نتونستم آروم بگیرم و دنبالشون نرم.. ارسلان روی زمین زانو زده بود و بهت زده به رفتن آرش نگاه میکرد…
اون هم حال خوبی نداشت و با تصویری که از میدیدم ممکن اون هم از حال بره اما حال آمنه واسم مهم تر بود و بی توجه به ارسلان دنبالشون رفتم…

ماشین آرش از در زد بیرون و قبل ازاینکه بره فوراخودمو بهش رسوندم و صندلی عقب کنار آمنه نشستم…
واسم مهم نبود اگه آرش بهم گیر بده یا سرم داد بکشه و نخواد همراهشون برم…
اما انگار اصلا توی اون دنیا نبود و برعکس تصورم با استرس و چشم های نمزده گفت:

_سارا؟ تورو خدا نفسشو چک کن.. ببین نفس میکشه؟
هول شده بودم.. انگار بلدنبودم وبه یاد نداشتم نفس رو چطوری باید چک کنن!
فقط گوشمو به بینیش نزدیک کردم و بخاطر استرس زیادم نمیتونستم چیزی رو حس کنم اما واسه اینکه آرش هول نکنه گفتم:

_آره نفس میکشه.. نگران نباش.. انشاالله چیزی نیست.. خوب میشه.. آروم باش!
باتموم وجودش به ماشین گاز میداد و همه ی مهارتش رو برای رد کردن ترافیک لعنتی به کار گرفته بود…
_الان میرسیم.. الان میریم دکتر.. یه کم دیگه میرسیم.. نفس میکشه سارا؟

من نفسی رو حس نمیکردم.. شایدم بخاطر ترسم بود وحتی نفس کشیدن خودمم از کنترلم خارج بود اما اگه راستشو میگفتم ممکن بود با اون همه سرعت و ویراژی که میرفت هممون رو به کشتن بده!
_آره.. بهت میگم نگران نباش.. حواست به رانندگیت باشه من حواسم بهش هست…

به صورت رنگ پریده مظلومش.. به چشم های بسته اش نگاه کردم و قطره اشکم روی صورتش چکید…
سرمو خم کردم و کنار گوشش آروم زمزمه کردم:
_توروخدا بیدارشو.. آرش بدون شما میمیره.. بخاطر پسرت هم شده چشماتو بازکن.. خواهش میکنم!

چند دقیقه بعد به بیمارستان رسیدیم و ماشین به سرعت توی حیاط بیمارستان پچیده شد وصدای جیغ لاستیک ها توجه همه رو به خودش جلب کرد…
بدون اینکه ماشینو خاموش کنه پیاده شد و مادرشو بغل کرد وبه طرف اورژانس دوید…

جرات پیاده شدن نداشتم.. دلم نمیخواست هیچ خبر بدی رو بشنوم!
فقط با گریه به آرش که اسفند روی آتش شده بود نگاه میکردم…
_خانوم؟ چرا ماشین رو اینجا گذاشتید؟ این چه طرز وارد شدن به محیط بیمارستانه؟ فورا ماشین رو جابجا کنید سر راه بقیه رو هم گرفتید!

باصدای مردی نگهبان به خودم اومدم… رانندگی بلد بودم اما اون لحظه همه چیز رو فراموش کرده بودم!
_معذرت میخوام.. مریض اورژانسی داشتیم.. یه کم دیگه میان و ماشین رو…..
با بداخلاقی حرفمو قطع کرد وگفت:

_همه اینجا مریض هستن خانوم همین الان ماشینو جابجا کنید…
حوصله ی بحث کردن باهاش رو نداشتم و واسه اینکه ساکتش کنم حرفشو قطع کردم وبا پرخاش گفتم:

_خیلی خب بسه! الان جابجا میکنم..
باپاهای لرزون رفتم پشت فرمون نشستم و با سلام وصلوات ماشینو بیرون بیمارستان پارک کردم و قفلش کردم و به طرف اورژانس رفتم…
باچشم دنبال آرش گشتم که پشت در اتاق بسته پیداش کردم…

درحالی که زیرلب ذکرمیگفتم بهش نزدیک شدم وبا دیدن گریه های شدیدش شوکه شدم..
_آرش؟
به طرفم برگشت و با همون گریه گفت:
_خیلی نامردی سارا گفتی نفس میکشه، خیلی نامردی!
_یعنی چی؟ چی شده؟

باحالت پریشان وزار و به داخل اتاق اشاره کردو گفت:
_دارن احیاش میکنن! نمیذارن برم پیشش!
_یاامام حسین…!
سرمو به شیشه چسبوندم و سعی کردم چیزی ببینم اما چندتا دکتر وپرستار دور تختش بودن و نمیتونستم ببینمش!

باصدای آرش نگاهمو از شیشه گرفتم و به طرفش برگشتم…
_اگه چیزیش بشه من میمیرم!
به چشم های به خون نشسته و گریانش نگاه کردم وگفتم؛
_خدانکنه.. به خدا توکل کن.. توروخدا اینجوری گریه نکن… من مطمئنم که خبر خوب واسمون میارن!

یه دفعه دست هامو گرفت و با بغض گفت:
_تو قلبت پاکه.. معصومی.. خدا دعای تورو قبول میکنه.. میشه واسه مامان دعا کنی؟
بی اراده و بدون فکرکردن به حرف هام گفتم:
_توهم قلبت پاکه قربونت برم.. خدای من وتو یکیه…
در اتاق باز شد و جفتمون حراسون به طرف دکتر رفتیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۷ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
2 سال قبل

😒😒😒😒😒

mahsa
پاسخ به  پ ا
2 سال قبل

.

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط mahsa
Tamana
Tamana
2 سال قبل

😐مگه انقدر راحت آدم میمیره

رویا
رویا
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

عاره والا غم دیدم در حد خود خدا … هنوز زنده ام 😑😑رو چه حسابی اینقده سریع باید یه نفر دیپورت بشه اون دنیا!!!😐💔

Heli
پاسخ به  رویا
2 سال قبل

خب این مریض بود

Tamana
Tamana
پاسخ به  Heli
2 سال قبل

👍

Tamana
Tamana
پاسخ به  رویا
2 سال قبل

😓🤦‍♀️

anisa
anisa
2 سال قبل

فاطمههههه تو رو خدااااات ی یکی دیگه بزار

mahshid
mahshid
2 سال قبل

زهرمارر
چرا دقیقا وسط هیجان رمانو تموم میکنی نویسنده
خدا بگم چیکارت نکنه ایشالا

mahsa
پاسخ به  mahshid
2 سال قبل

اوااااااااااا😶😐

mahsa
2 سال قبل

راس میگیم بخدا چرا اخه؟😕

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
2 سال قبل

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی توروخدا جای حساس تموم شد
بابا به امام حسین قسمت میدیم یکم زیاد بنویس خب
رمانت خیلیییی خوبه ولی با این پارتای کم ادم دق میکنه پلیززززز زیاد بنویس
و جای حساس تموم نکن اونموقع ادم دلش میخواد خفت کنه رمان جذاب نمیشه ممنونمممم 😁❤

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

ننننننننههههه چرا جای حساس تموم شد

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x