رمان آرزوی عروسک پارت 153 - رمان دونی

رمان آرزوی عروسک پارت 153

 

سه روز بعد با رضایت شخصی و اجازه ی دکتر آمنه رو مرخص کردیم وآوردیم خونه..
زن بیچاره یا همش بخاطر داروهاش خواب بودیا بیدار میشد سراغ آرشی رو میگرفت که کنار دستش نشسته بود..

از سکوت و تنفری که کل خونه رو دربرگرفته بود هم چیزی نگم بهتره..
به گفته ی دکترش باید کم کم به آمنه می فهموندیم که فراموشی گرفته و مطمئنا روزهای سختی رو پیش رو داشتیم..

داشتم دارهاشو آماده میکردم که آرش از بیرون برگشت و اومد توی آشپزخونه..
_سلام.. خسته نباشی..
_سلام عزیزم.. ممنون.. خوبی؟ از مامان چه خبر؟

_ممنون.. خوبه خداروشکر.. دارم داروهاشو آماده میکنم.. امشب قراره بهش بگیم که فراموشی گرفته..
_امشب چرا؟ هنوز زوده.. میترسم چیزیش بشه.. فعلا هیچی نمیگیم تا یه کم جون بگیره!

_چی بگم.. خودمم گیج شدم.. آقا ارسلان گفتن که امشب بهش بگیم و گفت که خواست دکترش بوده!
_اونو ولش کن.. تو فقط به حرف من گوش کن..!

کلافه سینی که داروها داخلش بود رو روی کانتر کوبیدم و گفتم:
_آرش میشه اینقدر با پدرت لج نکنی؟ دیگه دارم دیونه میشم از دست شماها! من بیچاره نمیدونم باید باساز کدومتون برقصم آخه!

دست هاشو به حالت تسلیم بالا گرفت و گفت:
_خیلی خب بابا.. چرا عصبی میشی؟ من کی لجبازی کردم دختر؟ فقط میترسم شوک بهش وارد بشه!

دست هامو روی شقیقه هام گذاشتم و بی حوصله گفتم:
_لازم نکرده بترسی نگران نباش مطمئنا خودش تاحالا فهمیده که چه بلایی سرش اومده

فقط بخاطر داروهاش نمیتونه بهشون فکرکنه!
شماهم بجای لجبازی و تصمیم گیری خودسرانه سعی کن طبق دستورات پزشکش پیش بری ومنم اینقدر اذیت نکنی!

اومد نزدیک تر دستشو دور کمرم انداخت و به خودش چسبوندم و کنار گفتم گفت:
_ازمن نارحتی عشقم؟
_ناراحت نیستم اما فضا و جَو خونه یه جوری سنگین شده

که تحمل کردنش داره سخت میشه و همشم تقصیر تو و قهرکردن های بچگونه اته..
گونه ام رو بوسه ی آرومی زد و گفت؛
_ببخشید عشقم.. از به بعد هرچی تو بگی همون کار رو میکنم خوبه؟

چپ چپ نگاهش کردم و عاقل اندرسفیهانه گفتم:
_توی این مدت دفعه چندمته داری قول میدی؟
خندید و با خنده گفت:
_این دیگه آخریشه.. به جون خودم.. قول!

_سارا خانوم؟؟؟ سارااااا ؟ کجایی دختر؟
این صدای آمنه بود که من رو به عنوان پرستاری ناشناس میشناخت و ازوقتی که به هوش اومده پوستمو کنده اونقدر که سراغ پسرشو ازم میگیره!

باعجله از آرش جدا شدم
_وای بیدار شد.. من برم داروهاشو بدم ببینم چی میخواد..
آرش با خنده ی غمگین گفت:
_حتما بازم میخواد بپرسه آرش کجاست!

_اشکال نداره.. درست میشه.. خدابزرگه..
_سارااااا ؟؟؟
سینی رو برداشتم و همزمان که به طرف پله ها میرفتم صدامو بلند کردم و جواب دادم:
_جانم آمنه خانوم.. دارم میام..

دراتاقشو باز کردم و رفتم داخل وبا خوش رویی گفتم:
_سلام خوشگل خانوم.. خوب خوابیدین؟
_کجایی دختر؟؟ چرا منو تنها میذاری میری آخه؟

_معذرت میخوام.. داشتم داروهاتونو آماده میکردم..
با بدخلقی پتو رو از روی خودش کنار کشید وگفت:
_من دارو نمیخورم.. برو بگو آرش بیاد..!

بداخلاقی هم یکی دیگه از رفتار های جدیدش بعد از هوشیاری بود.. یعنی یه جوری بداخلاق شده بود که انگار نه انگار تاقبل از اون مهربون ترین زن دنیا بود…

چاره ای جز تحمل نداشتیم که.. نقاب لبخند رو روی صورتم زدم و رفتم کنار تختش نشستم..
_عه آمنه جونم.. این کارا چیه؟ اگه داروهاتونو نخورین که آقای پندار منو اخراجم میکنه!

_خوب کاری میکنه! اونقدر نمیخورم که همتون رو بندازه بیرون! معلوم نیست چه کوفتی ریختی تواینا و داری به خورد من میدی!
اومدم چیزی بگم که آرش اومد توی اتاق..

_سلام مادرجان.. خوبی فداتشم؟
آمنه بدون اینکه جواب آرش رو بده دنبال روسری گشت و با عجله روسریش رو سرش کرد و کنار گوشم آهسته گفت:
_به ارسلان میگم درنبودش پسر غریبه رو میاری خونه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

سارا غریبه میاره خونه 😂😂😂

🫠anisa
🫠anisa
2 سال قبل

_به ارسلان میگم درنبودش پسر غریبه رو میاری خونه

😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂

ریحان
ریحان
2 سال قبل

مرسی فاطمه جان  😍 

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x