اوففففففففففف اینم از این پرونده
امسال ، چند تا از بزرگترین پرونده های مالی اسپاکو رو حل کردم .
به جز من کسی تا به امروز ، جرئت نکرده جادوی سیاه رو اسپاکو صدا بزنه .
یادم میاد یه بار ازش پرسیدم :
– چرا همه بهت میگن جادوی سیاه ؟
چیزی به اسم بلک تایگر یا پلنگ سیاه
شنیدی ؟
– آره ، یه چیزایی
لقب پلنگ سیاه ، جادوی سیاهه
توی تاریکی شب پنهان میشه
به منم میگن جادوی سیاه ، چون تو این جنگل وحشی یاد گرفتم پلنگ باشم .
بچه که بودم تو مدرسه ، تئاتر داشتیم .
معلمه از بچه ها پرسید کیا میخوان نقش گوسفند رو بازی کنن ؟
خیلی ها دستاشون رو بردن بالا
بعد پرسید ، حالا کیا میخوان نقش گرگ رو بازی کنن ؟
این وسط من پرسیدم :
خانوم نقش دیگع ای نداریم ؟
گفت : نه
اینجا بود که فهمیدم تو زندگی یا گرگی یا گوسفند
یا پلنگی یا آهو
یا میخوری یا خورده میشی .
من یاد گرفتم بخورم ، برای زنده موندن ، برای گرگ شدن .
چشممو دوختم به پرونده روبه روم
جناب بهراد سلطانی ، میخوام امپراطوریتو نابود کنم
کلتمو برداشتم ، به عکس روبه روم خیره شدم .
قلب بهرادو نشون گرفتم
نه یکبار ، دو بار ، سه بار …
نمیدونم
فقط میدونم به قدری بود که تیر هام تموم شد .
دیگه قرار نیست عکستو بزنم ، از این بعد خودتو ، روحتو ، زندگیتو نشونه میرم .
از زبان بهراد :
هشت سال میگذره
هشت سال از نبودنت میگذره
نگاهی به عکس تیدا انداختم و صورتشو بوسه بارون کردم
یعنی کجایی تیدا ؟؟؟؟
کل شیرازو گشتم
کل ایرانو گشتم ….
نبودی …
من یه حماقتی کردم
من خریت کردم
چرا رفتی ؟
یعنی الان حالت خوبه
یعنی کنار یکی دیگه ای ؟
نه ، نه امکان نداره
سرمو بین دستام گرفتم
کارخونه مثل خر تو گل گیر کرده
شرکت مد و فشن داره متلاشی میشه .
نفرینم کردی تیدا ؟
نفرینم کردی دختر خورشید؟
آره ، حتما کردی …
تو دلت پاکه ..
خدا صداتو میشنوه ..
هنوزم اون بیت شعری رو که برام میخوندی و میگفتی دوستش داری تو ذهنم اکو میشه :
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود ؟
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود
ای فلک گر من باشم یا نباشم کار گردون لنگ نیست
گر بمانم یا بمیرم کسی دلتنگ نیست .
خوابیدم رو تخت و لباسشو به آغوش کشیدم .
از زبان تیدا :
دوباره به گذشته برگشتم
به عشقی که شروع نشده ، به پایان خودش رسید
گناه من چی بود ؟
من تاوان چی رو پس دادم ؟
دیروز رفتم و از دور بابام رو دیدم
هه …
مثل اینکه خوب کاسب شده
کسی که تا قبلش تو سگ دونی زندگی میکرد ، حالا آپارتمان داشت ، ماشین لاکچری سوار میشد …
انگار همه یادشون رفته بود تیدایی هم وجود داشته قبلا
یادتون میارم ..
همه چیزو یادتون میارم …
آهنگ مورد علاقمو پلی کردم
عشق یعنی دلت بگیره اما نخواد که پیشت بشینه
وقتی حتی تو تنهاییشام نمیخواد تو رو ببینه ♬♫♪
یعنی بفهمی دیره داره از زندگیت میره …
یعنی بعد یک سال جای دستاش مچشو بگیر ♬♫♪
عشق یعنی نگاه تلخش اسمت توی صدای سردش
یعنی وقتی که من بیدارم تا خواب خواب تا بغل گرمش …
یعنی دیگه هیچکس نباشه بخواد آرومت کنه ♬♫♪
یعنی حتی خود خدا هم بخواد نابودت کنه …
دوست داشتم و نداشتی حسی ، به عشقت برس ♬♫♪
یه روزی بهم میرسیم یه روزی بهم میرسیم …
با غرور قدم برمیداشتم
صدای قدم های محکمم ، سر ها رو به طرفم برگردوند
تو این مدت همه توی دادگاه میشناختنم .
وارد دادگاه شدم …
نشستم روی صندلی
بعد از ده دقیقه ور رفتن با گوشیم
صدای پاهاش رو شنیدم
فقط بهراد میتونست با وارد شدنش ، بوی ادکلن کولواتر رو پخش کنه
یادمه بهش گفتم که عاشق عطر تلخ و خنکم .
هه …
چه زود گذشت .
گذاشتم تا خوب بهم نزدیک شه
توی حرکت ناگهانی سرمو به طرفش برگردوندم
خشک شدن ، نه ..
من سکتشو به چشمام دیدم ..
با صدایی مملو از غرور و طنازی گفتم :
وقت دادگاه محترم رو نگیرید
بشینید لطفاً …
از زبان بهراد :
با درماندگی و عصبانیت از دادگاه زدم بیرون
اون دختر تیدا بود
کسی که همه ی این مدت داشت کارخونه و شرکتمو نابود میکرد تیدا بود .
