” کوروش”
رفتم تو اتاقم هر چی بود شکوندم
حرصمو سر وسایل خونه در اوردم
خدایا اون دختر چشه
با اون مارال قبل خیلی فرق کرده
دیشب فیلمای دوربین مدار بسته رو چک کردم
مارال تو بغل فرهاد بود شالش رو شونه هاش بود
من فقط یه بار بغلش کردم
اونم تو بغلم فین فین کرد
دختره خنگ خوابش سنگینه اصن نمیفهمه اگه فرهاد یه کاریش میکرد چی؟!
کی بهش گفته فرهاد میخواد اونو با خودش ببرتش
فرهاد آخر کار خودشو کرد…
من نمیتونم جلوی رفتنشو بگیرم
رو میز عکس خونوادگیمون با خونواده مارال
چقدر دور هم خوش بودیم
مارال اون موقعه به کیانا حسودی می کرد
میگفت داداش کوروش مال منه
خدا من دیگه نمیکشم
دارم دیونه میشم
بابا برای چی وصیت کردی دفتر اوستا علی رو بخونم
چرا مارال گفتی امانتمه
چرا من اون راز لعنتی رو فهمیدم
آخ بابا من الان با این باری که رو دوشم گذاشتی چیکار کنم؟!
امانتت رفت
گفتی کسی نفهمه تا وقتی…
من داشتم گریه می کردم
من کوروش احتشام
من چی برا از دست داشتن داشتم
کیانا که نیست
مارالم که داره میره
من اینجا چیکار کنم
بابا تو چرا این راز لعنتی رو بهم گفتی
چرا؟!
من گناهم چی بود؟!
عاشق شدن بود؟!
میدونستی از بچگی خاطره خواهشم میدونستی بابا
میگفتی تو بچه ای دهنت بوی شیر میده
موقعه اش که شد میریم
میگفتی مارال باید دکتر بشه
دارم از درد میسوزم
تو قلبم آتیشه
من جلو رفتن مارال نمیتونم بگیرم
دیر یه زود خودش میفهمه این راز چیه…
” مارال”
+ روانی
هر چی میشه میاد رو من حرصشو خالی میکنه
یا میزنه کبود میکنه یا موهامو میکشه
همش دستور همش امر
مارال این کارو کن مارال اون کارو کن
مارال سکته کنه از دست همتون خلاص بشه
بی مارال بشین
مارال دهن تو جررر میدم
مارال گوه اضافی نخور
دقیقا من باید چیکار کنم؟!
این فرهادم یه کاری میکنه منو به جون این کوروش میندازه
بابا منو رسوندی چرا بغلم کردی آوردی تو اتاق
بیدارم کن تکونم بده
دست به کف سرم زدم
آخ چقدر درد می کرد چقدر میسوخت
آمازونی چقدر محکم کشیده
سرمو هی ماساژ میدادم تا دردش کمتر بشه
چشم خورد به میلو
دیدم کنارش کیفمه
رفتم گوشیمو ور داشتم
ببینم کوروش کی زنگ زده
نیم ساعت بعد اینکه خوابیدم زنگ زده…
شماره فرهادو از قبل داشتم
خودش شمارشو تو گوشیم سیو کرده بود
بعد چنتا بوق گوشیشو ور داشت
+ الو سلام منم مارال
فرهاد: سلام شناختم شماره تو سیو داشتم
این کی سیو کرده خدایا من چقدر از همه چیز بی خبرم
+ کِی؟!
فرهاد: حالا بعداً میگم
چه خبر؟! خوبی؟!
+ خوبم شکر
میگم یه سوال؟!
فرهاد: بفرما؟!
+ اول بگم تو بيمارستانی
بیماری چیزی نداری؟!
فرهاد: نگاه ساعت کنی میفهمی الان وقت ناهاره
یعنی من این همه ساعت خوابیدم…
+ خوبه
مزاحمت نمیشم ناهارتو بخور
فرهاد: نه بابا مراحمی
ناهار خوردم یکم دارم استراحت میکنم
تازه خودم میخواستم بهت زنگ بزنم
+ ها پس خوبه خسته نباشی
میگم کوروش بهم زنگ زد تو گوشی رو ور داشتی؟!
فرهاد: آره چطور مگه؟!
بهش گفتم خواب بودی منم گفتم از خواب بیدار نشی من ور داشتم
کار زشت بود باید ازت اجاره میگرفتم
بگم چون گوشیمو ور داشتی منو باز خواست کرد
+ نه بابا اشکال نداره
خوب چرا میخواستی بهم زنگ بزنی؟!
فرهاد: خوابت سنگین بود بیدارت کردم بیدار نشدی منم گفتم بغلت کنم بیارمت تو اتاق
بدون اجازه بهت دست زدم
بابت اینم ازت عذر میخواد
بابل مارال خاک تو سرت دختر
آبروم رفت
من چقدر خنگم منو بیدارم کرده بازم خوابیدم
+ تقصیر منه ببخشید من بیدار نشدم
فرهاد: خسته بودی اشکال نداره
حال من یه چیز بگم
کاراتو انجام دادم تا فردا حل میشه اومدم بگم چمدونتو ببند
منم اینجا کارامو کردم
دوتا بلیط گرفتم واسه فردا شب
فرهاد چقدر زود کارارو انجام داد خدا میدونه چقدر پول داده تا زودتر بریم
هم خوشحال شدم هم دلم گرفت که از اینجا میرم
فرهاد: مارال کوجایی دختر؟!
مارال صدامو میشنویی؟!
مارال؟!
مارال هستی؟!
+ ها آره هستم
فرهاد: خوشحال نشدی؟!
+ نه بابا خوشحال شدم
چقدر زود کارامو انجام دادی
مرسی ازت
فرهاد: دیگه من اینم
حالا برو چمدونتو جمع کن
+ باشه بازم مرسی
فرهاد: کاری نکردم
من دیگه برم
کاری نداری؟!
+ نه دیگه مراقب خودت باش
فرهاد: توام مراقب خودت باش
خدافز
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام من تازه رمانتون رو دارم میخونم خیلی عالیه 😍 ❤
میشه بگید کی پارت میزارید؟؟
هر روز پارت گذاری میشه
خیلی ممنون ❤
رمانت عالیهههه فقط همه چی داره خیلی سریع پیش میره🥲🤌🏼
کلی داستان داره هنوز
ببخشیداااا
ولی از رمان شما که سر و ته نداشت خیلی بهتره
(کانون حمایت از نویسندگانِ قلم قوی_آرا)
خیلی رمانت قشنگه ناموسن❤🤌
نویسنده جون
غلط املایی داریااا
کوجایی نه کجایی درسته
هم غلمت عالیه و هم رمانت🌈
خواننده عزیزم مرسی بابت نظر❤🤌🏻
غلمت نه قلمت درسته❤😂
🤣 🤣
ازبس رمان خونم دارم گیج میشم