"خدمتکار عمارت درد" پارت 59 - رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 59

 

 

” مارال”

 

دیگه بس بودم داشتم زیر دست آرایشگر جون میدادم

 

+ دستت شمام بسه همین خوبه

 

_ ولی هنوز مونده موهاتون که…

 

+ نه دیگه مو نمیخواد همین آرایش که کردین خودش خیلیه

دستت شما درد نکنه

 

سارا که خودش داشت آماده می‌شد هی میگفت بزار موهاتو درست کنه

 

یه نگاه به موها کردم دیدم خوبه نیازی نیست درستش کنه…

 

رفتم تو یه اتاق لباسی که واسه شب میخواستم گرفته بودم بپوشم

 

یه لباس خوشگل و دخترونه بود

رنگ بنفش یاسی

دنباله هاش چین داشت و پفی بود

یقه اش باز نبود بر عکس یه حریر هم رنگ خودش زده بودن

 

آستین اش فانتزی بود…

 

خودم تو آیینه دیدمم

 

+وای خدا چه تغیری کردم

 

پوشیدم تو همون اتاق دور خودم چرخیدم …

 

رفتم بیرون

 

+ میگم سارا چطور شدم؟!

 

سارا سرشو بلند کرد نگام کرد اون خانمی که داشت سارا اول از همه چشمش به من افتاد

 

سارا: وای دختر محشر شدی

عالی شدی…

خیلی اصن …

کاش تورم امشب عروس کنیم

 

_ دختر خانم خیلی خوشگل شدین دفعه قسمت شه شما عروس شین بیاین پیش من

 

+ جدی میگن؟!

خودمم که خیلی دوست دارم

مرسی ازتون

 

دیگه نزدیکای عصر بود

 

سارا و میثم رفتن عکاسی …

سارا خیلی ناز شده بود

امیدوارم خوشبخت شه براش بهترینا رو میخوام…

 

تو آرایشگاه بودم که وسایلامو جمع کردم میخواستم‌ برم

که دانیال زنگ زد

 

+ الو سلام

 

دانیال: بپر بیا دم در منتظرم

 

+ چی ؟! کجا؟!

 

گوشیو روم قطع کرد…

 

رفتم دم در دیدم به ماشین تکه داده همین طور نگا میکنه

 

رفتم جلوتر…

 

+ تو چرا اومدی؟!

چیشد اصن آومدی؟!

 

وا چرا همچین نگاه می کرد

دستامو جلو روش تکون دادم

 

دانیال: خیلی خوشگل شدی

شک کردم تو مارال زشت خودمون باشی

 

+ میمون زشت خودتی

 

دانیال: آره دستت آرایشگر درد نکنه

 

+ خیلی چیزی…

 

دانیال: چی؟!

 

+ ولش کی گفت تو بیای؟!

 

دانیال: دیشب گفتم من همراهیت میکنم تو جشن

 

+ من دیشب جوابتو دارم

 

کت شو در اورد رفت سمت در کنار راننده

 

دانیال: با این وضع تو خیابون جای بحث کردن نیس

زود سوارشو برسیم

خاله وا مامانم رفتنا

دیر میرسی

 

دیدم راست میگه اصن جای بحث تو خیابون نبود

 

+ حیف که ماشین نبود مگر نه بزور سوار شدم

 

سوار ماشین شدیم

 

دانیال: آره خیلی زور زدم تا سوار بشی

 

نگاه دانیال کردم اون خوشتیپ شده بود

کروات نمیزنه هیچ وقت

کت تک اسپورت مشکی با تیشرت سفید و شلوار مشکی پوشیده بود

 

+ تو سردت نمیشه؟!

