رمان آس کور پارت 187 - رمان دونی

 

 

_ اوف اینجا رو ببین

 

سراب لبهایش را محکم به دندان گرفته بود تا صدای ناله هایش به بیرون از اتاق نرسد.

 

 

 

 

_ حامی… نمیتونم صدامو کنترل کنم، یکم آروم باش…

 

حامی بی توجه به لحن پر از خواهش او

 

 

 

دستش را به کمر شلوار سراب رساند.

 

 

دستش به پایین تنه ی سراب نرسیده، در بی هوا باز شد و هر دو از دیدن آن جمعیت پشت در اتاق قبض روح شدند.

 

رها که چشم بسته و روی گونه ی خود کوبید، سراب هینی گفته و سرخ شده از خجالت لباسش را پایین کشید.

 

جایی برای فرار نداشت، آب هم نمیشد تا در زمین فرو رود که ناچارا پشت تن حامی پناه گرفت.

 

بدتر از این هم مگر میشد؟

همان یک جو آبرویی هم که داشتند در این لحظه بر باد رفت!

 

از شدت شرم و خجالت گریه اش گرفته بود. کاش حداقل یک نفر در آن وضعیت میدیدشان، نه کل خانواده!

 

حامی کم دیرتر به خود آمد اما واکنشش بدتر از همه بود. چشمانش را با حرص درشت کرده و صدای فریادش کل خانه را برداشت.

 

_ در نداره مگه این خراب شده عین گاو سرتونو انداختین اومدین تو؟!

 

 

« نتونستم این پارت رو کامل بزارم دوستان ،ولی در حال کارای خاک برسری بودن، شما بدونید😂 »

 

#پارت_۶۷۱

 

نگاه بقیه را نمیدانم اما نگاه حاج آقا فقط خیره ی صورت سراب بود و برای در آغوش کشیدن او دل در دلش نبود.

 

میخواست به اندازه ی تمام این سالها بغلش کند.

 

به اندازه ی تمام شب هایی که دخترکش کابوس دیده و با ترس از خواب پریده بود و او کنارش نبود…

 

به اندازه ی تمام روزهایی که زمین خورده و تن لطیفش زخم برداشته بود و او کنارش نبود…

 

به اندازه ی تمام لحظاتی که به آن تکه قبر کوچک زل زده و در حسرت پدری کردن برای دخترکش سوخته بود…

 

به اندازه ای که حتی اندازه اش را هم نمیدانست…

حالا و در این لحظه فقط بودن سراب میان بازوانش را میخواست.

 

در حالی که همه در شوک دیدن صحنه ی مقابلشان بودند و هر کس سعی داشت نگاهش را به جای دیگری بدوزد، حاج آقا قدم های سستش را به سمت سراب ادامه داد.

 

داد و فریاد حامی را نمیشنید.

منع کردن های بقیه را نمیشنید.

هیچ چیز نمیشنید انگار…

 

قلبش بی قراری میکرد، همین حالا پدر شده بود و فقط دخترکش را میخواست.

 

روی تخت نشست و حتی حامی هم از دیدن حالت غیرعادی اش سکوت کرده بود.

 

سر سراب را از کمر حامی جدا کرد. صورت سرخ و گر گرفته اش را با دستانش قاب گرفت.

 

تمام صورتش را بدون پلک زدن و با عطشی سیری ناپذیر نگریست.

 

مژگان خیس و لرزانش، بینی سرخ شده اش، لبهایی که از خجالت داخل دهانش کشیده بود، پوست گلگون صورتش…

 

در نگاه او درست شبیه نوزادی تازه متولد شده بود. شانه هایش لرزید و دستانش به دور صورت سراب محکم تر شدند.

 

_ دخترکم… دور سرت بگردم باباجان…

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 118

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مانلی
دانلود رمان مانلی به صورت pdf کامل از فاطمه غمگین

    خلاصه رمان مانلی :   من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگ‌ها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر   سال آخر هنرستان رو پشت سَر می‌ذارم. به نظرم خیلی هیجان انگیزِ  که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقه‌ات تحصیل کنی و از بازی با رنگ‌ها لذت ببری. در کنار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیوی خانم🥝
کیوی خانم🥝
2 ماه قبل

اقا خ چرا درست و حسابی پارت نمیدید؟
برا همه رمان ها
همیشه به جا حساس که میرسه پارت دادن نامنظم میشه😕😕😕😕😕

me/
me/
2 ماه قبل

شاید بعد اون دختر بچه دار نشدن و حامی پرورش گاهی هس

خواننده رمان
خواننده رمان
2 ماه قبل

بازم که خیلی کم بود آبجی فاطی

علوی
علوی
2 ماه قبل

حامی پسر حاج آقا نیست. اما بچه کیه؟؟ اگه بچه‌ی حاج‌خانم باشه، یعنی از طرف مادر خواهر و برادر هستند؟
این دوتا هم هر لحظه‌ای رو که در حال کارهای خاک‌برسری نباشند، انگار وقت تلف شده است باید آخرشب به تایم‌شون اضافه بشه! اه! اه! اه!

آخرین ویرایش 2 ماه قبل توسط علوی
دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x