دختری که اومده بود انتقام بگیره
انتقام آینده ای رو بگیره که من سوزوندمش
ولی خودش صبر نکرد
صبر نکرد تا جبران کنم براش .
وقتی یادم میاد بعد از دادگاه با تمسخر بهم گفت :
راستی ، مهریمم حلالت
دیگه نیازی به اون چندرغاز ندارم
تا چند وقت دیگه صاحب اون همه اموال منم
فقط من ….
مشتی تو فرمون کوبوندم
یه راست رفتم سمت باشگاه رامین
الان فقط رینگ بوکس و مبارزه میتونست آرومم کنه
از زبان تیدا :
با خوشحالی همه چیز رو برای اسپاکو تعریف کردم .
البته کلی غبطه خورد از اینکه اونجا نبود و قیافه ی اون لحظه بهراد رو ندید
منم بهش قول دادم تا آخرین لحظه عمرم ، از این صحنه ها زیاد نشونش بدم .
زخمی که نتونه تو رو از پا در بیاره
قوی ترت میکنه
این زندگی شوم و تاریک نتونست منو له کنه ، فقط قوی ترم کرد .
یه دور دیگه پرونده ها رو مرور کردم
تو این چند سال به کمک اسپاکو
یکی از بهترین مدل های ایران رو که نفوذی خودمون بود وارد شرکت بهراد کردیم .
با چلنج هایی که واسه بهراد به وجود آوردیم ، اون مجبور میشد سهام شرکت رو بفروشه و ما به اسم هانا ( مدل شرکت ) اون سهام ها رو خریدیم .
در حال حاضر صاحب پنجاه درصد از سهام اون شرکت هستیم .
اولا کار خیلی سخت بود
بهراد به طرز خیلی سختگیرانه به هانا اعتماد کرد …
حس خیلی خوبی داشتم
حس قدرت
اینکه ضعیف نباشی …
واسه منی که همه ی عمر زدن تو سرم ، این حس خیلی با ارزش بود
در کنار این حس خوب
انگار دلم گرفته بود …
اما از چی ؟
حالا که همه چیز داشت خوب پیش میرفت این دل گیری ها واسه چی بود ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما ..
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفر بخیر ، اما ! تو دوستی خدارا
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها ، به باران برسان سلام مارا
بار دیگه عکسشو نگاه کردم
شاید یه زمانی
عاشق بودم ؛ این درست
ولی غرور زخم خوردم چی میشد .
بیخیال افکارم شدم و تمرکزمو گذاشتم رو برنامه های فردا
قرار بود برم شرکت بهراد ، میخواستم ببینم حالشو وقتی از نزدیک ببینه من ، دختری که هشت سال پیش زیر چک و لگد لهش کرد رو ببینه .
من اون شب تا صبح بالا آوردم
رو آینده ای که بهش کثافت زده شده بود بالا آوردم
من روحمو بالا میاوردم .
میخواستم ببینه ، ببینه چجوری دارم
له میکنم امپراتوریشو .
نویسنده : ترنج
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ترنج عزیز رمانت عالیه به اینایی که چرت پرت می نویسن دقت نکن ما حمایت میکنیم
خیلی خیالی شده ترنج بانو😐
حتما اخرش به هم میرسن
زود پارت جدیدو بذار در گنج خودم نمی پوستم🤣😂دل تو دلم نیس ببینم چی میشه
زود پارت جدیدو بذار در گنج خودم نمی پوستم🤣😂
پارت ها رو طولانی تر کنید پلیززز..
انگا تازه داره جون میگیره داستان..
ولی خدایی پایانش بد نباشه..
داری کپی میکنه کل رمانت کپیه
داستان اصلی که کپی از یک رمان دیگس تو ایتا
چار جمله اخر این پارت هم که دیالوگای سریال خاتون بود
متاسفم برای احمقایی مثل تو که مارم احمق فرض میکنن و با کپی کردن از اینور اونور اسم خودشونو میزارن نویسنده
هه تنها پیشنهادم برات اینه که بمیری
رمانت خوبه یعنی خوشم اومد دست مریزاد
ولی یکم اصلاحش کن پلیز🙏😊
یه سوال تیداچادرشوبرداشت یانع؟
نویسنده فکر کردم با کامنتای دیروز روند داستان و عوض میکنی و دیگه کلیشه ای و بد نمینویسی ولی انگار تاثیری روت نذاشته دقیقا دیروز تو کامنت گفتم یا تینا حامله میشه یا میذاره میره و خیلی قدرتمند میشه و برمیگرده دقیقا همینطور نوشتی
دوست عزیز ، قرار نیست بنده با نظر شخص شما روند رمانم رو بهم بریزم
من با اینکه احترام زیادی برای دنبال کننده هام قائلم ولی یه سری انتظارات …
به هر حال ممنون از اینکه وقت گذاشتید و یه سری کامنت در جهت اصلاح گذاشتید عزیزم 🌹
رمان رو برای دنبال کننده ها مینویسی دیگه،نه برای کس دیگه که؟
کامنت های دیروز رو هم بخونی میبینی که فقط من نبودم و همه گفتن که بد نوشتی
ترنج لطفا به هیت ها توجه نکن ادامه بده🚶🏻♀️
اینجا هم هستی😂😂😂😂
عه آتنا تو هم هستی😂😂
چی بودو چی شد…
یکی بیاد منم ببره میخام از خیلی ها انتقام بگیرم… 😅