رمان آبشار طلایی پارت 41 - رمان دونی

 

 

 

-دنیز…

 

 

-یه چیز کاملاً دو طرفه‌س برای همین خواهش می‌کنم اصلاً وارد این بحث ها که تهش برای آقایونه بدون روابط میشه چشم پاکی و با روابط میشه تجربه اما برای خانوم ها یا حکم بسته بودن داره و یا بی‌ارزش بودن، نشیم!

 

 

از جوابه تندم شوکه شد و دست هایش را به نشانه‌ی تسلیم بالا گرفت.

 

 

-خیلی‌خب آروم… منظور بدی نداشتم فقط از اینکه میگی بخاطر این موضوع عمادو قبول نمی‌کردی جا خوردم.

 

 

-جا نخورید گفتم که درست و غلط برای هر کسی فرق می‌کنه و من شاید تو خونه‌ی درستی به قوله خود عماد بزرگ نشده باشم. اما این جمله از مامانم که همیشه می‌گفت، یه زن باید تنشو فقط به کسی بده که قلبشو داشته باشه، هیچوقت از ذهنم بیرون نرفت و نمیره!

 

 

 

نگاهه آنالیزگرش در صورتم می‌چرخید.

 

چرا هیچوقت نمی‌توانستم درست بفهمم که در سر این مرد چه می‌گذرد؟!

 

چرا نگاه هاش کیلو کیلو وزن داشتند؟!

 

 

-برای همین قبولش نکردی و اونم برای اینکه ثابت کنه واقعاً تو رو می‌خواد جلو اومد و خواست محرم شید… درسته؟

 

 

به چشم های ریز شده‌اش نگاه کردم و سر تکان دادم.

 

 

-دقیقاً همینطور شد. می‌خواست بهم ثابت کنه واقعاً منو می‌خواد و همش می‌خواست با عطا آشنا بشه. وقتی دیدم واقعاً قصدش جدیه خواستم امتحان کنم، چه می‌دونم با خودم شاید مثله فیلم ها…

 

 

تند پلک زدم تا اشکم نچکد.

 

 

-ِانقدر دوستم داشته باشه که حتی وقتی بفهمه خانواده درستی ندارم بازم پام بمونه. بهش همه چی‌رو گفتم. تمامه حقیقت زندگیم‌رو واو به واو براش تعریف کردم. شوکه شد حتی… حتی می‌فهمیدم یه کمم دل سرد شده اما…

 

 

-اما همچنان پشیمون نشد مگه نه؟ عمادو خوب می‌شناسم تا به چیزی که می‌خواد نرسه دست برنمی‌داره.

 

 

-درسته… عقب نکشید و منو با مامانش آشنا کرد.

 

 

 

 

 

#پارت۱۸۶

#آبشارطلایی

 

 

 

صورتش از ناراحتی چین خورد و متاسف گفت:

 

 

-مریم خانوم؟ فکر نمی‌کنم که…

 

 

-اصلاً از من خوشش نیومد و خیلی با هم داستان ها داشتیم. تو مدته کوتاهی که با عماد بودم تا تونست دلمو شکست. بگذریم نمی‌خوام سرتو درد بیارم و…

 

 

-سرتونو!

 

 

-چی؟!

 

 

پا رو پا انداخت و با برقه چشمانش که توانایی روشن کردن تمامه دنیا را داشت، گفت:

 

 

-هیچی… میگم دوباره تو شدم برات!

 

 

به سختی از لبخند زیادی زیبایش چشم گرفتم و برای فرار از ضربان شدیده قلبم، تند مابقی داستانم را با عماد برایش گفتم.

 

 

از دوستی پر حاشیه‌مان گرفته تا تحقیرهای تمام نشدنی خانواده‌اش و نامزدی‌ای که عماد اصرار کرد در آن با عطا آشنا شود.

 

 

بالاجبار و بخاطر تنش زیادی که آن زمان رابطه‌مان پیدا کرده بود، عطا را هم دعوت کرده بودم. اما مردک که از قبل به وسیله‌ی مامان بزرگ از موقعیت خوب عماد باخبر شده بود، مانند همیشه آرام نشست و تلاش کرد تا زندگی را به کامم زهر کند!

 

 

نامزدی ای که با یک آبروریزی بزرگ به پایان رسید!

 

 

-بابای عروس دومادو چیزخور کرده و دسته چکشو دزدیده!

 

 

 

 

 

#پارت۱۸۷

#آبشارطلایی

 

 

 

-اوه… ولی این کارو نکرده بود درسته؟ بهش تهمت زدن؟!

 

 

بیش از آن نتوانستم تحمل کنم و قطرات اشک روی صورتم جاری شدند.

 

 

-دِ یه چیزی بگو دختر… مریم خانوم به بابات تهمت زد؟ کاره کی بود؟

 

 

دستی به زیر بینی‌ام کشیدم و سرم را به چپ و راست تکان دادم.

 

 

-هیچکس بهش تهمت نزد، واقعاً این کارو کرد و خودمم مچشو گرفتم!

 

 

-چی؟!

 

 

-آخرشب که دیگه خیلی ها رفته بودن، رفت سراغه عماد وقتی دیدم کناره همن حس کردم می‌خواد کاری کنه. منتهی فکر می‌کردم می‌خواد از عماد پول بگیره. یواشکی دنبالشون رفتم. یکدفعه دیدم عماد افتاد و اون رفت سراغه دسته چکش و باز کردن گاوصندوق… از یه طرف وارفتم از یه طرفم داشتم از خجالت آب می‌شدم. اما همین که از دهن عماد کف اومد، نتونستم تحمل کنم. جیغ زدم و همه رو خبردار کردم!

 

 

-…

 

 

-خیلی خجالت آوره مگه نه؟ خودمم تا مدت ها شوکه بودم.

 

-نمی‌دونم چی بگم. آدم حتی از پدری مثله اونم انتظار همچین چیزی رو نداره. یعنی اگه موفقم میشد و کسی اون لحظه مچشو نمی‌گرفت، باز دیر یا زود می‌فهمیدن اونوقت تکلیف تو چی میشد؟! اصلاً از تو بگذریم اگه بلایی سر عماد می‌مومد چی؟ اگه دیر پیداش می‌کردن؟!

 

 

خیره به قهوه‌ی ماسیده پوزخند زدم:

 

 

-داریم راجع به عطا حرف می‌زنیما. کِی به بقیه فکر کرده که این باره دومش باشه؟!

 

 

صدایم آنقدر ناراحت بود که حتی خودم هم دلم برای خودم سوخت و تاسف بیشتری در نگاهه شهراد ماجد آمد.

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 150

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نام نامدار
نام نامدار
6 ماه قبل

خوب حالا که فهمیده چقدر این چیزا براش مهمه قطعا ضربه رو از همون راه میزنه و بعد ولش میکنه

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

کاش تا داره در مورد رابطش با عماد حرف میزنه دلیل اولیه نزدیک شدن به شهراد رو هم بگه خودشو خلاص کنه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x