"خدمتکار عمارت درد" پارت 56 - رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 56

 

من دیگه خسته شده بودم

انگار داشت یه چیزی بهم فشار میورد خفه ام می کرد

 

سر گیجه داشتم برا اینکه نیفتم از گوشه میز گرفتم

 

سریع دانیال برام به آب قند درست کرد

 

رو صندلی نشستم و اون دوتا هنوز میخواستن بفهمن چه دلیلی داره من اینطوری شدم

 

نمیدونستم چجوری بهشون بگم

ولی اینجا نمیشد

حس می کردم اگه بهشون بگم شاید سبک بشم

 

+ برین شام بخورین بعدش بیاین اتاقم

بهتون میگم

ولی شرط اش اینه قرصامو بیارین

 

فرهاد : من انداختمشون دور

 

+ پس برو بخر بیار

دانیال: واقعن معتاد شدی

اونم به قرص

باورم نمیشه با این قرصا آروم میشی دختری که سخت و سفت بود

 

این حرفایی که دانیال داشت میگفت بهم بر می‌خورد

داشت میگفت یه معتادم

 

+ من معتاد قرص نیستم اونا فقط آرومم میکنن اگه نباشه میتونم تحمل کنم اصن برام مهم نیست

تو اتاق منتظرتونم

 

تو اتاقم رفتم تمام حرصمو رو در خالی کردم

 

با خودم خود خوری می کردم که صدای در زدن به گوشم اومد

 

درسته فرهاد و دانیال بودن

 

دانیال: خوب ملکه پر ماجرا تعریف کن ببینم چیشد که شدی اینطوری

 

+ یادتون میاد روز آخر برای خرید با سارا رفتیم

خودت مارو رسوندی…

با سارا همین طور مغازه ها رو نگاه می کردیم…

بعد از اینکه خریدامونو کردیم

سارا با میثم رفت بیرون

منم گفتم مسیرش دور نشه ماشین بگیرم خودم برم

بعدش یه موتوری یه کاغذیی بهم داد

توش نوشته بود اگه میخوای داداش تو پیدا کنی بیا به این آدرسی که هست

 

فرهاد: و تو رفتی مارال نه؟!

 

+ آره نه یعنی صبر کن بهت میگم

 

دانیال: چیشد مارال؟!

 

+ وقتی اون موتوری بهم نامه رو داد میخواستم برم دنبالش ولی …

 

دانیال: ولی چی

چیشد؟!

 

+ یه ما ، ماشین بهش زد

نتونستم برم جلو ببینم …

 

گریه می کردم و بدون اینکه بفهمم جوری گریه ام گرفته…

 

فرهاد: مارال تو که بهش نزدی چرا گریه میکنی

 

+ بخاطر من بهش زدن

اگه اون نامه رو نمیداد الان نمرده بود

 

دانیال: از کجا میدونی مرده؟!

 

+ از اونجا که  دور شدم رفتم خونه

شبش رفتم همونجا از چند نفر پرسیدم گفتن مرده

 

فرهاد: چرا به ما نگفتی؟! مارال تو رفتی اونجا که بهت گفته بودن

 

+ آره رفتم

 

دانیال: وای دختر تو دیوانه ای اگه یه بلایی سرت میوردن چی؟!

 

فرهاد: چرا نگفتی بهم؟! اینقدر غریبه ام یا بی اعتمادی بهم

 

+ نه نیستی

نمیخواستم جون شمارو به خطر بندازم

 

دانیال: اونجا رفتی چیشد؟!

 

+ کاش نمیرفتم …

یه کارخونه قدیمی بود

اصن به این فکر نکردم یه بلایی سرم میارن چند نفرن فقط تو فکر داداشم بودم..‌.

 

وقتی اونجا که رفتم یه صدایی میومد رفتم دنبال صدا…

یه مردی بود اونو با زنجیر دار زده بودن

 

جیغ کشیدم سریع دستمو گذاشتم رو دهنم

 

تو جام خشکم زده بود تو شک بودم فقط…

 

دستمو دراز کردم سمتش رو لباسش

یه برگه دیگه نوشته بود…

 

فرهاد: چی بود مارال؟!

 

+ نوشته بود اگه دنبال داداشم باشم هم منو میکشه هم کسی که کمکم میکنه…

 

منم ترسیدم نفهمیدم چجوری اصن از اونجا دور شدم..‌‌.

