"خدمتکار عمارت درد" پارت 51 - رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 51

 

 

+ چرا اینقدر دیر کردی؟!

 

بهرام اینقدر اعصابش خورد بود که چرا  سر قرارش نزاشتم بره

 

بهرام: میام‌ یه چیزی میکنم تو حلقت؟!

کدوم عاقلی از خونه خودش دزدی میکنه؟!

 

+ یه امشب نرفتی سر قرار با نامزدت چته؟!

 

بهرام: چم نیست تو چته اومدی از خونه خودت دزدی

 

+ بهت که باز زنگ زدم توضیح دادم میخوام چنتا پرونده اس ور داریم

 

بهرام: خوب برو مثل آدم ور دار بیار

چرا این لباسا رو پوشیدم

این نقاب چیه؟!

 

+ تو فیلما دیدم

نگاه چه قشنگه

بهت میاد داداش

 

بهرام انگار آمپر چسبونده بود

 

بهرام: به عمه ام میاد

گمشو برو داخل

 

+ شت بزار لامپا خاموش شه

 

ادای دهنمو انجام داد

 

+ خودم میبرمت شام بیرون

با خودن قرار بزار

سوگل برا چیته داداشم

 

بهرام: حرف نزن ماهان

تو منو پیر کردی

من نمیدونم چرا دنبال منی

 

میخواستم یکم سر به سرش بزارم فشار بخوره

 

+ عشقم من میخوامت اون سوگل تورو واسه تنت میخواد

میدونی لواطه ولی از رو مرامه

 

بهرام: خفه شو ماهان یکی الان صداتو میشنوه

صداتو نازک نکن

آبرو برام نزاشتی

 

+ هارتم جر خورد بیبی

 

بهرام: ببند ماهان تا برات نبستم

 

+ عشقم حرص نخور شیرت خشک میشه ها

خیر برداشت سمتم

 

+ الهی دستت بشکنه بهم دست بزنی مردک

 

بهرام: حیف تو کوچه ایم

نمیشه کاری کرد

من تلافیشو در میارم

 

+ نمیتونی

 

خندیدم

 

بهرام: بخند اشکال نداره

 

5 دقیقه داشتیم همین طور فقط نگاه در و دیوار کوچه و خیابون می کردیم…

 

بهرام صدام زد

 

+ جانم بهرام

 

بهرام: حواست کجاست؟!

 

+ پرت شدم اون موقع ها که پشتم بودی دعوا می کردیم میگفتی داداش من پشتتم

 

بهرام: چه حافظه ای داری

 

+ هیچی از بچگی تا الان یادم نرفته

 

بهرام: ماهان ول بچگیت کن لامپا خاموش شد

 

نگاه کردم دیدم لامپ اتاق بابابزرگم خاموش شده

 

+ بپر بریم

 

بهرام: درو باز کن بریم

 

+ داداش مهمون که نیستی اومدیم دزدی در چی رو برات وا کنم

 

بهرام: چیکار کنیم؟!

 

+ زیر دستی بگیر از دیوار بپرم

 

بهرام: من بگیرم؟!

 

+ جز تو کس دیگه ایم هست؟!

 

بهرام: باشه بابا بیا

 

با یه زور و بد بختی خودمو و بهرام از دیوار پریدم

 

بهرام: حاجی چه سنگینی؟!

 

+ زر نزن هیکل به این جذابی کجا دیدی

 

بهرام: باشه تو جذاب

 

+ پس چی

 

بهرام: الان چیکار کنیم؟!

 

+ پاشو بریم اتاق راشد خان

 

بهرام: از در ورودی بریم؟!

 

+ آره دیگه مریم خانم در پشتو میبنده

 

بهرام: در بزنیم؟!

