"خدمتکاد عمارت درد" پارت 21 - رمان دونی

“خدمتکاد عمارت درد” پارت 21

 

 

امکان نداره مگه میشه مامانم…

وای خدا اینجا چه خبره؟!

 

فرهاد: دیدی؟! اصن کپی مامانمی

 

+ آره خیلی…

ولی چیزه میگم مامانت الان کوجاست؟!

 

فرهاد: آلمان

 

+ چی؟!

 

فرهاد: مامان و بابام پیش من می‌مونن

رزا پیش عمه ریحانه ام میمونه

 

اینجا یه چیزی خیلی عجیبه من مامانمو تو تصادف…

 

+ فرهاد چرا مامان و بابات آلمانن؟!

 

فرهاد: نمیدونم

ما خیلی وقته تو آلمان هستیم

فکر کنم 5 سالم بود که اومدیم

ولی خیلی شبیه مامانمی

دوست دارم ببرمت پیش مامانم

+ اوها پس خیلی وقته اونجاین

منم دوست دارم مامانتو ببینم

 

فرهاد: مارال یه چیز میگم ناراحت نشی

من تا دو روز دیگه میخوام ببرمت با خودم آلمان

کوروش میخواست اینو بهت بگه

ولی میدونم همش داره معطل میکنه

فکر نکن خریدمت؛ من فقط آزادی تو از اون عمارت خریدم

 

+ میدونم همه چی رو…

ولی مطمئنی میخوای سهام شرکتت تو بدی کوروش؟!

 

فرهاد جا خورد…

 

فرهاد: تو از کوجا میدونی؟!

کوروش گفت؟!

 

+ نه نگفت خودم فهمیدم

فکر نکنم حالا حالاها بخواد بگه…

 

فرهاد: حالا میخوای با من بیای؟!

 

دیگه باید تصمیم مو میگرفتم

دو تا دلیل داشتم که از اینجا برم

اینکه ببینم مامان فرهاد کیه؟!

و تو آلمان میتونم برم یه دانشگاه خوب

 

+ آره من باهات میام

فکرامو کردم دیدم اون جا باشم فرصت بهتری دارم واسه پیشرفت

 

فرهاد: خیلی زود تصمیم نگرفتی؟!

 

+ چرا ولی من خیلی وقت پیش میخواستم از اینجا برم…

ولی نمیدونستم کوجا برم؟!

چیکار کنم؟!

 

فرهاد: خوب عالیه

من فردا کاراشو انجام میدم

 

+ مرسی برات زحمت شد

 

فرهاد: از این حرفا نداریم

بریم دیگه شهر بازی…

 

+ بریم دیگه

بقیه چی؟!

 

فرهاد: خودشون میان

تو برو تا من پول حساب کنم بیام

 

اول که اومدم خیلی دمغ بودم هم صحبتی با فرهاد حالمو بهتر کرد

واقعن پسر خیلی خوبیه..‌.

خدا واسه صاحبش نگهش داره

 

از کنار میز کوروش رد شدم دیدم

اصن داغونه اعصاب این بشر

حتی کباب شو نخورده

 

دیگه بیشتر از این بهش توجه نکردم رفتم بیرون

 

فرهادم اومد رفتیم سمت شهر بازی

 

فرهاد: خوب بانو مارال سمت کدومشون بریم؟!

 

عاشق شهر بازی بودم انگار تو یه دنیای دیگه ام

دیگه مثل بچه ها میشدم

 

+ اوم میگم انتخاب سخت شده

بنظرت کدومو بریم؟!

 

فرهاد: والا من نمیدونم

 

+ وایس خودم تصمیم بگیرم

ها بریم سقوط آزاد…

اونها اونجاست…

 

فرهاد: دختر از جونت سیر شدی؟!

