رمان آرزوی عروسک پارت 155 - رمان دونی

رمان آرزوی عروسک پارت 155

 

باهاش لج کردم.. وقتی اون بعداز چندین بار خواهش وتمنای من که یه ذره رعایت حال منو بکنه، بازهم کار خودشو میکنه پس من هم به حرفاش گوش نمیکنم تا بفهمه چقدر بی توجهی عذاب آوره!

با بدخلقی درخواستش رو رد کردم و رفتم توی اتاقم.. آرشم که انگار متوجه عصبانیتم شده بود دیگه پا پیچم نشد..
واقعا داشتم کم میاوردم…

من توی خانواده ای آروم بزرگ شده بودم که هیچوقت حتی توبدترین وسخت ترین روزهای زندگیمون بی احترامی به پدر ومادر وحتی خواهر باخواهر پیش نیومده بود

واین نوع زندگی کردن داشت اذیتم میکرد چون هیچ جوره با روحیات من سازگار نبود و آرش باید این رو بفهمه… البته امیدوارم تا دیر نشده متوجه جدی بودن این مسائل بشه!

تاآخر شب دیگه از اتاقم بیرون نیومدم و آرشم انگار تازگی ها تنها چیزی که واسش مهم نیست قهر من بود!
ساعت از دوازده هم گذشته بود که دیگه صدای معده ام دراومده بود

اونقدر گرسنه ام بود که تسلیم شدم و بیخیال قهر شدم و به طرف آشپزخونه رفتم تا چیزی واسه خوردن پیدا کنم و به داد معده ی بیچاره ام برسم..

بافکراینکه همه خوابن یواشکی و پاورچین اتاقو ترک کردم اما انگار کسی خواب نبود وهمه چراغ ها روشن بودن..
اومدم بیخیال بشم وبرگردم توی اتاقم

اما باخودم فکرکردم که این کارها بچه بازیه ومن جای آرش نیستم و نمیتونم بفهمم تودلش چه خبره پس به راهم ادامه دادم و وارد آشپزخونه شدم!

 

بادیدن آرش توی آشپزخونه اخم هامو توهم کشیدم بلکه شعورش قد بکشه و بفهمه باهاش قهر بودم!
گوشی دستش رو به صورت برعکس روی میزگذاشت

یه جوری که صفحه اش معلوم نباشه و گفت:
_به به سارا خانوم..! چه عجب چشممون به جمالتون روشن شد! خوب خوابیدی؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم :

_خواب نبودم.. نه که خیلی بود ونبودم واست مهمه..! اصلا متوجه خواب وبیداری من نشدی!
_وا؟ این حرفا جدیده؟ اینارو دیگه از کجا درآوردی؟

دیونه من فکرکردم خوابیدی گفتم شاید خسته ای مزاحمت نشم تا استراحت کنی!
به طرف یخچال رفتم و ظرف پنیر رو بیرون کشیدم و همزمان که نون برمیداشتم گفتم:

_آره استراحت کردم مرسی که نیومدی!
ازجاش بلندشد و به طرفم اومد..
_گرسنته؟ چرا نون وپنیر میخوری؟ غذا تویخچال هست میخوای واست گرم کنم؟

_نه ممنون همین نون پنیر کافیه ساعت یک شبه نمیخوام غذای سنگین بخورم..
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم..
حالا آرش پشت سرم ایستاده بود…

دست هاشو از پشت صندلی دور گردنم انداخت وکنار گوشم گفت:
_چندساعت میری خودتو حبس میکنی توی اتاق نمیگی دلتنگت میشم؟

اومدم جواب بدم که صدای ویبره ی گوشیش روی میز بلند شد..
نمیدونم چرا برعکس همیشه وبرخلاف عادتم که هیچوقت روی گوشی و تماس های کسی کنجکاوی نمیکنم،،

اون لحظه به شدت روی گوشی آرش حساس شده بودم وتموم حواسم به گوشیش بود!
_گوشیت زنگ میخوره.. نمیخوای جواب بدی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bijg2006
Bijg2006
2 سال قبل

بابا وقتی میخاید وسطش ول کنید برید چرا اصلا شروع میکنید رمانتونو یه ملتو علاف خودت کردی نویسنده عزیز😐💔

همتا
همتا
2 سال قبل

توروخدا بازم پارت بذار من عادت داشتم و دوس داشتم هر روز صبح این رمانو بخوونم

P:z
P:z
2 سال قبل

بابا اینکه نویسندش خوب پارت میداد
چرا اینشکلی کرد
فقط مونده بود این ناز کنه پارت نده 😂 
ولی الان یه ماهه پارت نداده
خب یعنی دیگه نمیخواد بده؟
چرا اعلام نمیکنن این نویسنده ها فاطمه جون؟ 😕 

Queen..N
Queen..N
2 سال قبل

چرا رمان جدید نمیزارید

Dorsa
Dorsa
2 سال قبل

آقا همه رمان های آنلاین اومد غیر از این رماننننن

H...:)
H...:)
2 سال قبل

اینم زمانم ب خاطرها پیوست؟هوم؟؟ 🏃 🤏 😐

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل
پاسخ به  H...:)

برای شادی روح رمان مرحومه مغفوره شادروان سیده حاجیه رمان ارزوی عروسک جمیعاً الفاتحه😅😉

sanaz
sanaz
2 سال قبل

پارت نداریم دیگه🤦‍♀️

ننتتتنتوت
ننتتتنتوت
2 سال قبل

سلام
ادامه ی رمان رو نمی ذارید

مریم
مریم
2 سال قبل

ببخشیدچراپارت ۱۵۶نمیاد۱۰روزمیشه نیومده

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  مریم

نویسنده پارت نداده

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
2 سال قبل

ببخشید خدایی نکرده اتفق بدی که برای نویسنده نیافتاده؟
خدایی نکرده تو گونی نکرده باشنش بررده باشنش اویین

Narges
Narges
2 سال قبل

😂 😂

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

پارت گذاری نمیکنید؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  Zahra...

ن نویسندش فعلا پارت نداده

Sana
Sana
2 سال قبل

نویسنده این رمان کیه؟؟

خواننده رمان
خواننده رمان
2 سال قبل

چقدر این سایت بی نظم شده قبلا رمانها سر ساعت بارگذاری میشد اما چند وقته یکی میزارند یکی نمیزارند

fershteh mohmadi
عضو
2 سال قبل

عزیزم سایت بی نظم نشده
فاطمه چند روزه دسترسی به نت نداره
عمدا که نمیخواد پارت نزاره
خودتم میدونی نت نیست

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

پارت جدید کو؟

Heli
2 سال قبل

هعی به عمیقدرم رازی عیم ب مولا هعیبب

خاتون
خاتون
2 سال قبل

ممنون که می نویسی امیدوارم هر روز پیشرفت کنی

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x