رمان آتش شیطان پارت 152 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 152

#پارت352

 

 

 

 

 

 

با اینکه الان تو وضعیتی نبود که بتونم به راحتی راجع به همچین موضوعی باهاش صحبت کنم و ازش درخواست یاداوری خاطرات گذشتش رو داشته باشم؛ اما با این وجود چاره دیگه ای هم نداشتم!

 

 

نمیدونم چقدر از زمانی که بیرون اومده بودم می‌گذشت، نیم ساعت یا حدود چهل و پنج دقیقه!

 

همچنان تو افکار خودم غرق بودم و نمی‌خواستم به خونه برگردم.

 

درسته نگران حال مامان بودم، اما مطمئن بودم دوتایی راحت تر باهاش کنار میان!

 

از اینکه حامد به هر طریقی که باشه مراقب مامانه و حالش رو خوب میکنه، اطمینان کامل داشتم!

 

تو همین فکرا بودم که با باز شدن در ورودی و‌ پدیدار شدن سیمین خانوم، توجهم به اون سمت جلب شد.

 

با اینکه حیاط تقریبا تاریک بود، اما تراس به لطف لامپ هایی که داشت روشن بود.

 

وقتی متوجه حضور من شد، کمی به قدم هاش سرعت بخشید.

 

به چند قدمیم که رسید پیشدستی کرده و سلام کردم.

 

– علیک سلام، اینجا چیکار میکنی دختر، سرما می‌خوری!

عقل تو سرت نیست؟!

هم هوا سرده هم رو سرامیک سرد نشستی.

چیزیم که تنت نیست، یه لایه نازک تیشرت که گرم نمیکنه!

 

به غرغر های مادرانش خندیدم، با اینکه ممکن بود لحن حرف زدن‌ و خشک بودنش به مزاج خیلی ها خوش نیاد، اما برای منی که با اخلاقش آشنا بودم، سراسر عشق بود.

 

– هوا خوب بود سیمین جون!

شما زودتر برین منم یکم دیگه میام داخل باهم شام بخوریم.

 

بی حرف فقط سرش رو به نشونه تایید تکون داد و داخل خونه شد.

 

#پارت353

 

 

 

 

 

 

چیزی از رفتن سیمین جون نمی‌گذشت که با صدای باز شدن در خونه، به عقب برگشتم.

 

حامد بود که با پتو نازکی روی ساعد دستش، بهم نزدیک میشد.

 

پتو رو روی شونه هام انداخت و کنارم جاگیر شد.

دستام رو زیر پتو پنهان کرده و بی حرف به رو به رو خیره موندم.

 

قیافه حامد به گرفتگی و اخم یکم قبلش نبود، اما هنوز انقباض داشت.

 

سرخی گوش ها و رگ بیرون زده پیشونیش، گواه حال بد درونیش بود!

 

می‌خواستم سر صحبت رو باهاش باز کنم، اما نمی‌دونستم چطوری و از کجا!

 

اصلا جای حرفی باقی مونده بود؟!

حقیقت همون چیزی بود که هردومون خوب ازش مطلع بودیم و نمی‌تونستیم با حرفای سطحی، مرهمی روش بذاریم!

 

چند دقیقه ای بینمون به سکوت گذشته که با صدا زدنم توسط حامد، بالاخره شکسته شد.

 

– تابش؟

 

نگاهم رو معطوف نیم رخش کرده و منتظر حرفش شدم.

به سمتم چرخید و با نگاهی پر محبت، پرسید:

 

– تو خوبی دخترکم؟!

 

با جمله ای که گفت، حس کردم قلبم سقوط کرد!

ناگهان چنان دردی رو توش حس کردم که تا این سن تجربش نکرده بودم!

 

” دخترکم ” آخر جملش مثل خنجری توی قلبم فرو رفته و سوراخش کرد.

به سرعت کاسه چشمام پر شد!

 

وقتی حالم رو دید، دستاش رو قلاب بازوهام کرده و ادامه داد:

 

 

– باید برای تو سخت تر بوده باشه عزیزدلم!

بالاخره پدری که فکر می‌کردی از دستش دادی برگشته!

اینقدر به فکر ما نباش و به احساسات خودت هم توجه کن!

می‌خوام باهام حرف بزنی باشه؟؟

میشه اینبار منو لایق دردت بدونی و باهام راجع بهش صحبت کنی؟!

نمی‌خوام این‌دفعه هم مثل همیشه مشکلاتت رو توی خودت دفن کنی و‌ تنهایی باهاشون بجنگی!

 

«سلام 😍🤭

مرسی از اینکه انقد مهربونین حالمو پرسیدین،خوبم مرسی

امیدوارم شمام حال دلتون خوب باشه انشاالله ♥️🙋🏻‍♀️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
10 ماه قبل

خداروشکر که خوبی عزیزم
انشالله همیشه خوب باشی

camellia
camellia
10 ماه قبل

مرسی خانم ندا جونم.خدا رو شکر که خوبی.انشاالله همیشه خوب باشی.😘دری تا درد نکنه ممنون به خاطر پارت امروز😍

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

سلام ندا جان خسته نباشی یه سوال داشتم من چطوری میتونم تو سایت رمان وان عضو شم خیلی وقته دارم تلاش میکنم نمیشه رمز عبور میخواد ایمیل میزنم کد گوگلم رو میزنم هیچ کدوم تایید نمیشه لطفا یه راهنمایی بکن عزیزم یا اگه امکانش هست به مسولین سایت بگین مثل رماندونی فقط ایمیل بخوان

admin
مدیر
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

ورود با گوگل هم نمیتونی بری تو سایت ؟

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
10 ماه قبل

نه همش رمز عبور میخواد تایید نمیشه

admin
مدیر
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

من چک کردم سایت ایراد نداره مشکل از طرف شماست حتی کسی گزارش نداده که نمیتونه وارد بشه به جز شما

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
10 ماه قبل

نه بازم رمز عبور داره

admin
مدیر
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

رمز عبور مال ایمیلت هست باید رمز اونو بزنی تا بتونی وارد سایت بشی

ریحان
ریحان
10 ماه قبل

خب خداروشکر
حالا که حالت خوبه یه پارت دیگه بده😊

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x