظرت بی اهمیت و بی ارزش به نظر برسه ………… قراره شخصی برای مربی گری گندم به این عمارت بیاد ، می خوام چشم ازش برنداری و لحظه به لحظه تمریناتشون کنارشون حضور داشته باشی …………… تاکید می کنم معین ، زمان هایی که مربیش هست ، حق ترک گندم و نداری ………… کوچک ترین خطا یا دست درازی یا نگاهی که هرز بپره ، از مربیش دیدی ، درجا به من اطلاع میدی ………….. با رفتن من از این عمارت ، تو چشم و گوشمی . متوجهی ؟؟؟

 

 

 

ـ بله قربان . فهمیدم .

 

 

 

ـ خوبه ……… نمی خوام در نبود من هیچ اتفاقی برای این دختر بی افته ، که در اون صورت اول از همه تو باید پیش من جواب پس بدی .

 

 

 

معین مجدداً سر تکان داد و یزدان نگاهش را از او گرفت و به سمت و سوی دیگری فرستاد .

 

 

 

***

 

 

گندم تکیه زده به دیوار اطاق یزدان ، با چشمانی سرخ و قیافه ای ماتم زده و موهایی که آشفتگی از سر و رویش می بارید ، به اویی که در حال جمع و جور کردن ساک هایش بود ، خیره خیره نگاه می کرد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x