رمان گلادیاتور پارت 97

2
(2)

 

خشایار حراسون گردن بلند کرد و با نگاهش یزدانی که قصد خروج از اطاق را داشت را دنبال نمود ………… آمدن دکتر به اینجا ، یک معنی بیشتر نمی داد ………. یعنی دوباره افتادن اتفاقات دو شب پیش .

ـ یزدان ………… یزدان خان …………. وایسا …………… دکتر برای چی ؟ من که همه چی رو گفتم .

یزدان با همان نگاهی که انگار شراره های آتش از آن بیرون میزد ، نگاهش را سمت خشایار چرخاند .

ـ تو آدم فرهاد بودی و هستی ………. یزدان کسی نیست که بخواد از یه سوراخ دوبار گزیده بشه . تو قاموس یزدان خان سزای آدم خیانت کار چیزی جز مرگ نیست .

ـ اما من همه چی رو گفتم ……….. هر چیزی که خواسته بودی .

ـ درسته ………. منم بهت رحم می کنم که اجازه نمیدم با اون فلاکت گوشه خیابون بیفتی و از بدبختی روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی ……….. من بهت مرگ بدون درد و هدیه میدن خشایار ……….. مرگی که نمی فهمی چطوری اتفاق می افته .

ـ اما تو قول دادی من و زنده بذاری .

یزدان با همان خشم نشسته در نگاهش ، پوزخند زنان نگاهش کرد :

ـ من هیچ وقت زیر حرفی که زدم نمی زنم ، اما متاسفم که برای زنده نگه داشتنت ، من هیچ قولی ندادم خشایار.

و نگاهش را از خشایار گرفت و راهش را به سمت بیرون ادامه داد و در همان حال بلند ، جوری که به گوش خشایار هم برسد ، ادامه داد :

ـ جلال ، همین الان به دکتر زنگ بزن بگو به همراه دستیاراش ، امشب اینجا باشن ………. در ضمن دوتا نگهبان هم بالا سر این مردک بذار که فکر فرار به سرش نزنه ………… هرچند با این همه خونی که از دست داده و اون زخم های تازش ، شانسی هم برای در رفتن نداره .

ـ چشم قربان …………. فقط اندفعه بگم همه چیز و در بیاره ؟

یزدان اینبار ، با همان نگاه خشم برداشته اش ، انگار که در فکر فرو رفته باشد ، آرام تر از قبل گفت :

ـ آره ………… هر چیزی که قابل اهدا هست و در بیارن ………… خود این دکتر بهت راهکار میگه که چطوری تمام اعضا رو به صورت ناشناس به خانواده های نیازمند اهدا کنی ………….. هرچند فکر کنم این مرتیکه ، اعضای بدنشم برای طرف مقابل ، نحسی بیاره .

خیلی زودتر از آنچه که به نظر می رسید ، به انتهای هفته و روز مهمانی رسیدند ……….. عمارت پر بود از خدمه و نگهبانان یک شکل و یک لباسی که همچون ربات های از قبل برنامه ریزی شده برای کارهایی که به آنها محول شده بود ، از یک سمت به سمت دیگری می رفتند .

گندم از صبح در سالن اصلی روی مبل راحتی نشسته بود و پاهایش را درون سینه اش جمع نموده بود و لبه مبل گذاشته بود و با نگاهی ناامید و دمغ به رفت و آمدهای افراد نگاه می کرد …………. با اینکه یزدان توجیهش کرده بود که شرکت در این مهمانی به هیچ وجه نه به نفعش است و نه مناسبش …………… اما به آن ته مهای دلش که رجوع می کرد ، می دید با تمام این احوال ، باز هم دلش می خواهد او هم یکی از مهمان های این مهمانی که از ریخت و پاش هایی که صورت گرفته بود ، نمایان بود که به هیچ وجه مهمانی کوچک و جمع و جوری در پیش ندارند ، باشد .

با ورود یزدان به سالن اصلی ، آن هم با کت و شلوار فیلی رنگ بر تن و کرواتی صدفی براقِ بسته شده بر دور گردن ، نگاهش سمت او کشیده شد ……… باید اعتراف می کرد ، یزدان یکی از خوشتیپ ترین و خوش چهره ترین مردانی است که در تمام طول عمرش دیده .

یزدان بدون آنکه نگاهش جلب رفت و آمد درون سالن شود و یا نگاهش سمت نگاه خیره گندم بچرخد ، سمت میز بار گوشه سالن رفت و به شیشه های رنگ و وارنگ و اصل مشروبات الکلی چیده شده در کنار هم ، نگاه انداخت …………. هزینه بسیاری برای پیدا کردن بعضی مارک های معروف این شیشه ها متحمل شده بود …………. حتی برای یک باکس شش تایی از یکی از مارک ها ، چهل میلیون تومان پیاده شده بود . هرچند که برایش ذره ای اهمیتی نداشت ……………. او که لب به این نوشیدنی های الکلی نمی زد . آن هم وقتی که قرار بود فرهاد و دار و دسته اش پا به عمارت او بگذارند .

هر چند لب نزدن به این نوشیدنی های الکلی تنها به امشب ختم نمی شد …………. او کلا با چیزی که بخواهد ذهن فعالش را حتی شده برای ثانیه ای مختل کند و حواس او را از دور و اطرافیانش پرت کند ، میانه ای نداشت .

جلال کت و شلوار پوش و پاپیون زده همچون دیگر نگهبانان عمارت ، سمتش آمد .

ـ قربان همه چیز آمادست .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233728 3512

دانلود رمان سمفونی مردگان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۷ ۱۱۰۱۰۵۸۶۴

دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۶ ۱۷۰۶۰۹

دانلود رمان شهر بی شهرزاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم…
InShot ۲۰۲۳۰۲۲۷ ۱۰۵۶۲۹۵۹۵

دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی 2 (1)

2 دیدگاه
خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
Romantic profile picture 50

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۴۰۱۳۵

دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش…
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۴ ۲۳۴۱۰۸۰۰۸

دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی 4.5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…  …

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لعنت بر سویا، سلام بر سوسانووو
لعنت بر سویا، سلام بر سوسانووو
1 سال قبل

احتمالا این گندم جزو خاندان امپراطوریه
خیلی لوسهههه و چندش

mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا گندم دیوونگی نکنه بره تو مهمانی

Nahar
Nahar
پاسخ به  mehr58
1 سال قبل

تا بره یکی بیاد خفتش کنه انتقام مارو بگیره ازش😒 لوس نُنُر

آراد
آراد
1 سال قبل

حاجی نمیخواد اینقدر توضیح بده پارتا رو الکی طولانی کنی

Narges
Narges
پاسخ به  آراد
1 سال قبل

والا همینو بگو

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x