“خدمتکار عمارت درد” پارت 35

1
(1)

 

 

با یه سنگینی بیدار شدم انگار یه وزن 200 تنی روم گذاشتن

من چرا باز بیهوش شدم

هیچ وقت اینطوری نمیشدم

 

یه صداهایی میومد انگار داشت صداشو کنترل می‌کرد بالا نبره

 

بلند شدم ببینم این صدای چیه؟!

دیدم فرهاد پشت به من داره با تلفن حرف میزنه…

 

فرهاد: رزا چرا زودتر بهم نگفتی؟!

کوروش حالش الان چطوره؟!

کنارش باش

مراقب خودت باش

 

کوروش مگه چش شده که داره حالشو میپرسه

 

فرهاد برگشت منو دید خشکش زد سرجاش

 

فرهاد: رزا خواهری تو الان ماه های اول بارداریته خودم به کوروش میگم حواسش بهت باشه

همه سلام میرسونن

دیگه کارای عقد و اینا خودتون انجام بدین

 

باورم نمیشد رزا حامله بود …

کوروش با رزا رابطه…

نه امکان نداره

میدونم کوروش نمیکنه

با اینکه بهش اعتراف کردم دوسش دارم بازم…

من خر واسش نامه نوشتم

 

پام دیگه توان این خبرو نداشت نشستم رو زمین گریه کردم

 

فرهاد: مارال خوبی؟!

مارال چرا داری گریه میکنی؟!

بلند جیغ و داد زدم که فرهاد بره بیرون دیگه نمیتونستم تحمل کنم

 

+ فرهاد برو بیرون

 

فرهاد: اما مارال

 

بلند شدم پارچ آبُ برداشت زدم به دیوار

 

صدای شکسته شدن تو کل اتاق پیچید

 

+ فرهاد برو بیرون

برو بیرون

توروخدا دو دقیقه منو تنها بزار

 

رفت بیرون

 

دیگه مهم نبود کجا بودم فقط بلند جیغ می‌کشیدم و داد میزدم گریه میکردم

کوروش میدونست دوسش دارم

بازم کار خودشو کرد

لعنتی چطور دلش اومد

براش نامه نوشتم حرف دلمو بهش زدم

حتی یه زنگ نزد

خیلی بیشرفه

الان داره اونجا کنار زن و بچش خوش میگذرونه

خدااااا دیگه خستمه دیگه بسمه

 

دیگه داشتم نفس نفس میزدم

همین طور به دیوار خیره شده بودم

 

گریه هامو پاک کردم

 

تصمیم گرفتم عشقی که به کوروش دارمو تو دلم بسوزونمش

دیگه تو دلم هیچ جایگاهی نداره

وقتی میتونه اون اینقدر بی رحم باشه منم میتونم مثل خودش بی رحم و سنگدل باشم

 

بازم ته دلم یه حس عجیبی داشتم انگار یه چیزی این وسط اشتباهه

با حرفایی که از فرهاد شنیده بودم دلمو خفه کردم

دیگه به هیچ عنوان کوروشی توی دل من وجود نداره

اون مارال امروز مرده دیگه خودمو کوچیک نمیکنم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الہہ افشاری
الہہ افشاری
1 سال قبل

تو رو خدا یه پارت دیگه بده دیروز هم پارت نزاشتی من دق میکنم تا بفهمم داستان چی شد

sati
sati
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

سلام فرشته جون میتونم آیدی تلگرامتون رو داشته باشم؟

مریم
مریم
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

آره عزیزم توروخدابزار فرشته جون

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x