این بار نوبت من بود که نیشخند بزنم..
_هشت سال عاشقی ارزش یک اعتماد ساده رو نداشت؟ ارزش باورکردن دختری که دیوانه وار عاشقت بود؟

بغض لعنتی به گلوم چنگ زد و باعث شد صدام بلرزه…
_چی میشد بخاطر تموم اون هشت سال هم شده یه کم صبوری میکردی بعدش به تاراج میذاشتی تن وبدنت رو؟
اومد نزدیکم و دستم رو گرفت و بابغض گفت:

_غلط کردم سارا.. حماقت کردم قدرتو ندونستم.. سوتفاهم تمام ذهنم رو دربر گرفته بود.. بهم فرصت بده.. جبران میکنم.. بدون تو نمیتونم سارا.. نذار بمیرم…

اشک هام روی گونه ام میچکید وبازهم چشم هام آبرو داری نکرده بود…

دستمو محکم از دستش کشیدم وتوی صورتش توپیدم:
_خب بمیر.. مگه وقتی داشتی منو میکشتی دلت واسه من یه ذره هم به رحم اومد؟
_ساراا….

_من همون روز که اومدم واست همه چی رو تعریف کنم و تو بجای گوش دادن به حرف هام ازم قیمت یک شب اجاره کردنم رو میگرفتی ، همون روز سارا توی همین ماشین مرد…
باپشت دستم اشکمو محکم پس زدم وادامه دادم:

_واون روز هیچکس دلش برای سارای بیچاره نسوخت.. توی تنهایی وبیکسی خودم جون دادم… دیگه سارایی وجود نداره کوهیار.. برو.. خواهش میکنم بروووو

_باشه میرم.. اما رفتنم به این معنا نیست که ازت میگذرم.. ازعشقت نمیگذرم سارا.. تا روزی که خون توی رگ هام جریان داره باهر نفس عاشقتم.. اونقدر صبرمیکنم تا منو ببخشی و دوباره دوستم داشته باشی…

پوزخندی زدم و همزمان که به سمت در میرفتم گفتم:
_مهم نیست.. وقتت رو تلف میکنی..
کلید به در انداختم و وارد خونه شدم.. صداشو شنیدم..
_عشق تو ارزشش رو داره.. دوستت دارم..

بی جواب در رو بستم و گوشه ی حیاط نشستم.. قطره های اشکم باشدت بیشتری شروع به باریدن و نوازش گونه هام کردن..
من فقط وانمود میکردم که کوهیار رو ازقلبم بیرون انداختم…

انگار باخودمم صادق نبودم.. دیگه نمیدونستم از زندگی چی میخوام.. هردفعه با دیدن کوهیار قلبم بی قرار میشد و این نشون میداد هنوز نتونستم فراموش کنم..

اون عشق بچگیم بود.. عشق اولم.. تنها مردی که بعداز بابام عاشقش شدم.. ضربه خوردن از کسی که یه روزی همه دنیام بوده خیلی سخته وفراموش کردن زمان میخواست..

خسته بودم.. خیلی خسته.. دلم آرامش میخواست.. چشم هام از باریدن خسته بود و به سختی بازنگهشون داشته بودم.. تصمیم گرفتم دوش بگیرم وتا برگشتن اهالی خونه یه کم بخوابم واستراحت کنم

بعداز یه دوش آب داغ نیم ساعته لباس های راحت پوشیدم و بدون خشک کردن موهام خوابیدم…
وقتی بیدارشدم ساعت از ده شب هم گذشته بود اما هنوزم خبری از ارسلان و آرش نبود..

دلم به شور افتاده بود.. داشتم پرپر میزدم تا خبری از حال آمنه بگیرم اما روم نمیشد به هیچکدومشون زنگ بزنم…
واسه همونم سجاده ام رو پهن کردم وسعی کردم از روش های مامان واسه آروم شدن استفاده کنم

وسط های نمازم حس کردم از بیرون صدا میاد..
بافکراینکه ارسلان یا آرش برگشتن خونه باعجله نماز رو تموم کردم و باهمون چادرم رفتم بیرون..
اما انگار توهم زده بودم و گوش هام زیادی شنیده بود..

خونه بزرگ بود و بخاطر ویلایی بودن و حیاط بزرگش همیشه توی ذهنم ترسناک بود..
ترسیده بودم و از شانس قشنگمم تموم وسیله ها شروع به لقنج شکوندن کرده بودن..

باقدم های لرزون به طرف پنجره رفتم و حیاط رو نگاه کردم.. بیرون بادشدید میومد و درخت ها تکون میخوردن..
به خودم نهیب زدم.. چه خبره سارا بچه ‌شدی مگه؟
پرده رو کشیدم و برگشتم توی اتاقم!

اما بازم میترسیدم.. اینجوری فایده نداره باید به یکیشون زنگ بزنم.. پرستار آمنه هستم نگهبان خونشون که نیستم!
دستم رفت تا شماره ی آرش رو بگیرم اما پشیمون شدم وبه ارسلان زنگ زدم!

_بله؟
صداش خواب آلود بود..به ساعت نگاه کردم نزدیک به یازده شب بود..
_سلام آقای پندار خوب هستید؟ عذرخواهی میکنم مزاحم خوابتون که نشدم؟
_سلام دخترم نه خواب نبودم جانم بابا جان؟

اصلا یادم رفت چی میخواستم.. زشت بود اگه میگفتم ترسیدم.. با من من گفتم:
_من… نگران حال آمنه جون هستم و اینکه کسی خونه نیومد که ازش بپرسم مجبورشدم به شما زنگ زدم..

_خوب کاری بابا.. حال آمنه هم هنوز همونطوره تغییری نکرده.. نگران نباش انشاالله زودخوب میشه.. دلم روشنه!
_انشاالله..
_ آرش نیومده؟ خیلی وقته از بیمارستان رفته!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۷ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۳.۶ / ۵.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nahar
Nahar
2 سال قبل

خب چی میشه یکم بیشترش کنی؟؟ اولاش خوب بود ولی الان😐

کوهیار،کوهیار خیلیی زووود قضاوت میکنه و بخاطر ی قضاوت دل سارارو شکست😐 اما سارا هنوز عاشقشه چی بگم؟😂 امممم سارا هم حق داره چون تو رمان گفت ک عشق بچگیمه و نمیتونم به این زودیا فراموشش کنم؟؟ ولی چجوری عاشق ارش شده؟؟😳

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
سامی
سامی
2 سال قبل

شخصیت مزخرفی داره این سارایامریضه واقعا

سامی
سامی
2 سال قبل

حالم ازسارابهم میخوره دختره ی کثافت یعنی چی هنوزم کوهیارتوقلبمه اماآرشم دوست داره وازفکرش نمیره چندشه حال بهم زن

حنا
حنا
2 سال قبل

سه ساعته دارم ب این جمله ی کوهیار میخندم..
سوتفاهم تمام ذهنم رو دربر گرفته بود..لفظ قلم حرف زدن؟؟؟ اونم تو این موقعیت ؟؟اونم پسرررر؟

Sonia
Sonia
2 سال قبل

وقتی اینقدر دیر پارت گذاشته میشه کل هیجان داستان تا پارت بعد از بین میره ،اینطوری اگه یک رمان عالیم باشه ما بنظرمون مسخرس

خاتون
خاتون
2 سال قبل

خیلی خسیسی تو نوشتن
داستان خوبه فقط خیلی کند پیش می‌ره
حوصله سر بر شده

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x