9 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 152

4.4
(5)

#پارت352

 

 

 

 

 

 

با اینکه الان تو وضعیتی نبود که بتونم به راحتی راجع به همچین موضوعی باهاش صحبت کنم و ازش درخواست یاداوری خاطرات گذشتش رو داشته باشم؛ اما با این وجود چاره دیگه ای هم نداشتم!

 

 

نمیدونم چقدر از زمانی که بیرون اومده بودم می‌گذشت، نیم ساعت یا حدود چهل و پنج دقیقه!

 

همچنان تو افکار خودم غرق بودم و نمی‌خواستم به خونه برگردم.

 

درسته نگران حال مامان بودم، اما مطمئن بودم دوتایی راحت تر باهاش کنار میان!

 

از اینکه حامد به هر طریقی که باشه مراقب مامانه و حالش رو خوب میکنه، اطمینان کامل داشتم!

 

تو همین فکرا بودم که با باز شدن در ورودی و‌ پدیدار شدن سیمین خانوم، توجهم به اون سمت جلب شد.

 

با اینکه حیاط تقریبا تاریک بود، اما تراس به لطف لامپ هایی که داشت روشن بود.

 

وقتی متوجه حضور من شد، کمی به قدم هاش سرعت بخشید.

 

به چند قدمیم که رسید پیشدستی کرده و سلام کردم.

 

– علیک سلام، اینجا چیکار میکنی دختر، سرما می‌خوری!

عقل تو سرت نیست؟!

هم هوا سرده هم رو سرامیک سرد نشستی.

چیزیم که تنت نیست، یه لایه نازک تیشرت که گرم نمیکنه!

 

به غرغر های مادرانش خندیدم، با اینکه ممکن بود لحن حرف زدن‌ و خشک بودنش به مزاج خیلی ها خوش نیاد، اما برای منی که با اخلاقش آشنا بودم، سراسر عشق بود.

 

– هوا خوب بود سیمین جون!

شما زودتر برین منم یکم دیگه میام داخل باهم شام بخوریم.

 

بی حرف فقط سرش رو به نشونه تایید تکون داد و داخل خونه شد.

 

#پارت353

 

 

 

 

 

 

چیزی از رفتن سیمین جون نمی‌گذشت که با صدای باز شدن در خونه، به عقب برگشتم.

 

حامد بود که با پتو نازکی روی ساعد دستش، بهم نزدیک میشد.

 

پتو رو روی شونه هام انداخت و کنارم جاگیر شد.

دستام رو زیر پتو پنهان کرده و بی حرف به رو به رو خیره موندم.

 

قیافه حامد به گرفتگی و اخم یکم قبلش نبود، اما هنوز انقباض داشت.

 

سرخی گوش ها و رگ بیرون زده پیشونیش، گواه حال بد درونیش بود!

 

می‌خواستم سر صحبت رو باهاش باز کنم، اما نمی‌دونستم چطوری و از کجا!

 

اصلا جای حرفی باقی مونده بود؟!

حقیقت همون چیزی بود که هردومون خوب ازش مطلع بودیم و نمی‌تونستیم با حرفای سطحی، مرهمی روش بذاریم!

 

چند دقیقه ای بینمون به سکوت گذشته که با صدا زدنم توسط حامد، بالاخره شکسته شد.

 

– تابش؟

 

نگاهم رو معطوف نیم رخش کرده و منتظر حرفش شدم.

به سمتم چرخید و با نگاهی پر محبت، پرسید:

 

– تو خوبی دخترکم؟!

 

با جمله ای که گفت، حس کردم قلبم سقوط کرد!

ناگهان چنان دردی رو توش حس کردم که تا این سن تجربش نکرده بودم!

 

” دخترکم ” آخر جملش مثل خنجری توی قلبم فرو رفته و سوراخش کرد.

به سرعت کاسه چشمام پر شد!

 

وقتی حالم رو دید، دستاش رو قلاب بازوهام کرده و ادامه داد:

 

 

– باید برای تو سخت تر بوده باشه عزیزدلم!

بالاخره پدری که فکر می‌کردی از دستش دادی برگشته!

اینقدر به فکر ما نباش و به احساسات خودت هم توجه کن!

می‌خوام باهام حرف بزنی باشه؟؟

میشه اینبار منو لایق دردت بدونی و باهام راجع بهش صحبت کنی؟!

نمی‌خوام این‌دفعه هم مثل همیشه مشکلاتت رو توی خودت دفن کنی و‌ تنهایی باهاشون بجنگی!

 

«سلام 😍🤭

مرسی از اینکه انقد مهربونین حالمو پرسیدین،خوبم مرسی

امیدوارم شمام حال دلتون خوب باشه انشاالله ♥️🙋🏻‍♀️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد سوم 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۶ ۱۷۰۶۰۹

دانلود رمان شهر بی شهرزاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.3 (15)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۱۴۷۲۱۹۷۸

دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
رمان شهر بازي

رمان شهر بازي 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات…
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان معشوقه پرست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
5 ماه قبل

خداروشکر که خوبی عزیزم
انشالله همیشه خوب باشی

camellia
camellia
5 ماه قبل

مرسی خانم ندا جونم.خدا رو شکر که خوبی.انشاالله همیشه خوب باشی.😘دری تا درد نکنه ممنون به خاطر پارت امروز😍

خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

سلام ندا جان خسته نباشی یه سوال داشتم من چطوری میتونم تو سایت رمان وان عضو شم خیلی وقته دارم تلاش میکنم نمیشه رمز عبور میخواد ایمیل میزنم کد گوگلم رو میزنم هیچ کدوم تایید نمیشه لطفا یه راهنمایی بکن عزیزم یا اگه امکانش هست به مسولین سایت بگین مثل رماندونی فقط ایمیل بخوان

admin
مدیر
پاسخ به  خواننده رمان
5 ماه قبل

ورود با گوگل هم نمیتونی بری تو سایت ؟

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
5 ماه قبل

نه همش رمز عبور میخواد تایید نمیشه

admin
مدیر
پاسخ به  خواننده رمان
5 ماه قبل

من چک کردم سایت ایراد نداره مشکل از طرف شماست حتی کسی گزارش نداده که نمیتونه وارد بشه به جز شما

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
5 ماه قبل

نه بازم رمز عبور داره

admin
مدیر
پاسخ به  خواننده رمان
5 ماه قبل

رمز عبور مال ایمیلت هست باید رمز اونو بزنی تا بتونی وارد سایت بشی

ریحان
ریحان
5 ماه قبل

خب خداروشکر
حالا که حالت خوبه یه پارت دیگه بده😊

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x