رمان آرزوی عروسک پارت 136 - رمان دونی

 

_چیزی میل دارید واستون بیارم؟
_نه باباجان دستت دردنکنه توخونه ای که آمنه توش نیست زهر بخورم بهتره.. بفرما بشین.. راحت باش!

رفتم روی کاناپه تک نفره روبه روش نشستم وگفتم:
_انشاالله آمنه جون هم به زودی خوب میشن وبرمیگردن..
_متشکرم.. الهی آمین! خب چه خبرا؟ مامان بابا خوبن الحمدالله؟

_ممنونم. خداروشکر.. دعاگوی شماهستن!
_الهی شکر.. پشت بندحرف یه کم صداشو آروم تر کرد وادامه داد؛
_آرش چش بود؟ چرا مریض شده؟ دکتر چی گفت؟

_نگران نباشید چیزخاصی نیست یه سرماخوردگیه ساده اس دیگه.. تواین فصل واسه همه ممکنه پیش بیاد..اصلا جای نگرانی نیست!

_خوبه.. خداروشکر! ازوقتی مادرش اونجوری شده اخلاق گندش گند ترشده و نمیشه دو کلوم باهاش حرف زد!
عقل ناقصش من رو مقصر همه چی میدونه و….

صدای آرش که داشت ازپله ها پایین میومد باعث شد ارسلان ادامه ی حرفش رو قطع کنه!
_میگم من خیلی گرسنمه چیزی واسه خوردن پیدامیشه؟

با اومدنش نفس راحتی کشیدم و اومدم جواب بدم که ارسلان جای من جواب داد:
_چی میخوری پسرم بگو که از بیرون واست سفارش بدم!

صبح به تهمینه(یکی ازخدمتکارهای ثابتشون که بعضی وقت ها میومد وبه آمنه کمک میکرد) زنگ زدم بیاد و گفت تاعصر خودش رو میرسونه، تا تهمینه میاد مجبوریم از بیرون سفارش بدیم!

آرش با همون اخم و بداخلاقیش گفت؛
_پس ولش کن منتظر میشم بیاد..
واسه فرار از موقیتی که توش بودم فورا خطاب به آرش گفتم:

_اگه مشکلی ندارید من میتونم آشپزی کنم!
ارسلان_ نه دخترم وظیفه ی شمانیست..زحمت نکش

_نه بابا خواهش میکنم این حرفا چیه؟‌! من هم جای دخترتون هستم چه فرقی میکنه؟!
آرش که انگار پیامم رو خونده بود گوشی دستش اومده

واسه اینکه باباش نتونه سوالی روازم بپرسه اومد روی کاناپه بافاصله از باباش نشست وگفت:
_حق با باباست شما زحمت نکش! فقط اگه امکانش هست میشه چایی دم کنی؟

ازجام بلندشدم وگفتم:
_البته چرا که نه! الان میرم وآماده میکنم! واسه ناهار چی میل دارید درست کنم؟
ارسلان اومد مخالفت کنه که فورا گفتم:

_واقعا بدون تعارف میگم.. خواهش میکنم راحت باشید ومن رو جای دخترتون بدونید!
_دستت دردنکنه.. غیرازاین هم نمیتونه باشه وبادختر خودم فرقی نداری…

خلاصه بعداز یه کم تعارف تیکه وپاره کردن قرارشد واسه ناهار زرشک پلودرست کنم..
داشتم توی آشپزخونه لوازم ناهار رو آماده میکردم که آرش اومد وگفت؛

_توزحمت افتادی ساراخانوم! کمک نمیخوای؟
_نه ممنون.. چه زحمتی بابا یه برنج ومرغ ساده اس دیگه.. برو استراحت کن!
نگاهی به اطراف انداخت و اومد نزدیکم و باصدای پچ پچ گفت؛

_به موقع رسیدم؟ چیزی که نپرسید؟
مثل خو‌دش آهسته جواب دادم:
_نه خداروشکر به موقع اومدی!
_خوبه! تا حواسش نیست بوس رو ردکن بیاد!

چاقویی که باهاش پیاز خرد کرده بودم وهنوز توی دستم بود رو باتهدید طرفش گرفتم وگفتم:
_تا اون زبون شش متریت رو کوتاه نکردم برو رد کارت!

عقب کشید وبا اخم وصدایی جدی گفت:
_یعنی چی این کارا؟
از حرکتش جا خوردم! یعنی الان عصبی شد؟
اصلا چرا عصبی بشه؟
با ابرویی که ازشدت تعجب بالا پریده بود گفتم:

_وا؟ یعنی چی، چیه؟ طلبکاری؟ لب خودمه نمیخوام بوس کنم!
_چی؟ لب خودته؟ کی گفته؟ پس من اینجا چیکاره ام؟
فهمیدم اخمش ساختگیه و داره کرم میریزه!

واسه همون مثل خودش اخم کردم وگفتم:
_من میگم! شما هم تا وقتی مالک اصلی نشدی وسند نزدی هیچ کاره!
باشیطونی ابرویی بالا انداخت و گفت‌:

_ای شیطون!! سند میخوای آره؟ پس بگو میخوای بگیرمت دیگه! چرا طفره میری؟
بهت زده نگاهش کردم که یه ودفعه صورتشو نزدیکم کرد و گاز ریزی از لبم گرفت!

ترسیده خودمو عقب کشیدم و با وحشت گفتم:
_خیلی بیشعوری آرشش!! این چه کاریه؟ بابات خونه اس دیوانه میخوای بدبختم کنی؟

خندید و باخنده گفت:
_نترس جوجه حواسم هست! توچرا اینقدر میترسی؟ بدبخت واسه چی؟ فوقش سندت رو به نامم میزنم دیگه!

_زهرمار.. مگه من کالا هستم که سند بزنی؟! دیگه تکرار نکنی ها…
_میکنم بعدشم توخودت…..
ارسلان_آرش جان؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aram
Aram
2 سال قبل

نویسنده ناموصا نگران انگشتاتم

Sana
Sana
2 سال قبل

یه چیز برام خیلی سواله ماشین ارش چیه؟؟

Heli
2 سال قبل
پاسخ به  Sana

خوبح عی رمانه واقعیت نی😂🖐️

آراد
آراد
2 سال قبل

چقد مفید بود

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط آراد
Nahar
Nahar
2 سال قبل

ماشالا چقدر زیاد بود😐😐

نازنین
نازنین
2 سال قبل

واسه خودت هیچی نمیشه ولی قصد سکته دادن مارو داری بخدا طولانی ترش کنننننننننننن😡😡

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x