_ حالا میخواین چیکار کنین؟
رسا با استرس پرسیده بود و یاشا دست میان موهایش برد.
کمی کشیدشان و به مغزش فشار آورد اما هویت اسم و رسم واقعی راغب یادش نیامد.
_ فهمیدم کیه ولی اسمش یادم نمیاد.
تو میتونی به کسایی که سر اون پرونده دستگیر شدن دسترسی داشته باشی؟
ممکنه یکی از اونا بتونه اسمشو بهمون بگه.
مخاطب حرفش حاج آقا بود که با جدیت نگاهش میکرد.
_ ممکنه، میسپرم بچه ها پیگیری کنن. ولی دونستن اسمش تو این وضعیت به چه کارمون میاد؟
یاشا پریشان حال شانه ای بالا انداخت. خودش هم نمیدانست، فقط دنبال هر چیزی بود که آنها را به راغب برساند.
از ادامه دار شدن این ماجرا و از دست دادن عزیزانش میترسید.
باید زودتر شر آن دیوانه را کم میکردند.
_ نمیدونم، شاید خونه ای زمینی چیزی به اسمش باشه که اونجا پنهون شده باشه، نمیشه؟
انگار جریان برقی قوی به حاج آقا وصل کرده باشند، بی هوا از جا پرید و مشتش را توی پیشانی اش کوبید.
_ چقدر من احمقم، چرا به ذهن خودم نرسیده بود؟ لعنتی!
فکرشم نمیکرده بفهمیم واقعا کیه، احتمالش زیاده که همین کارو کرده باشه.
گوشی به دست از جمع فاصله گرفت و سراغ پیدا کردن هویت اصلی راغب رفت.
هر کس گوشه ای با افکار خود درگیر بود که یاشا نگاه خیره و طولانی اش را به سراب دوخت و از ذهنش گذشت:
_ پدر من هیچوقت کارشو نصفه و نیمه انجام نمیداد، اگه قصد جون خونواده ی راغبو کرده بوده همشون الان باید زیر خاک باشن…
تو چطوری زنده موندی؟!
امکان نداره پدرم متوجهت نشده باشه، امکان نداره…
« متاسفانه پارتا تموم شدن من پارتی ندارم که بذارم ، نویسنده هم که دیر پارت میذاره ، ولی توی کانالش زده که به زودی قراره فایل شه پس تا اون موقع صبور باشین مرسی🥲 » فحش هم ندین با تشکر
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 104
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سایتی که ننه بالاسرش نباشه همین میشه دیگه ،ننه ندا کجاست آخه؟؟؟،😕😕😕
نمی دونم والا خیلی وقته ازش خبر ندارم
چشم سعی میکنیم فحش ندیم🤭🤭
فایلم شه پولیه دیگه چه فایده
ن خب زیاد پارت میزارم دیگه
ممنون از زحمات شما 🥰
اگر فحشی باشه نویسنده ها مقصرن
❤️😂
عیب نداره عزیزم بجاش رمانای دیگه رو زود به زود بذار مثلا سال بد رو اووکادو رو 😂😂
😂😂