رمان گلادیاتور پارت 38

5
(1)

 

یزدان در را باز کرد و داخل شد و همان ابتدا دختری در هم مچاله شده و نشسته بر لبه تخت را دید ………… دختری که آنقدر صورت گریانش را پایین گرفته بود که موهای لخت و رهای ریخته بر دورش اجازه مشاهده صورتش را به یزدان نمی داد .

تنها چیزی که الان قابل مشاهده بود لباس دو بنده سفید کوتاه و نسبتا بازی بود که تمام بالا تنه و سر و شانه های لرزانش را با سخاوت تمام در معرض دید او قرار داده بود …………… دیدن دخترانی در چنین لباس هایی برای او چیز جدید و تازه ای نبود . به لطف جا و مکانی که در این سیستم پیدا کرده بود ، موجب شده بود که از آن یزدان چشم و گوش بسته سال های پیش فاصله بگیرد و تجربیات زیادی را کسب کند .

اما یک چیزی اینجا نمی خواند …….. داد و فریادهای دقایق پیش این دختر و حالا این گریه های بی صدا و خفه و این شانه های جمع شده لرزانش ، برای او جای سوال داشت .

این گریه ها نشان می داد یک جای کار می لنگد ………… یا این دختر با رضایت خودش پا به این عمارت نگذاشته …………. و یا با پا و رضایت آمده ، اما یک جای دیگر می لنگد .

هفی کشید و عصبی دست به دکمه های لباسش برد و در حالی که به بالا سر دختر می رفت ، یکی یکی بازشان کرد و خشمگین از تن درآورد و گوشه تخت پرت کرد که از نگاه به زیر افتاده و وحشت زده دختر دور نماند و لرزش شانه هایش را محسوسانه تر کرد .

الان آنقدر ظرفیت روحی خودش تکمیل بود که به هیچ عنوان تحمل شنیدن صدای گریه های این دختر را نداشت .

با همان بالا تنه برهنه ، دست به کمر گرفته بالا سر او خم شد و با همان صدای بم و بی اعصابش غرید :

ـ مگه با پاهای خودت اینجا نیومدی ………… پس این گریه های روی اعصابت برای چیه ؟!

آنقدر به دختر نزدیک شده بود که حتی صدای نفس های لرزان و یکی در میان او را به راحتی حس می کرد و می شنید .

ـ شاید ……….. با پای خودم اومده باشم ………… اما با رضایت ……. نبوده .

یزدان نگاهش بار دیگر روی لباس باز و کوتاه در تن دختر که شانه های ظریف و سفیدش را با سخاوت به نمایش گذاشته بود چرخید و پایین تر رفت و روی پاهای عریانش که لباس کوتاهِ در تنش آنچنان موفق در پوشاندن آنها نشده بود ، نشست و پوزخندش غلیظ تر شد ………….. فکر می کرد مدل جدید ناز کردن و ناز خریدن است .

ـ مدل جدید ناز کردنِ ؟

و کمر صاف کرد و ادامه داد :

ـ ببین دختر جون ……….. من الان نه حوصله درست و حسابی دارم نه اعصاب درست و حسابی ، که بتونم این رفتارای مسخره رو تحمل کنم …………….. اگه می خوای همین طوری گریه کنی بلندشو گمشو برو از این اطاق برو بیرون ……………… زنگ بزنم به این ارژنگ دیوث که خودش بیاد جمعت کنه ببره ………….. با این جنس مرغوب آوردنش .

و پشتش را به دختر کرد و با اعصابی داغان ، این طرف و آن طرف به دنبال موبایل گشت .

دختر سر بالا آورد و توانست از پشت ، هیبت یزدان را ، با آن تتو بزرگ سیمرغی که بر روی عضلات پر پیچ و خم و برجسته و نمایان کمرش نقش بسته بود را ببیند و هق هق از سر ترسش مجدداً صدا دار بشکند و تمام اطاق را پر کند ………….. بدبخت شده بود و در این شکی نبود ……….. شده بود همان ضرب المثل سر کچلی که به هر سمتی بخارانند خون می آید .

اگر با این مرد می ماند عاقبتی جز بدبختی و زیر خواب شدن نداشت …….. و اگر به پیش ارژنگ برگردانده می شد ، مطمئنا عاقبتی غیر از یک تن فروشی انتظارش را نمی کشید .

به التماس افتاد ………… التماس تنها راه حل آخری بود که برایش باقی مانده بود .

ـ تروخدا به اون زنگ نزنید …………. تروخدا بذارید من برم ………… تروخدا .

یزدان پوزخند صدا داری زد و به سمت دختر برگشت و دختر با حس چرخیدن مرد به سمتش ، ترسیده نگاهش را سمت دیگری کشاند …………… جرات چشم در چشم شدن با این مرد را نداشت .

ـ دیگه چی ؟ …….. نکنه فکر کردی خیلی زرنگی ………. آره ؟

یزدان نگاهش را روی صورت غرق در آرایش و چشمان عسلی لرزان دختر چرخاند ………… حالا که توانست صورت این دختر را ببیند ……….. باید حق را به ارژنگ می داد ………. این دختر در عین معصومیت ، زیبایی خاصی داشت …………. یک زیبایی که نمی دانست چرا برایش آشنا به نظر می رسد .

دوباره به سمت دختر راه افتاد و دست به کمر گرفته با ابروانی درهم تابیده ، بالا سر دختر خم شد تا سرش در راستای سر دختر قرار بگیرد .

ـ چند سالته ؟

نگاه دختر چرخید و اینبار چشمان ترسیده و گشاد شده اش ، بی هیچ اختیاری ، میخ تتوی سیاه خاکستری گرگ زوزه کشانی که طرحش از گوشه سینه سمت راست یزدان شروع می شد و به سمت پایین و رو به پهلو امتداد می یافت ، کشیده شد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.8 (12)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.
IMG ۲۰۲۴۰۳۳۰ ۰۱۳۴۳۶

دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 3.6 (16)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 4.5 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۲۰۰۵۳۸۹

دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد 0 (0)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۶۴۵۸۳۷

دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
2 سال قبل

این یزدان دوتا تمساح رو پاهاش تتو کرده باشه، رسماً یه باغ‌وحش متحرکه!! چه خبره!!

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل

وای لامصب دلم تتوهاشو خاست لعنتی

Mobin
Mobin
پاسخ به  Sana:)
2 سال قبل

اووووم ممننننم

بی تام
بی تام
2 سال قبل

قبلا بهتر بود رمانتون چیه آخه. پارت کم و این همه…
یزدان نباید انقد بد میشد

Fateme Heydari
Fateme Heydari
2 سال قبل

این دختره همون گندمه

علوی
علوی
2 سال قبل

گفتم عمراً یزدان بشناسه.
حالا مونده ببینیم گندم می‌شناسه یا نه

ماهور
ماهور
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

خدا کنه بشناسه

خسته از همه
خسته از همه
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

ننیشناسه گقت ک خیلی تغییر کرده

Hadis
Hadis
2 سال قبل

خیلی لذت می برید مارو میزارین تو خماری؟؟؟:/

...
...
2 سال قبل

واااایییی باز تموم شدددد

محدثه
محدثه
2 سال قبل

بیشترررررر توروخدا اه

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x