رمان آرزوی عروسک پارت 133 - رمان دونی

 

باحرص قاشق رو توی ظرف سوپ انداختم و گفتم:
_وای دیگه داری کفرم رو درمیاری آرششش!! چرا مثل بچه های لوس شدی آخه؟

_عشقم بخدا حالت تهوع دارم نمیتونم بخورم بالا میارم خب!
_بالا نمیاری.. اگه چیزی شد عواقبش پای من. خوبه‌؟؟ این همه زحمت کشیدم حداقل یه کم بخور زخم معده نگیرب!!

وقتی فهمید عصبی شدم به اجبار یه کم خودشو جمع وجور کرد و به تاج تخت تکیه داد و با نارضایتی و لب های آویزون چند قاشق از سوپش خورد..

داشتم نگاهش میکردم که چطوری با وسواس و بی میلی غذا میخوره که سرش رو بلند کرد ونگاهم کرد.. بخدا اگه بگم مرد گنده بغض کرده بود دروغ نگفتم!

یعنی واقعا نمیدونم این خانواده پسرشون رو چطوری بزرگ کردن که با این هیکل گنده و با این سن وسال واسه مجبورشدنش اشک توچشماش میزنه!!!

_خیلی خوشمزه شده مرسی عشقم…
_نوش جونت.. بخور هنوز چیزی نخوردی!
_عشقم.. میشه دیگه نخورم؟ دلم داره می پیچه!

پلک هامو محکم روی هم گذاشت و با حرص گفتم:
_چندسالته بچه جون‌؟؟ پنج سالت شده؟
اخم هاشوتوهم کشید وبا بدخلقی گفت‌:
_خب حالا توهم.. یه روز من مریض شدما!

_یه روز مریض شدی اندازه یکسال حرصم دادی! بخور آرش میخوام بهت قرص هاتو بدم توروخدا اینقدر بدقلق نباش!
_اگه اون همه زیر بارونم نمیذاشتی و زودتر میومدی پیشم الان مریض نمیشدم

شماتت بار نگاهش کردم و گفتم:
_بفرما.. حالا مقصرم شدم؟؟ مگه من بهت گفتم مثل دیونه ها زیربارون بمونی؟

_مقصر بودی! نگفتی اما میتونستی زودتر بیای و نذاری زیربارون بمونم!
_اصلا میدونی چیه؟ خوبت شد.. حالا که فکر میکنم باید میذاشتم تا صبح اونجا بمونی!

اومدم بلندشم که فورا ظرف غذاشو روی پاتختی گذاشت و دستمو گرفت وگفت:
_کجا؟؟
_ولم کن میخوام برم بخوابم..
_حالا من بچه ام یاتو‌؟

_معلومه که تو… دستمو ول کن خوابم میاد!
_ول نمیکنم.. توهم جایی نمیری چون جات بغل خودمه!
_عه نه بابا؟ انگار بازم درجه تبت بالا رفته هزیون میگی.. به همین خیال باش!

خندید.. یه دفعه محکم کشیدم و افتادم توی بغلش..
باخنده گفت:
_درست حدس زدی عشقم حسابی داغ کردم و دارم تو آتیشت میسوزم!

_خیلی پررویی آرش.. ولم کن ببینم هی فرت وفرت بغل میکنی..
گونه ام رو بوسید وبا لحن آرومی گفت:
_میدونستی من عاشق بوی تنتم؟
_نه نمیدونستم…

دوباره بوسه ای به گونه ام زدوبدون اینکه لبهاشو ازصورتم جداکنه گفت:
_هوم..حالا دیگه میدونی…

اومدم چیزی بگم که بایه حرکت ازم جداشد وبا عجله از روی تخت پرید وبه طرف سرویس بهداشتی اتاقش رفت..

شوک زده و باچشم های گردشده به حرکاتش نگاه کردم.. اومدم بگم چی شده که با شنیدن صدای اوق زدنش متوجه شدم و جوابم رو گرفتم!

انگار واقعا حالش بهم میخورد ومن باور نکرده بودم!
بانگرانی پشت در سرویس ایستادم وگفتم:
_آرش؟ خوبی عزیزم؟ میتونم بیام تو؟

یه کم طول کشید که با صدای ضعیفی نالید:
_ نه نیا.. خوبم..!
با پشیمونی لب گزیدم و خودمو لعنت کردم!
_خاک دوعالم تو سرت کنن سارا.. این بیچاره میگفت حالت تهوع داره ها!

