رمان آوای نیاز تو پارت 261 - رمان دونی

 

 

 

هنوز حرفش و کامل نزده بود که تو یه تصمیم آتی یه قدم بلند سمتش برداشتم و محکم چسبوندمش به خودم

ساکت و ترسیده نگاهم می‌کرد اما من نمی‌دونستم‌ چی بگم!

می‌گفتم ببخشید به خاطر قضاوتای الکیم یا می‌گفتم منم هنوز دوست دارم ولی هنوز از دستت خیلی دلخورم طوری که دلم باهات هنوزم صاف نمیشه!؟

شایدم باید میگفتم اصلا بیجا میکنی دلت برای یه مرد دیگه جز من تنگ میشه و دل گرم میشی به یکی دیگه هر چقدرم‌ به اسم برادر!

نمی‌دونستم چی بگم و کدوم حسم و به زبون بیارم اما نه اون قدر دلم باهاش صاف شده بود که از کلمه ببخشید به خاطر قضاوتای زودم استفاده کنم نه اون قدر مثل چند دقیقه پیش سردرگم و کلافه بودم که مثل این چند وقت با حرفام قلب و روحش و مورد هدف قرار بدم برای همین از بین اون همه سوال سوالی که خیلی ذهنم و درگیر کرده بودم و به زبون آورم

_من چه دِینی به فرزان دارم!؟

 

چند لحظه خیره تو چشمام موند و بعد خودش و عقب کشید و گفت:

_ولم‌ کن

 

محکم تر گرفتمش و خیره تو صورتش گفتم:

_جوابم و بده

 

_واقعا!؟… یعنی بعد این که این پیامارم خوندی بعد این که متوجه شدی من حرفام راست بود و همه قضاوتات غلط بود سوالت اینه!؟

 

هیچی نگفتم… شاید حق داشت!

خودش تو بحثایی که داشتیم مستقیم و غیر مستقیم بهم گفته بود با فرزان نبوده اما من باور نمیکردم و حرصی ترم میشدم‌ که داره انکار می‌کنه چون خودم چند بار اتفاقی وقتی تو آغوش هم بودن یا حالت عاشقانه داشتن دیده بودمشون و از طرفیم خوندن این‌ پیاما چون اتفاقی بود باورشون برام راحت بود وگرنه قطعا اگه خودش این پیامارو بهم‌ نشون میداد باور نمی‌کردم و همه پیامارو و تو ذهنم یه سناریو میدیدم!

سکوتم و که دید خودش و عقب کشید

_می‌دونی که حالم خوب نیست پس ولم کن!

 

با یاد آزمایشی که داده نفس عمیقی کشیدم و دستم و از دور کمرش برداشتم

_بشین باید تکلیف یه سری چیزا روشن شه

 

نیشخندی زد و با انگشت اشارش محکم به تخت سینم زدو حرصی گفت:

_من‌ نمی‌خوام تکلیف هیچی بین من و تو روشن شه به جز بچه ای که بینمون اونم بعد نتایج آزمایش ابوت که خدایی نکرده منه هرزه عوضی یک وقت دروغ نگفته باشم

 

صداش با پایان جملش لرزید

الان که اتفاقی پیاماش و دیده بودم می‌دونستم تو حرفام و کنایه هام مثل همیشه زیاده روی کرده بودم اما دهنم برای عذرخواهی باز نمیشد شاید هنوزم ذهن و منطقم قبول نکرده بودن این پیامارو شایدم خیلی بدبین شده بودم!

دستش رو گرفتم و کشیدم پایین و آروم شاید با اغراق گفتم:

_منم نمی‌خوام بین من و تو چیزی روشن شه! اون پیاما هر چقدرم راست باشه برای من دیگه مهم نیست فقط یکم از اعصبانیتم کم میکنه که بچم وقتی تو وجود تو بوده وجود مرد دیگه ایو حس نکرده وگرنه تو همون موقع که رفتی همه چیو بین خودم و خودت تموم کردی پس دیگه چیزی‌ برای روشن کردن بینمون‌ نمونده

 

تو صورتم خیره نگاه می‌کرد که با توجه به پیامایی که داده بود بیرحمانه شایدم از دلخوری ادامه دادم

_هر چقدرم قلبت از اعماق وجودش من و دوست داشته باشه من دیگه بهت حسی ندارم!

باید درباره ی بچه حرف بزنیم

 

مات موند!

با مکث دستش و از دستم کشید بیرون و با بغضی که تو گلوش بود دهن باز کرد چیزی بگه اما فقط دهنش باز و بسته شد و آخر سر نیشخند زنان گفت:

_تو نگران حس من نباش الان باردارم هورمونام بهم ریختس

اگرم حسی باشه حسمو میکشم ولی می‌بینیم کی حسی نداره جاوید آریانمهر

می‌بینیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
1 سال قبل

گفتم نگيد نگفتي.يكيشون يه بلايي سرش مياد.(احتمالا ميميره)حالا يا آوا يا جانان يا جاويدكه ديگه پشيموني فايده اي نداره.واگر نه ديگه ابهامي نمونده😞

camellia
camellia
1 سال قبل

با این اوضاع که هیچ کدوم کوتاه نمیان,احتمالا یه اتفاق خیلی بد برا یکیشون پیش میاد که دیگه پشیمونی فایده ای نداره (یکیشون میمیره) یا اینکه آوا فرار می کنه.واگر نه چیزی نمی مونه دیگه…🤔😥

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل

تو روح هر دو تون که اصلا شعور نداریند شورشا دراوردند

همتا
همتا
1 سال قبل

برو بابا عجب بیشعوریه این یارو
من واقعا عصبانی شدم
چطوری این جاوید میتونه تو افکارش همه چی رو ی جور دیگه ببینه و بسنجه ولی یهویی ی حرفای دیگه بزنه

سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
1 سال قبل

مرتیکه شکاک عوضی توقع داشته آوا بشینه تو خونش این هر موقع زد بالا با آغوش باز بپذیرتش😏

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

حمایت حمایت ✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼

yegan
yegan
1 سال قبل

😶 😶 🙂 😑

علوی
علوی
1 سال قبل

رسماً …. کرد به همه چیز!
گفتن یه غلط کردم چه ایرادی داره که از دهن این مرتیکه مریض در نمیاد؟؟!

از طرفی فرزان زیادیه برای آوا. کاش تو این مدت که نیست، مامانه همت کنه یکی رو پیدا کنه براش. هر کی زن این بشه افتاده تو خمره عسل گرچه اوایل از سیگار رو تن خاموش کردن و چک و لگد بهره می‌بره. برعکس این داداش سگ اخلاق مغرور نفهمش که اول منت می‌کشه و وقت می‌ذاره و دل می‌بره بعد از افعی بدتر نیش زبون می‌زنه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط علوی
...
...
1 سال قبل

خاک تو سرت جاوید خاااااک بمیری بااین زبونت

نگار
نگار
1 سال قبل

وای واااااییییی جاوید دیگه چقد شورشو دراورده
خب همی الان دیگه باید یه کاری میکرد میونشون خوب بشه 🤦🏻

سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
1 سال قبل
پاسخ به  نگار

خره دیگه خر کاریش نمی‌شه کرد

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x