 

+ آره بعد اونام تعارف میکنن بریم تو چای میدن

چرت و پرت نگو کلید دارم

 

بهرام: خوبه سگ ندارین

نگهبان تون خوابه خواب

 

+ حشمت نیست رفته

 

بهرام: نگاه شانس

 

به در ورودی که رسیدم درو وا کردیم رفتیم تو

 

همه جا سوتو کور همه خدمتکارا و مریم خانم خواب بودن

 

آروم کنار بهرام رفتم

 

+ بیا بریم اتاق راشد خان

 

بهرام: تو اتاقش مگه خواب نیست؟!

 

+ هست

 

بهرام: خوب ما بریم میفهمه

نمرده که نفهمه

 

بهرام هیچی از راشد نمیدونست

فقط میدونست آدم خیلی خطر ناکیه

 

+ هه خان امشب رفته بود منو بفروشه

الانم مسته مسته

 

بهرام: هولی شت

 

+ بریم بدو

 

آروم و بی‌صدا رفتیم سمت اتاق

پشت در آروم درو باز کردم

یه چخ صدا داد

 

بهرام: یواش چته…

 

+ آروم باز کردم

 

بهرام: برو تو حرف نزن

 

یا خدا همه جا تاریک بود

الان چیکار کنیم

 

بهرامو کشیدم سمت خودم

تو گوشش گفتم حواسشو جمع کنه مبادا سوتی بدیم

 

گاو صندوقو میدونستم کجاست

پشت یه قاب عکس بود

 

یه نگاه به بابا بزرگ کردم

مست و پاتیل بدون اینکه لباساشو عوض کنه خواب بود

من بمب بندازم بیدار نمیشه

 

بهرام قاب عکسو پایین آورد

 

بهرام: خوب رمزشو بلدی؟!

 

+ تاريخ تولد منو گذاشته

 

بهرام: به به چه دوست داشته

 

یه نگاه بد به بهرام انداختم

 

رمزو زدم یه صدای تیکی داد

باورم نمیشد اصن یه تکون نخورد

بیدار نشد

یه نگاه به پشت سرم کردم راحت خوابیده بود

 

بهرام: ماهان هرچی هست بردار بریم

 

+ همه شو؟!

 

بهرام: آره الان بیدار میشه

این چراغ گوشی منم الان آخراشه

 

+ میفهمه

 

بهرام: بردار میریم یه کپی میگیریم بعد بزار سرجاش

 

به حرف بهرام گوش دادم عر چی بود برداشتم

 

بهرام: وایسا من قاب سرجاش بزارم

 

+ بدو بریم

 

خیلی استرس گرفتم اگه خان می‌فهمید

دیگه نمیگفت نوه اشم

کار خودشو می کرد

 

بهرام همه چی رو درست کرد بی‌صدا از اتاق در اومدیم

 

بهرام: بابابزرگت خوابش خیلی سبکه

 

+ نه مست کرده

بیخیال بیا بریم اتاق من

 

رفتیم تو اتاقم

 

بهرام خودشو رو تخت پرت کرد

 

بهرام: فکر نمی کردم یه روز از خونه رفیقم دزدی کنم

 

+ به لطف من تونستی

 

یه لیوان آب خوردم

 

بهرام: خوب میخوای چیکار کنی؟!

 

+ فعلاً هر چی که آوردمو بخونم

ببینم چی هستن

امشب اینجا میخوابی؟!

 

بهرام: نه میرم تو بمون کاراتو انجام بده

 

+ داداش دم رفتن بزن فیلم دوربینا رو پاک کن

حشمت خوابه

کسی تو نگهبانی نیست

رمزش بازم تاریخ تولد منه

 

بهرام: بابابزرگت علاقه خاصی بهت داشته

 

+ کاش نداشت…

 

بهرام: من برم تو این لباسا خفه شدم

 

+ باش مرسی رفیق

 

بهرام: منتظرم فردا ببینم چیکار میکنی

بعد رفتن بهرام مشغول مطالعه پرونده ها شدم لای اون پرونده ها یه کتاب بود…

بازش کردن بخونم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mhsa
Mhsa
1 سال قبل

