رمان آرزوی عروسک پارت 123 - رمان دونی

 

_میشه بگی این کارهات چه معنی داره؟ واسه چی اومدی اینجا؟ واقعا درک کردن شرایط من اونقدر سخت و غیرقابل فهمه واست؟
_درست حرف بزن ببینم.. حواسم بود پسر بچه تازه کار که نیستم خرابکاری کنم وبیگدار به آب بزنم!

_آقای عاقل و حرفه ای.. اگه بابام بود و تورو میدید چی؟
_اولا بابات نبود که اومدم جلو وگرنه نمیومدم.. دوما وقتی ارتباطی رو قطع میکنی من باید تورو پیدات کنم؟
‌_مگه گم شدم که پیدام کنی؟

گوشیم شارژ باتریش خالی شده خاموش شده راه ارتباطی رو عمدا قطع نکردم که!
_همیشه همینطوری سر قولات میمونی؟ قرار بود چیکارکنی؟
صداش تودماغی بود و صورتش اونقدر رنگ پریده بود که انگار هیچوقت خون توش نبوده!

کامل به طرفش برگشتم ودقیق تر نگاهش کردم..
_همون دیگه.. شش ماهه به دنیا اومدی اگه یه کم صبر میکردی داشتم میومدم پیش تو!
نیم نگاهی بهم انداخت وگفت:
_الان داشتی میومدی پیش من؟ پس چمدون ولباس هات کجاست؟

_مگه باخودم لباس آوردم که بخوام برشون گردونم! اتاق وکمد لباس هامو یه چک میکردی باهوش!
_از این عادت هاندارم.. حتی پامو توی اتاقت نذاشتم..
_مشکل خودته..!
بادلخوری نگاه کوتاهی بهم انداخت و دوباره به خیابون چشم دوخت!

_عجبا.. الان دست پیش گرفتی که پس نیوفتی؟!
_یعنی چی؟
_یعنی یه کم آروم تر برو سرعتت زیاده.. بجای اینکه من قهرکنم تو قهر کردی؟

تک سرفه ای کرد وگفت:
_تو دهات شما یه نفر نگران بشه و بیاد طرف رو ببینه که از نگرانی بیرون بیاد، باهاش قهر میکنید؟

_نخیر اما تو دهات ما یه نفر رو دوبار باکسی ببینن فورا واسش حرف درمیارن..
تو دهات ما دخترا از باباهاشون حساب میبرن و ساعت ها خواهش وتمنا میکنن که اجازه بدن برگرده سرکارش!

بازم سرفه کرد و باحالت قهر پشت چشمی نازک کرد و دیگه چیزی نگفت..
_سرما خوردی؟
_بامن حرف نزن..

_وا؟ خب اگه قهری چرا ‌سوارم کردی؟
_بامن حرف نزن….
خنده ام گرفته بود.. این پسر فقط هیکلش بزرگ شده و قد کشیده وگرنه از بچه ی ۳ساله هم بچه تربود!

دیدم داره مسیر خونه شون رو میره که با بدجنسی گفتم:
_کجا میری؟ من خونه شما نمیاما.. اومدم ببینمت که دیدم وتموم.. همین بغل مغلا پیاده ام کن!

بدون حرف فقط نگاهشو به خیابون دوخته بود!
انگار واقعا ناراحتش کرده بودم.. خب حقش بود اگه باهاش برخورد نمیکردم

دوباره میخواست کارش رو تکرار کنه و مطمئما همین تکرارها باعث فهمیدن بابا و جدایی خودمون می شد

_خیلی خب معذرت میخوام.. یه کم تند رفتم.. اما توهم دیگه از این کارها نکن خطرناکه.. اتفاق یک بار میوفته عزیزم..

اگه بابام از این موضوع بویی ببره واکنش های بعدش اصلا خوب نیست
بهترینش میتونه این باشه که دیگه هیچوقت نذاره بیام توی اون خونه!

دلم نمیخواد هیچ چیز ازهم جدامون کنه!
بازم حرف نزد.. دیگه داشت کلافه ام میکرد..
_اگه میدونستی واسه اینکه بیام اونجا و پیش توباشم

چقدر التماس کردم، هیچوقت باهام قهر نمیکردی!
_قهر چیه؟ مگه بچه ام قهر کنم!
_پس چرا خودتو واسم گرفتی؟ من دلم نازکه ها.. زود میشکنه!

دوباره نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:
_دفعه آخرت باشه بی ادبی میکنیااا…
خوب میدونستم چقدر از بی ادبی بدش میاد و چقدر روی این موضوع حساسه!

_باشه معذرت میخوام.. دیگه تکرار نمیشه..! آشتی؟
سری به نشونه ی تایید تکون داد و بازهم سرفه…
توی صندلیم خم شدم ودستمو روی پیشونیش گذاشتم که ببینم تب داره یانه

باحس کردن داغی پیشونیش ترسیده دستمو روی گونه اش کشیدم.. مثل آتیش بود..
_هیعع! خاک به سرم سرما خوردی که..
_نه بابا سرما کدومه..

_سرما کدومه؟ داری توی تب میسوزی صورتت اونقدر رنگ پریده اس داد میزنه که مریضی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aynour
Aynour
2 سال قبل

آیییی نویسندع ایشالا ب حق پانزده معصوم.
ن ببخشید چارده معصوم هف جد و ابادت بترکن
وووییی دارم شر و ور مگمااااا
پارتات ککمههههه😑🚶🏼‍♀️🕳️

Artin
2 سال قبل

این پارت هم همش تو ماشین تموم شد اه

پ ا
پ ا
2 سال قبل

بسه بسه خسته شدم خسته شدم چه غلطی کردم دنبال کردم این رمانوها😪

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

همین که فهمیدیم به هم اعتراف کردن خیلی خوبه

۰۹۰۳۱۲۷۲۶۸۸ زهرا
۰۹۰۳۱۲۷۲۶۸۸ زهرا
2 سال قبل

چقدر پارت رمانت کمه تورو خدا یه کم زیادش کنید

یاس
یاس
2 سال قبل

میخوای پارت نذار
دوتاخط میذااری دق کردیم

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط یاس
Heli
2 سال قبل
پاسخ به  یاس

زبونتو گاز بگیر به همین چرتا خط راضی باشیم مگه نه دیگه نمی‌زاره دق میکنیم:)))))) 😂☹️🥺 انقد کم پارت دادن یا اصلا ندادن عادت کردم کنار بیام هعی

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Heli
Nahar
Nahar
2 سال قبل

بیشتر بیشتر 😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨
اخه این پارت کجای مارو میگیره؟؟😮‍💨😮‍💨😮‍💨

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x