 

دانیال: فعلاً که نشده

 

+ درسته

 

دانیال: بجا این حرف بود چه جذاب شدم

 

+ هندونه زیر بغل خودت نزار

همون همیشگی هستی

تغیری نکردی

 

دانیال : حیف شد دفعه بعد خودمو هفت قلم آرایش میکنم

خوشگل میشم

 

+ خیلی بدی منو مسخره میکنی

 

دانیال: خودمو میگم

میخوام آرایش کنم

نگاه داری تبعیض قائل میشیا

 

+ نه من چیکار دارم آرایش کن

اصن با دامن و شلوار بگرد

 

خندید و سرشو به معنای تاسف تکون داد

 

تو مسیر دانیال ظبط روشن کرده بود منم گوش میدادم

 

یکم مسیرش دور بود ولی رسیدم

عروسی سارا تو ویلا بزرگ بود

یه ویلا دور تا دورش باغ بود

سارا میگف این پیشنهاد دوست میثم داده بیاین عروسی شونو اینجا بگیرین

ویلا قشنگی بود اون باغ و گل و گیاه دورش قشنگ ترش می کرد

 

دانیال: خوب خوش بگذرون فکر چیزی نکن بعد عروسی به مسئله ماهان فکر می‌کنیم

باشه؟!

 

+ آخه…

 

دانیال: آخه نداره مام کمکت میکنیم

جوابی نداشتم بگم باهاش مخالفتی نکردم

 

+ باشه

 

دیدم خاله و مامان دانیال دارن کنار میز عروس و داماد نشستن حرف میزنن

 

+ سلام به بانو های زیبا

 

خاله خزان: سلام دختر خوشگل خودم

 

مامان دانیال: سلام دخترم

 

+ خوبین چطورین؟!

کو عمو نمیبنمش؟!

 

خاله خزان: شکر

عموت اون ور پیش فرهاد

 

+ خوبه

 

خاله خزان: مارال دخترم خوبی؟!

 

+ خوبم خاله

 

خاله خزان: آخه دیشب…

 

+ دیشب چی خاله؟!

خاله خزان: هیچی دخترم

 

فکر کنم خاله میخواست در مورد اتفاق دیشب حرف بزنه

 

+ چیزی شده خاله؟!

 

خاله : نه دخترم بیا پیش مون بشین

 

رفتم کنارشون نشستم

 

ویلا داشت کم کم شلوغ میشد

مهمونا داشتن میومدن

 

دختر بچه ها داشتن اون وسط می‌رقصیدن

 

با مامان سارا سلام دادم بنده خدا چقدر خوشحال بود

 

داشتم با بقیه حرف میزدم صدای کِل و دست زدن اومد

سارا و میثم بودن

 

ته دلم وقتی دیدمش خیلی ذوق کردم

 

خواهرم داشت عروسی می کردم

 

رفتم جلو کنارش

 

داشت جواب تبریک بقیه رو میداد

 

+ سارا

 

سارا: جانم

 

+ دختر خیلی خوشگل شدی

نمیدونم تو این لباس دیدمت یه جوری شدم

دختر داری عروسی میکنی

 

بلند شد بغلم کرد

 

سارا: دختر گریه منو در نیار

الان آرایشم خراب میشه

زشتم میشم میثم منو نمیخواد

 

+ دلشم بخواد سارا زشت مارو میخواد

 

سارا: برو گمشو دلت میاد

باشه الان دماغ تو نکش بالا

باید دم رفتن خونه شوهر گریه کنم نه الان

 

+ خواهرم خوشبخت شی

 

یه گردنبد چشم زخم گرفته بودم انداختم تو گردنش

 

سارا: دختر نیاز نبود بگیری

 

+ حرف نزن کاری نکردم مگه من چنتا خواهر دارم براش کادو بگیرم

 

سارا: مرسی عشقم

 

+ کاری نکردم

من برم برس به بقیه

 

سارا: کجا باید برقصی

 

+ نه از خیر من بگذر من بلد نیستم

 

سارا: دختر رقص چاقو باید تو برقصی

من و میثم خواهری نداریم

تو خواهرمی

 

مجبور بودم این رقص قبول کنم

نمیتونستم خوشحالی سارا رو خراب کنم

 

+ باشه فقط بخاطر تو

 

از کنار سارا رفتم

چشمم به فرهاد خورد داشت یه گوشه پشت کرده با تلفن حرف می‌زد

 

رفتم بهش سلام بده که فکر نکنه که باهاش قهرم

 

