رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 1 - رمان دونی

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 1

 

 

 

 

تیداااااااااااااا

دختره ی خیره سر مگه با تو نیستم ؟

چرا جواب نمیدی ؟

چرا نهار آماده نیست ؟؟؟؟؟

 

زیر لب زمزمه کردم :

 

الهی کارد بخوره تو شکمت .

 

با داد بعدی بابا سریع و با قدم های محکم از اتاق رفتم بیرون

پوزخندی، کاملا غیر ارادی رو لبام جا خوش کرد :

هه ، بابا …

کسی که از پدری فقط کتک زدنشو یاد گرفته ، کسی که مرد نبود ، فقط نر بود …

 

لب تر کردم :

 

مدرسم طول کشید .

 

یهو عین وحشی ها افتاد به جونم

ده سال بود به این کاراش عادت کرده بودم ، من از کتک نمیترسیدم .

چیزی واسه از دست دادن نداشتم

غرورم اجازه نمیداد حتی ناله کنم .

 

 

من اسمم تیداست . ۱۷ سالمه و همون لحظه ای که به دنیا اومدم مادرمو از دست دادم …

بابام منو مقصر مرگ مادرم میدونه و بعد از هفت سالگی مجبورم کرد عین یه کلفت کار کنم ، کوچک ترین چیزی که باب میلش نباشه ، منو کتک میزنه

یادم نیست آخرین باری که رو تنم جای کبودی نبوده ، کی بود ..

چند سال پیش ؟؟؟؟

با صدای نکره اش از فکرام میام بیرون :

 

 

 

پاشو تن لشتو جمع کن برو بکپ ، حق خوردن نهار نداری .

یک روز بعد:

 

هوووووو ، بالاخره این امتحان آخری هم تموم شدددددددددددد

میریم که داشته باشیم تابستونوووووو

 

 

 

با شنیدن این حرف زهرا ، لبخند حزن انگیزی رو لبم شکل گرفت

چقد هم که من تو خونه آرامش دارم

بی خیال همه غما

درسته وضع مالیمون خیلی خوب نیست و بابام تو کارخونه کارگری میکنه ، ولی من بازم باید قوی بمونم

قوی بمونم و انتقام تموم زجر هایی که کشیدم ر‌و بگیرم

من انتقاممو خودم میگیرم منتظر کارما نمیمونم .

من منتظر زمینی نمیمونم که گرد نیست و هیچ ظالمی به سزای اعمالش نمیرسه .

قسم میخورم روزی برسه که انقد قدرت داشته باشم تا بتونم تاوان این نامهربونی های دنیا رو بگیرم

خودمو چسبوندم به دیوار و سر و ته شدم ، هروقت میخواستم اشکامو پس بزنم همین کارو میکردم .

اینجور دیگه اشکام روون نمیشدن .

با صدای در ، هول شدم و تعادلمو از دست دادم وقتی صدای آخم بلند شد ، بابا رو بالا سرم دیدم دستمو گرفت و بلندم کرد :

 

 

 

– پاشو برو خونه رو جمع کن مهمون داریم

 

مهمون ؟ کی هس ؟

 

– خواستگار واسه تو

 

ها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

– امروز آقای رحمانی ( سر کارگر )

ازم پرسید یه دختر خوب میشناسم که خوشگل باشه و بدرد پسر رئیس کارخونه بخوره یا نه ، منم سریع گفتم دختر خودم .

 

 

 

جملاتش مثل شلاق به صورتم کوبیده میشدن ، یه آدم چقد میتونست بیرحم باشه ؟

خدایا ، کجایی ؟

چرا ۱۷ ساله که صدامو نمیشنوی ؟

لعنت به همه ی اون آخوند هایی که همش دم از مهربونی و بخشندگی تو میزنن .

من به کدام گناه مجازات میشم ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Roz
Roz
2 سال قبل

وح اسممو دیدم چه ذوق کردم🥲🚶🏻‍♀️

Sni
Sni
2 سال قبل

زیبا بود

سوگند
سوگند
2 سال قبل

خیلی کشنگه پارت بعددددددددددددد
نویسنده ای که اسمت یادم نی زود زود پارت بده خوشتم اومد

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x