رمان آس کور پارت 182 - رمان دونی

 

 

 

 

سراب که متوجه نگاه خیره ی یاشا شده بود، معذب تکانی خورده و زیر گوش حامی پچ زد:

 

_ کمرم درد میکنه، میشه بریم اتاق یکم دراز بکشم؟

 

حس میکرد همه او را مقصر این ماجرا میدانند‌. میخواست هر چه زودتر از مقابل چشمانشان محو شود.

 

کاش راغب پدرش نبود. خواه ناخواه تمام گناهانش به پای او هم نوشته میشد، دخترش بود بالاخره…

 

حامی بلافاصله بازویش را چسبیده و او را به آرامی بلند کرد.

دخترکش جان هم اگر میخواست، بی درنگ تقدیمش میکرد.

 

_ سراب باید استراحت کنه، لطفا هر چی ام که شد مزاحممون نشین!

 

سراب میدانست که غر زدن هایش هم روی رفتار حامی تاثیری ندارد که به خودخوری بسنده کرد.

 

این مردِ کودک نما درست بشو که نبود، همیشه کار خودش را میکرد.

 

روی تخت که دراز کشید، نفس حبس شده اش را بیرون داد و پلک های ملتهبش را کمی روی هم انداخت.

 

داستان امروز آنقدر برایش سنگین بود که برای هضم هر تکه اش یک ماهی وقت لازم داشت.

 

_ من اگه میدونستم یکی قبلا خاطرتو میخواسته، نمیذاشتم تو شهری که تو هستی نفس بکشه!

موندم بابام چجوری حضور یاشا رو تحمل میکنه؟

 

از گوشه ی چشم به حامی که کنارش دراز کشیده و به سقف زل زده بود نگریست.

 

آنها که از تک تک روزهایی که پدر و مادرش گذرانده بودند خبر نداشتند، قضاوت کردنشان کار درستی نبود.

 

_ ما جای اونا نیستیم، هر کس واسه کاراش دلیلی داره که از نظر خودش موجهه.

 

_ نه نه، هیچ رقمه تو کتم نمیره سراب… کدوم آدم عاقلی با عشق سابق زنش رفاقت میکنه؟!

داستانشونو فهمیدی و خواستی روشن فکر بازی دربیاری، اوکی پدر من… ولی آخه انقدر با طرف رابطت خوب باشه که بذاری بچت بهش بگه عمو؟!

پشم نمونده برام، این دیگه چه مدلشه؟!

 

برای مادرش غیرتی شده بود؟ دیوانه!

سراب با خنده به بازویش کوبید.

 

_ به ما ربط نداره، انقدر پشتشون بد نگو دیوونه!

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 105

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
3 ماه قبل

الان حامی پشت سر باباش بد گفت، یا مادرش، یا پدرش 😉😉😉

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x