بیا یه چیز دیگه انتخاب کن

دوتامون سکته میکنیم

 

+ دکتر داریم

سکته زدیم یکی هست جمع مون کنه…

بیا بریم

 

فرهاد: امشب نمیریم صلوات

+ نترس بابا

من هستم

 

الکی گفتم خودم الانه که پس بیفتم

ولی از حق نگذریم می ارزه امتحانش کنیم

 

فرهاد: خوب بلیط گرفتم

آماده ای؟!

+ آره بابا

 

فرهاد: بقیه چی؟!

 

+ خودش میاین

ما بریم

 

استرس عجیبی داشتم

یه نفس عمیقی کشیدم

هی با خودم میگفتم یه سقوط آزاده

 

میری بالا میری پایین

 

سر جاهامون نشستیم

کمربندمونو بستم دیگه جامو محکم بستم

دیدم فرهادم آماده اس

 

+ اوففف

 

فرهاد: مارال بمیرم روحم نمیزاره در آسایش باشی

 

+ اشکال نداره

ولی خدایی هیجانو حال میکنی؟!

 

فرهاد: این خودکشیه

 

میخندیدیم

 

+ چه خودکشی باحالیه

خوب دیگه شروع شد

 

فرهاد به نشونه تاسف سرشو تکون میداد

 

هی میرفتیم بالا و بالا تر

ضربان قلبم انگار رو دو هزار تا میزد

 

وای خدا

شهر بازی انگار زیر پاهامون بود

یکم رفته بودیم بالا

همش صدای جیغ و داد میومد

 

پسر بغلیم داد میزد

میگفت

من گوه خوردم دیگه سوار نمیشم

آقا من دیگه سوار نمیشم بخدا

آقا پیدام کنید

بعدش هی میگفت یا ابلفظل

یا امام حسین

کل دوازده امامو فکر کنم زیارتش کرد

 

خدایی سر حرفاش جررر خوردم

اصن استرس خودم یادم رفت

رسیدم نوکش

 

دیدم فرهاد چشماشو بسته

نفس عمیق میکشه

 

آخ یدفعه انگار قلبم خالی شد

رفتیم پایین

 

دیگه جیغ میزدم داد میکشیدم

 

هیچی نفهمیدم چیشد

کی رسیدم پایین

 

وای خدا خیلی حال داد من بازم میخوام سوار شم

 

یکم سرگیجه داشتم

 

یه جا نشستم

فرهاد اومد کنارم

 

فرهاد: بقرآن مجید من دیگه پامو نمیزارم اینجا

 

پقی زدیم زیر خنده

 

+ حال داد نه؟!

پسر بغلیمو دیدی؟!

 

فرهاد: چقدر دعا کرد فکر نکنم تو عمرش اینقدر دعا کرده باشه

ولی خدای شما دخترا حنجره تون پاره نمیشه؟!

هم تو هم دختره کناریم

گوشمو جررر دادین

 

+ بریم یه چیز دیگه؟!

این دفعه تو انتخاب کن

 

فرهاد: دیگه نمیگم تو انتخاب کن

انتخاب تو دیدم

 

چشم خورد به یه دکه که باید با تفنگت به هدف میزدی بعدش اگه سه تا ر به هدف میزدی

جایزه میدادن

 

+فرهاد ؛ فرهاد

میگم بریم اون دکه

دست به تفنگت خوبه؟!

 

فرهاد: بریم دختر

دست به تفنگم خوب نیست ولی دست به چاقوم مخصوصاً جراحیم حرف نداره

 

+دیونه

 

دیگه رفتیم سمت دکه

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

مرسی از قلم زیبات

ثنا
ثنا
2 سال قبل

 😂 

Fati
Fati
2 سال قبل

پارت بعدی🙁

sanaz
sanaz
2 سال قبل

به به عجب پارت باحالی بود😂😂😂🤣

رویا
رویا
2 سال قبل

فرهاد گناه داره😂😂😂😂

رویا
رویا
2 سال قبل

وای خدا چه هیجانی داشت این پارت
خدا نگم مارال چیکار کنه😂😂😂😂

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x