همش تقصیرمنه.. اگه مجبورش نمیکردم اینجوری نمیشد.. آخه یکی نیست بگه خبرمرگت مگه دکتری خودسر سوپ تجویز میکنی!

یه کم بعد درحالی که جون نداشت روی پاهاش راه بره اومد بیرون..
گریه ام گرفته بود.. کاش مجبورش نمیکردم ومیذاشتم بخوابه!

دستشو گرفتم ونشوندمش روی تخت..
_خوبی عشقم؟ ببخشید تقصیرمن بود.. نباید مجبورت میکردم…
بابی حالی نگاهم کرد وگفت:

_خوبم خانومم چیزی نیست.. نمیخوردمم بالا میاوردم خودتو مقصر ندون!
چشماش بخاطر عوق زدن کاسه خون شده بود…
_آرش بیا بریم دکتر توروخدا.. من میترسم!

دستشو دور کمرم حلقه کرد و توی آغوشش چسبوندم وگفت:
_نترس دورت بگردم.. بخدا خوبم.. این وقت شب دکتر پیدا نمیشه.. اماقول میدم فردا میریم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

دیروز یه متن تو اینستا خوندم

نوشته بود من یه پرستارم یه بار یه زن که حالش بد شده بود با شوهرش اومدن بیمارستان زنه سرش روی پای شوهرش گذاشت و تا من بهش سرم وصل میکردم کلی نوازشش کرد و قربون صدقه رفت وقتی رفتن همه میگفتن چقد چندش آور چقد حال بهم زن اه اه چقد لوس
اما وقتی چند وقت پیش یه زن و شوهر اومدن که زنه سرش شکسته بود و نمیگفت برای چی شوهرشم ترس داشت از اینکه بگه
زنش همش میترسید و می‌خواست دست شوهرشو بگیره ولی شوهره جلو نیومد و آخرش رفتن،کسی نگفت چه بد اه اه چندش، همه چی عادی بود
ما مردمی شدیم که خیلی حرف از عشق میزنیم ولی شنیدن کلمات غیر عاشقانه رو ترجیح میدیم!! 🙄

Aram
Aram
2 سال قبل

ای مردشور این کلمه عشقم و ببرن حالت تهوع گرفتم اه اه اه هی فرت فرت عشقم عشقم
بابا نویسنده توام جون عزیزت بکش بیرون از مریضی اه

Aramesh
Aramesh
2 سال قبل

بابا فهمیدیم ارش سرما خورده ده پارتش فقط راجب سرماخوردگی ارش بود
چقدم کمن پارتا😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Aramesh
Heli
2 سال قبل

ولی نویسنده:| ط عم ی نمح مارو درک کح خاعرم ۳-۴ پارتع همی داری راجب مریضی عی بنده خدا می‌نویسی 😶🥱

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

چههههه عجبببب آرش گفت فردا میریم دکتر

بابا از تو این مریض مریضی ها در بیایین خوب

Nahar
Nahar
2 سال قبل
پاسخ به  Maaayaaa

باید بگی نویسنده از این مریضی بکش بیرون😂😂😂👀

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

نویسنده اگه به ما گوش میداد که تا الان کلی این رمان تغییر کرده بود😂

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

حالمونو به هم زدی با این رمان نوشتنت بابا بسته فهمیدیم آرش خر سرما خورده دیگه الان یه ماهه کلید کردی رو این قضیه خوب که چی بابا زخم شمشیر نخورده که یا سرطان نگرفته که ول کن دیگه.نکنه اصلا نمیدونی بقیه رمان و چطوری جمعش کنی؟وقتی بچه مدرسه ایها بشینن رمان بنویسن همین میشه دیگه .

آراد
آراد
2 سال قبل

حاحی این چرا چنتا پارت که رو همین گیره فکنم‌نویسنده دیگه ایده نداره
داره اینو کشش میده
اههه سایدیمون با این عشقم عشققم گفتنا

Heli
2 سال قبل
پاسخ به  آراد

اوه این معلومح اعصاب ندارع😂داوشم ب عشقم عشقم گفتن اینا چکار داری:)ما ک نداریم حداقل اینا بگن عقده ای نمونن

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Heli
parnia
2 سال قبل

10 پارت هم اینجا باید صبر کنیم ببنیم ارش خان میره دکتر یا نه
خو الان ارسلان بیاد اون دوتا تو بغل هم خواب باشن ضایع نیست؟

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x