"خدمتکار عمارت درد" پارت 4 - رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 4

سرش تو گوشی بود هی پوزخند می‌زد

رفتم جلوتر

 

+  آقا منو صدا کردین؟!

 

سرشو که آورد بالا محو چشمای عسلیش شدم

چقدر رنگ چشماش آدمو جذب میکنه

 

یکی محکم زد تو میز که اومدم به خودم

مارال خاک تو سرت دختر باز خراب کردی…

 

کوروش: مارال با توام حواست کوجاست؟!

 

+  ببخشید آقا حواسم نبود!

 

کوروش: فردا از اتاقت به هیچ عنوان بیرون نمیای

فهمیدی؟!

 

+ اما آقا…

 

یه نگاهی بدی بهم کرد که نتونستم بقیه حرفمو بگم

 

کوروش : اما چی مارال؟!

تو جرئت داری پاتو از اتاق بزار بیرون تا بهت بگم چرا از اتاقت نری بیرون؟!

 

چی میتونستم بگم تنها امیدم برای رفتن از اینجام پر کشید رفت…

 

+ آقا با من کاری ندارین؟!

 

کوروش: برو از آقا مرتضی لباسامو بگیر بزار تو اتاقم…

 

جا خوردم

کوروش هیچ وقت نمیذاشت کسی بره تو اتاقش جز آنا

 

+ آقا شما که اجازه نمیدادین کسی بره تو اتاقتون…

 

کوروش: باید به تو جواب پس بدم

 

چرا سوال بیخود پرسیدم وقتی جوابشو میدونستم…

 

+ نه آقا ببخشید

من با اجازه تون برم

 

دیگه حرفی برای گفتن نداشتم رفتم سمت نگهبانی لباسو از آقا مرتضی گرفتم

 

اتاق کوروش طبقه بالا بود کنار اتاق کیانا…

آخرین باری که تو اتاقش رفتم بچه بودم بعد از اون دیگه هیچ وقت تو اتاقش نرفتم

قلبم چرا تندد میزنه؟!بدنم داغ کرده؛ دستام میلرزه

 

خوب بزار درو باز کنم…

 

چشامو بستمو داخل اتاق شدم

 

یک

دو

سه

چشامو باز کردم

وای خدا این اتاق کوروشه…

 

چقدر خوشگله..‌.

 

چقدر عوض شده آخرین بار یادمه همه چیز ست کرم و قهوه ای بود

 

الان همه چیز رنگ مشکی و طوسیه

 

خودمو انداختم رو تختش بالشت تو بغلم گرفتم بوش کردم

 

آخ بوی عطرش مثل همیشه سردو تلخه…

باید ببینم عطرش چیه یکی واسه خودم بخرم…

 

وای الان لباسش چروک میشه بزارمش تو کمدش

همیشه خدا همه چیزش تمیزه و منظم…

این نقاب چیه؟!

مگه جشن بالماسکه اس؟!

 

روی زمین یه قاب عکس افتاده بود

 

چرا رو زمینه؟!

ببینم چیه؟!

 

وای این که عکس منو کیانا و کوروشه

یادش بخیر چه قدر اون روز کوروش اذیت کردم

 

بهم میگفت مارال دستم بهت برسه میدمت به ممد قلی ببرتت زنش بشی..‌.

 

منم اون موقع ها که زبون الانو نداشتم میشستم رو زمین گریه میکردم

میومد بغلم می‌کرد میگفت به هیچ کس نمیدمت..‌.

 

وای خدا چرا صورتم خیسه؟!

من گریه کردم

اشکامو پاک کردم

 

عکسو سر جاش گذاشتم کاش ببرمش پیش خودم

کوروش خیلی فرق کرده کوروش قبل نیست…

 

چشم خورد به عطرش روی میز

ببینم اسم عطرش چیه؟!

(هوگوبوس)

بزار یه پیس بزنم ببینم خودشه

عطرشو تو بغلم گرفتم عمیق نفس کشیدم

 

آر خودشه…

 

یدفعه در وا شد عطر از دستم افتاد

صدای شکستنش توی کل اتاق پیچید…

سرمو بالا گرفتم که…

که تو چار چوب در قامت کوروش نمایان شد..‌‌.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
H...:)
H...:)
2 سال قبل

این از اون رماناس ک حرص میخورم😂

mehr58
mehr58
2 سال قبل

واوبلا 😁 

ثنا
ثنا
2 سال قبل

 😂  😂  😂 

Ella
Ella
2 سال قبل

😂 وقتشه کتک بخوره

نازنین مقصودیان
نازنین مقصودیان
2 سال قبل

یه صلوات محمدی پسنده برای شادی روح دخترمون مارال

sanaz
sanaz
2 سال قبل

اوه اوه خدابه دادش برسه😂😂🤦‍♀️

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x