میشه کانال بزنید تلگرام اونجا پارت بزاریدددیا اگر دارید لینک بدیددد

shyyyliii
shyyyliii
1 سال قبل

سلام
امیدوارم که خوب باشین
نویسنده ن کلاسش رفته بالا ن رمان رو ول کرده سایت یه ماه هس ک براش بالا نمیاد
پس لطفا قضاوت نکنید
با شما عزیزان هم به جز سایت راه ارتباطیه دیگه ای نداشته و نتونسته خبر بده
الان نویسنده در تلگرام یک چنل زده که من لینکش رو براتون میذارم
اگر خواستین اونجا عضو شین چون سایت نویسنده خرابه و بالا نمیاد

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط shyyyliii
ریحان
ریحان
1 سال قبل
پاسخ به  shyyyliii

خدارو شکر من این رمان نمیخونم اتفاقی کامنت دیدم
ولی شما ما رو خر فرض نکنید ماهم تو همین کشور با همین نت داریم زندگی میکنیم
نمی گم خوبه ولی اینجوری نیست که یکماه خراب باشه چندروز بده بعد دوباره تا چند وقت خوبه
والا

Priam
Priam
1 سال قبل

وقتی که یه نویسنده برای خواننده ها ارزش قائل نیست پس اونا هم نباید ارزش قائل باشن رمان رو خیلی راحت بزارین کنار 👍🏻

Gh.p
Gh.p
1 سال قبل

الان چند هفته یک بار میزارید؟

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Gh.p
Azam
Azam
1 سال قبل

فقط اوایل رمانتون سریع میذاشتید واقعاً که

Yasna
Yasna
1 سال قبل

دیگه قرار نیست رمانو ادامه بدی؟

لیلی
لیلی
1 سال قبل

هفته ای یه پارت میزاره خب حداقل مشخص کن کی میزاری خب اگر تو کار داری ماهم کار داریم بیکار نیستیم هیی سایت باز کنیم ببینیم هیچی نیست 💔

sanaz
sanaz
1 سال قبل

چرا پارت نمیزاری نویسنده خب💔

پَریـــ°°••°°••°°••°°••°° ‍یـــی
پَریـــ°°••°°••°°••°°••°° ‍یـــی
1 سال قبل

یه سوال
فرهاد عاشق مارال بود چرا رفیق شدن و اون عشق به کل فراموش شد؟
و اینکه مارال اینقدر احمقه که نفهمه رزا حامله نبوده و فرهاد گولش زده ؟ یا رزا اینکه توی عقدش مادر و پدرش و دعوت نمیکنه؟ یا خالش اصلا حرفی راجب رزا نمیزنه؟

lili
lili
1 سال قبل

داستان رمان جالبه ولی ممنون میشم اگه نویسنده به این نکات توجه کنند:
۱_در طول پارت به جزئیات توجه کنید و اینقدر تند و سریع از هر اتفاقی نگذرید (آب و تاب بیشتر)
۲_شخصیت کوروش کمی محکم تر باشه . مثلا در اوایل رمان کوروش خیلی راحت جلوی فرهاد وا داد و فرهاد رو راضی کرد برای موندن مارال ، در صورتی که می‌تونست خیلی جدی بگه نمی‌زارم بیاد پیش تو

الهام
الهام
1 سال قبل

واقعا که این چه وضعشه سر دو هفته یه پارت میزاری 😑

Roya
Roya
1 سال قبل

چرا پارت گذاری تون اینقدر دیر به دیره خسته مان کردین

فرفری
فرفری
1 سال قبل
پاسخ به  Roya

فک کنم دیگه باید قید این رمان بزنیم به قول ما کرمانشاهی ها. نویسنده کلاسش چیئسه بان (کلاسش بالا رفته) فک کرده خبریه اخمق….🙄

دنیام
دنیام
1 سال قبل

چرا پارت نمیزاری؟💔🚶🏻‍♀️

فردخت
فردخت
1 سال قبل

عزیزم پارت بعد رو کی میزاری؟

الہہ افشاری
الہہ افشاری
1 سال قبل

تو رو خدا یه پارت دیگه هم بزار هفته ای یه بار به زور میزارین

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x