رمان دونی

موضوع:هم دانشگاهی جان

ژانر:طنز _ اجتماعی

 

 

 

(ماجرای داستان ما از این قراره که یه دختری که در حضور خانواده جدی و در حضور دوستان باحال با چهارتا دوستش توی دانشگاه شهید بهشتی تهران قبول شدن و دانشجوی پزشکی ان که اونجا یه پسری که دانشجوی مهندسیه توی همون دانشگاه دلوینو میبینه و پی گیرش میشه……..)

 

 

 

لقمه آخری صبحانمو تو دهنم گذاشتمو گوشیمو در آوردم و یه زنگ به مبینا زدم و گفتم حاضر باش دارم میام که خانم با صدایی که مشخص بود من از خواب بیدارش کردم و هنوز خواب الوده باشه ای گفت و قطع کرد.

رفتم تو اتاقم و کیف کولمو با سوییچای ماشینمو برداشتم و از خونه زدم بیرون چون مبینا زودتر از من رسیده بود تهران توی خوابگاه مستقر شده بود و یگانه و مائده ‌هم هر کدوم خونه ی یکی از اقوامشون بودن ولی امروز قرار بود همه‌ی وسایل هاشونو جمع کنن و بیان خونه ی من،تو همین فکرا بودم که خودمو جلوی خوابگاه مبینا دیدم و یه بوق زدم ک سریع خودشو رسوند دم در و درو باز کرد و خودشو انداخت تو ماشین(صبحا که زود از خواب بیدارش کنی اعصاب نداره بچه) همه ی اینا رو ولش کن پس از چند وقت دیده بودمش و دلم براش کلییی ‌تنگ شده بود ک اول از همه محکم بغلش کردم و بغض کرده سلامی بهش کردم که اونم کمتر از من نبود حالش ولی چون روز اول دانشگاهمون ‌بود و نمیخواستیم با این حال و دور بریم دانشگاه سریع حرکت کردم که یهو مبینا گفت:

_وای دلی نمیدونی چقدر خوشحالم و چقدر استرس دارم از یه ور نمی‌خوام برم دانشگاه از بس استرس دارم از یه ورم دلم پر می‌کشه برم سر جلسه ی کلاسی ک چقدر براش ضجر کشیدم.

 

_خیلخب پاشو خودتو جمع کن استرس دارم خوشحالم گیجمون کردی اول صبحی،به اون موقع ها فکر کن که چقدر تلاش کردیم که یه روز اینجا باشیم؟( کلا جدی شده بودم) که مبینا یکی زد پس کلم و گفت عه؟ بخدا؟یه حسی بهم میگه خودم اینو گفتم! و پقی زد زیر خنده که منم از خنده ی اون خندم گرفته بود.

 

و بالاخره با کلی خنده و کل کل رسیدم دم در دانشگاه و کیفامونو از صندلی عقب برداشتیمو از ماشین پیاده شدیم،نگاهی به دانشگاه انداختم و تو دلم گفتم بالاخره بهت رسیدم،خیلی سختی کشیدم ولی بالاخره رسیدم به اینجا… و خود به خود بغضم گرفته بود یه نگاه به مبینا انداختم که دیدم اونم مثل من اشک‌تو چشماش حلقه زده و منتظر روونه شدنه که گفتم:

_جمع کن بابا این اداهاتو بالاخره رسیدیم.

که گفت:

_اخه تو که نمیدونی چه حس قشنگیه پس از اون همه سختی خودمو اینجا میبینم

_ می‌دونم خواهری حس خیلی قشنگیه ولی باید بریم وقت نداریم الان استاد میاد سر کلاساااا

خواستم ماشنو دور بزنمو برم پیش مبینا ک با هم بریم دانشگاه که یه چیزی از دور توجهمو جلب کرد….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آریانا
آریانا
2 سال قبل

وا این که شروع نشده تموم شد ولی از موضوع داستان عالی بود امیدوارم روندشم همینطور عالی باشه. روزای پارت گذاری دقیقا کی هست ؟

