رمان آس کور پارت 201 - رمان دونی

 

 

به محض اینکه وارد مطب شدند، سراب مقابل سرویس بهداشتی ایستاده و حامی را به سمت میز منشی هدایت کرد.

 

_ تا نوبت میگیری من یه دستشویی میرم.

 

حامی که نمیدانست چه در سرش می‌گذرد، با لبخند سر تکان داده و از او دور و دورتر شد.

 

یک لحظه از ذهن سراب گذشت که شاید برگشتی در کارش نباشد، که شاید راغب این بار کارش را تمام کند.

 

ترس بر تمام جانش چیره شد.

ترس دوباره ندیدن حامی، ترس از دست دادنش…

 

_ حامی…

 

پر از بغض و دلتنگی صدایش زد و حامی که ایستاد، دوان دوان خودش را در آغوش او پرت کرد.

 

حامی یکه خورده و دستانش کنار تنش خشک شدند. این آغوش یکهویی دیگر چه بود؟!

 

_ بهترین اتفاق زندگیم بودی حامی، شاید هیچوقت نفهمی چقدر دوستت دارم…

 

ابروهای حامی بالا پریده و پیشانی اش چین افتاد. سرابش عجیب شده بود، نه؟

 

شاید صحبت های داخل ماشینشان احساسات سراب را به غلیان انداخته بود.

 

دستانش را روی کمر سراب گذاشته و با شیفتگی و محکم تنش را به خود چسباند.

 

_ آخه نمیرم برات من؟ جون منی که تو دختر…

 

فین فین سراب تعجبش را دو چندان کرد. او را عقب کشیده و مژگان خیسش را که دید با نگرانی روی صورتش خم شد.

 

_ چیشد یهو؟

 

سراب تکخندی زده و شتاب زده دست روی چشمانش کشید.

 

_ هیچی، همش زیر سر بچته… هورمونام به هم ریخته یهو احساساتی شدم.

 

ضربه ی آرامی به نوک بینی اش کوبیده و با شیطنت چشمکی زد.

 

_ رفتیم خونه جواب احساساتتو میدم، اینجا دست و بالم بستست!

 

بغض داشت خفه اش میکرد. کاش دوباره با او در یک خانه زندگی میکرد.

 

میترسید که تمام ای کاش هایش، در حد آرزو بمانند اما باید ادامه میداد.

ترس هایش هم جلودارش نبودند…

 

حامی را با خنده هول داد و خودش هم عقب رفت.

 

_ باز پررو شدی؟ برو پی کارت آقا حامی.

 

حامی را که راهی کرد، با قدمهایی بلند و زار زنان از مطب بیرون زد.

 

گذشته و حالش که نابود شد، میخواست آینده اش را نجات دهد اما… کاش فقط کنار حامی اش میماند…

 

سراب، دوباره نه😭

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 87

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
14 روز قبل

برای بارهزارم
(خریت نه تنها علف خوردن است)
این تمام شرح حال این دختره خره! خو گوسفند!! پدر و مادر و شوهر و بچه‌ات پیشت هستند، بتمرگ سر زندگیت دیگه. با شکم تو افساید، می‌خوای چه غلطی کنی!!

me/
me/
13 روز قبل
پاسخ به  علوی

حق

خواننده رمان
خواننده رمان
14 روز قبل

چرا سراب اینقدر نفهم شده فکر میکنه راغب زندش میذاره نویسنده هم که روز به روز کمتر میکنه پارتشو

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x