صدای فرهاد خیلی عصبانی بود

داشتم گوش می کردم چی میگه

 

فرهاد: من نمیدونم ولی باید اون طرف پیداش بشه

یعنی چی نیست

جعفر اگه خودم بیام بد میشه

تا امشب فقط منتظرم

 

فرهاد روشو برگردوند منو دید

 

فرهاد: من بعداً زنگ میزنم

 

گوشیو قطع کرد یه نگاه به من کرد

 

خیلی تعجب کرده بود منو دیده بود

 

فرهاد: تو اینجا چیکار میکنی؟!

فال گوش وایستاده بودی

 

+ نه چرا وایسم اومد بگم سلام

که روتو بگردوندی

 

داشتم بهش دورغ میگفتم نمیخواستم بفهمه که حرفاشو گوش می کردم

 

فرهاد: سلام نگفتی ولی…

 

+ باز پرسی تون گفتم تموم شه بعد سلام بدم

 

فرهاد: چیشد اومدی حال منو بپرسی؟!

 

+ خوبی منم خوبم

 

فرهاد: آره درسته

خوبی؟!

 

+ تشکر

من برم پیش خاله دیگه

خوش بگذره

 

از پشت صدام زد

 

فرهاد : نگفتی چرا اومدی؟!

 

+ اومدم سلام بدم برم همین

 

رفتم کنار میز وایستادم نگاه بقیه می کردم ببینم چجوری میرقصن تا یکم یاد بگیرم آبروم نره

 

خاله خزان: مارال بیا بشین پاهات درد میگیره

 

+ نه خاله خوبم

 

خاله خزان: بشینی میتونی ببینی

 

با اصرار خاله نشستم بهم میوه تعارف کرد

 

هیچی نخورده بود منم بدون هیچ تعارفی دست شو رد نکردم

 

برقا خاموش شد یدفعه تو بلند گو کردن نوبت رقص چاقوئه

 

یه استرسی گرفتم

میگفتم اگه بد برقصم مسخره ام کنن چی؟!

 

وای اگه بهم بخندن چی؟!

 

یکی از خدمه چاقو رو برام آوردن یه پاپیون قرمز بهش زده بودن

 

ازش گرفتم

 

داشتم سمت سالن میرفتم که آهنگ پلی کردن

 

یه نفس عمیق کشیدم رفتم طرف سالن

 

+ وای خدا چقدر مهمونا زیادن

اصن نمیشه هیچکی رو بشناسی

 

سارا از اون بالا دست تکون میداد

وای دستم بهش برسه

 

به رقصیدن شروع کردم خودمو سپردم ریتم آهنگ هر چی بلد بودم انجام می‌دادم

 

بدنم داغ کرده بود یکم روم فشار بود

 

چاقو رو دادم دست سارا

میثم از تو جیبش پنج تا تراول بهم داد

 

اولش قبول نکردم ولی سارا بزور گذاشتم تو دستم

 

سارا کیکو برید با میثم دهن هم گذاشتن

بقیه شو فرستادن تا برش کنن بدن دست مهمونا

 

منم رفتم دست شویی تا ببینم صورتم آرایشش خراب نشده باشه

 

بعد از اینکه خودمو درست کردم

رفتم تو باغ

تا حالم بهتر شه

حالم عوض شه

 

داشتم همین واسه خودم قدم میزدم

 

که سر جام خشکم زد

 

نه اصلاً امکان داشت

چشام داره اشتباه میبینه..‌.

نه اصن نمیشه…

مگه سارا دعوت کرده بودش

بهم گفت نیست رفته…

 

داشتم راهی که اومده بودم برمیگشتم

 

_ وایسا نرو

که صدای آشنایی به گوشم خورد

آره صدای خودش بود

 

توجه ای نکردم بازم به راهم ادامه دادم

 

_ مارال

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود و بین خانواده‌ای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yasna
Yasna
1 سال قبل

واااای بزار بازم جون من

فردخت
فردخت
1 سال قبل

منتظر پارت بعدیم😍

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x