 

دانیال: وای دختر این همه اتفاق برات افتاده بعد بهمون نگفتی

بگو چرا تو این دو ماه اینطوری شدی

 

سرم پایین بود نمیتونستم نگاهشون کنم چی میتونستم بگم حرفی نداشتم که بزنم…

 

دانیال: این قرصا رو کی بهت داده؟!

 

فرهاد: اصن تو چرا بهمون نگفتی نگاه حال و روزت؟!

 

+ یکی یکی سوال بپرسین

کسی قرص بهم نداده خودم گرفتم

بعد از اون اتفاق همش خواب بد و کابوس میبینم نمیتونم بخوابم

اگه بهتون میگفتم جون شما تو خطر بود نمیخوام هیچکدومتون بخاطر من خودتونو تو دردسر بندازین

 

دانیال: دختره کله شق

دیگع از جانب خودت رای گیری نکن مگر نه خودم میکشمت

 

فرهاد: تونستی چیزی پیدا کنی؟!

 

+ نه انگار همه درا روم بسته شده هیچ دری وا نمیشه…

دارم نا امید میشم

 

فرهاد: بیخیال مارال

اگه ماهان بخواد میاد

اون داداش بزرگترته

شاید میدونه یه خواهر بزرگتر داره و نمیاد

 

+ نه اگه منو نخواد من میخوام یه بار ببینمش

فقط یه بار

از همین زندگی فقط یه داداش برام مونده

 

دانیال: چرا نخواد فرهاد

یه خواهر که نداره

شاید نمیدونه مارال

این وسط یکی داره مانع میشه

 

+ خودمم میدونم یکی هست میدونه و جای داداشمو میدونه ولی نمیزاره بهش برسم

یادته چند روز پیش دنبال عکس ماهان بودم ولی هر چی گشتم نبود تو آلبوم یه جای عکس نبود…

انگار یکی ورش داشته بود

 

فرهاد: تو آلبوم ماهان بچگیاش بود اصن بدردت میخورد؟!

 

+ بنظرت بدرد اون کسی که نمیزاره به داداشم برسه میخوره؟!

 

فرهاد: نمیدونم

واقعن نمیدونم بدرد چیش میخوره؟!

 

دانیال: میخوای چیکار کنی؟!

 

+ خودمم نمیدونم

اگه یه کاری کنم میترسم به بقیه آسیب بزنم

فعلا منتظرم بعد عروسی سارا شروع کنم

 

دانیال: بر نمی گردی آلمان؟!

 

+ شاید نه

معلوم نیست … داداشم اینجاست شاید به من نیاز داشته باشه…

 

دانیال: منم میمونم منم بر نمیگردم میخوام کمکت کنم…

 

فرهاد: منم هستم

یه دخی خاله بیشتر ندارم

 

+ مرسی بچه ها ولی باید تنهایی انجام بدم

 

دانیال: نوچ نوچ نمیشه

الانم بگیر بخواب مام بریم بخوابیم فردا کلی کار داریم

فردا خودم میام دنبالت…

 

فرهاد یه نگاه بهم انداخت

 

فرهاد: پس پارتینرت دانیال شد

خیلی خوبه…

 

+ خودش میگه والا من هیچی نگفتم

 

دانیال: از غضنفر کراش بچگیاش بهترم

 

+ پاشو برو ببینم چه پرو

 

دانیال: آره دیگه ما بریم

 

فرهاد: شبت بخیر

نگران هیچی نشو

 

دانیال: آره فقط تا صبح به من فکر کن

 

+ اگه بهت فکر کنم مطمئنم کابوس میبینم

 

دانیال: هی یکیم نشد بهمون فکر کنه

 

+ شب بخیر

 

دوتاشون که رفتن تو اتاقشون منم تو رفتم رو تخت دراز کشیدم و بازم فکرم درگیر این ماجرا ها شد بازم سیاهی مطلق …

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fox
Fox
1 سال قبل

رمانه خوبیه ولی زودتر پارتا رو بزار چرا انقدر باید منتظر باشیم

Mahta
Mahta
1 سال قبل

عرررر پارت جدید
چقدر منتظر بودم
مرسی
کاش pdf بزاری
منتظر اون رمانت که جدید گذاشتی هستم😍

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x