...
...
پاسخ به  آریانا
2 سال قبل

من دوست نویسنده هستم ، ایشون چند روزی نت ندارن ولی هروقت نت بدستشون رسید حتما پارت هارو میزارن ، هرروز پارت گذاری دارن و ساعتش احتمالا عصر ها باشه

گز پسته ای
گز پسته ای
2 سال قبل

چرا پارت جدید گذاشته نمیشه میشه لطفا زمان پارت گذازی رو بگید؟

Golnaz
Golnaz
2 سال قبل

خیلی قشنگ بود خواهشا بقیش رو هم بذارین💕

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

پس بقیش کو اینم مث پرتگاه مرتفع و این من بی تو ادامه نداره؟!!!

نگار
نگار
2 سال قبل

دانشگاه مهندسی با پزشکی دوتا جای جداست
آخه چجوری دانشگاه شون رو یکی کردیییی
خدااااااااااااااا……
من دیگه حال ادامه دادن ندارم:(((

سپیده
سپیده
پاسخ به  نگار
2 سال قبل

شاید اطلاعات نویسنده کم بوده

یه انسان عادی
یه انسان عادی
2 سال قبل

تموم شد … خعلی تاثیر گذار بود لامصب
اصن زندگیم به دو بخش تقسیم شد
قبل از خوندن این پارت و بعد از خوندن این پارت
اصن …😔

مهشید
مهشید
2 سال قبل

ای دیگ زده رو دست بقیه نویسندت ها با ای پارت کم حجمش🤣

مهسا
مهسا
پاسخ به  مهشید
2 سال قبل

دقیقا 😂😂

تیام
تیام
2 سال قبل

قاسم نههههههههههههه. آرشام یا ماهان یا آرون یا آرتام یا آبتین یا ییلماز یا …. این همه اسم قشنگ هست مگه قحتی اسمه؟؟؟

نارگل
نارگل
پاسخ به  تیام
2 سال قبل

خخخخخخخخخ مزش به همینه تو رو خدا فکر کن به ادم خیلی شیک و با کلاس و صد در صد پول دار اسمش قاسم باشه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

نارگل
نارگل
پاسخ به  تیام
2 سال قبل

من برا شوخی گفتم ولی تو همه رمانااین اسما هست
برا پسرا : آرشام . آرتین . امیر‌ . رادین . آرتام . آرتان . آریا . آریو . آرتا . و……
و تکراین الان خواهرم دوست داست اسم پسرش رو آرتان بزاره ولی نزاشت گفت درسته اسم قشنگ و پرمعنی هست ولی خب تکراریه☺

عسل
عسل
پاسخ به  نارگل
2 سال قبل

معنیش چیه

لادن
لادن
2 سال قبل

میشه لطفا پارت ها طولانی تر بشه ؟
آخه خیلی کوتاهه واقعا

نارگل
نارگل
2 سال قبل

خب ادامش رو الان میگم
یه پسر خوشگل جیگر جذاب و تو دل برو
دیدم مادرش به فداش
رفتیم سر کلاس دیدیم اونم هست
وقتی استاد حضور غیاب کرد فهمیدم که اسمش قاسم غضنفری هست😂😂😂😂

...
...
پاسخ به  نارگل
2 سال قبل

وای نه با این ویژگی ها قاسم نهههه😂😂

نارگل
نارگل
پاسخ به  ...
2 سال قبل

خب نههه میتونیم بگیم اصغر یا اکبر یا تیمور ها؟؟؟چطوره!؟😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

زهرا♡
زهرا♡
پاسخ به  نارگل
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣دقیقا

نارگل
نارگل
پاسخ به  نارگل
2 سال قبل

البته از همین جا نویسنده عذر خواهی میکنم من نمیخام رمانش رو مسخره کنم فقط دیدم اون لحظه تموم شد خواستم یه شوخی بی مزه ای کرده باشم😁💓

M.F
M.F
2 سال قبل

عالی بود ، منتظر پارت های بعدی هستیم❤️

Mahi
Mahi
2 سال قبل

عههه اسم منم مائده اس 😂🤣 موفق باشی نویسنده جان ، پارتها رو بیشتر کن😂♥️

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x