رمان استاد خلافکار پارت 53 - رمان دونی

رمان استاد خلافکار پارت 53

 

آیلا با هیجان گفت
_اومدی عمو جون.
مهرداد به سمتمون. آیلا رو بغل زد و گفت
_آره عمو جون… اومدم ببرمتون.
بلند ‌شدم و گفتم
_چرا به من نگفتی مهرداد؟
در حالی که به سمت در می‌رفت گفت
_فعلا وقت نداریم بیا بریم

با تردید ایستادم. واقعا دلم می‌خواست برم؟
درو باز کرد. برگشت و با دیدن من با اخم گفت
_نمی‌خوای بیای؟
سر تکون دادم و دنبالش راه افتادم.
از بیمارستان که بیرون زدیم ماشین مهرداد جلومون ترمز کرد.
سوار شدیم. میلاد از اینه نگاهم کرد و گفت
_خوبی؟
سر تکون دادم. آیلا با بغض گفت
_منتظر آرمین نمیمونیم؟
میلاد گازش و گرفت و گفت
_نه باباجان… دیگه اونو نمی‌بینیم
آیلا با بغض گفت
_نمیشه… من دوستش دارم برگرد… مامان بهش بگو برگرده.
فقط نگاهش کردم که بلند زد زیر گریه
_نمی‌خوام برگرد… من آرمین و می‌خوام…
میلاد با اخم گفت
_گفتم دیگه نمی بینیش آیلا تمومش کن
صداش بیشتر بلند شد.
_نمی‌خوام منو ببر پیش آرمین… اونو می‌خوام تو رو دوستت ندارم.
مهرداد آیلا رو به سمتم گرفت و گفت
_بیا اینو آرومش کن
کشیدمش توی بغلم.با اون چشمای لعنتیش که شبیه آرمین بود نگاهم کرد و گفت
_مامان دیگه برمی‌گردیم پیش آرمین؟
مهرداد گفت
_نه دایی جون.. الان میریم فرودگاه برای سه تاتون بلیط گرفتم برمی‌گردین خونه
دلم هری ریخت پایین…

متعجب گفتم
_بلیط گرفتی؟
سر تکون داد و گفت
_آره.
میلاد معنادار از اینه نگاهم کرد و با دیدن قیافه ی درهمم اخماش رفت تو هم.
آیلا سرش و روی سینم گذاشت و به گریه کردنش ادامه داد. حتی نمی‌تونستم دلداریش بدم.
از طرفی دلم رفتن می‌خواست و از طرفی نمی‌خواستم یه بار دیگه از آرمین جدا بشم.
نمیدونم این حس لعنتی چی بود که حتی با وجود بد بودنش بازم دلم می‌خواست پیشش باشم.
رفتم تو فکر و تا رسیدن به فرودگاه حرفی نزدم
به محض پیاده شدن اطرافم و نگاه کردم. نمی‌دونم چرا حس می‌کردم آرمین هر لحظه ممکنه بیاد.
میلاد آیلا رو بغل گرفت و نگاهی به من انداخت و با اخمای در هم گفت
_نکنه دلت نمی‌خواد بیای؟
نگاهش کردم و گفتم
_دیوونه شدی؟معلومه که میخوام. فقط میترسم آرمین هر لحظه سر برسه.
دستم و گرفت و دنبال خودش کشید. با اطمینان گفت
_نگران نباش تا اون به خودش بیاد ما پریدیم. صورتم در هم رفت.
کا‌ش حداقل یه جوری که نفهمه باهاش خداحافظی میکردم. کاش حداقل یه بار دیگه بغلش می‌کردم

همه چیز تند تر از اون چیزی که فکر می‌کردم پیش رفت و من تمام مدت اطراف و نگاه میکردم تا آرمین بیاد و نیومد
بدون هیچ اتفاقی سوار هواپیما شدیم و آرمین این بار دیر کرد.. هواپیما پرید.

 

* * * * *
تکیه زده به چهارچوب در نگاهش کردم.از موقعی که اومدیم اینجا دیگه یک بار هم اسم آرمین رو نیاورد اما دیگه اون آیلای سابق نبود
برام قابل هضم نبود یه بچه توی این سن تغییر شخصیت بده و بی خیال شادی‌هاش بشه.
نفسم و فوت کردم و برگشتم.
رو به دریا که مشغول جمع کردن پذیرایی بود گفتم
_بیشتر مواظبش باش!
با اطاعت سر تکون داد
_چشم خانوم خیالتون راحت.
کیفم و برداشتم و نگاهی توی آینه به خودم انداختم. نمیدونم چرا این بار پوشیده تر از همیشه لباس پوشیدم. شاید چون یه حس تعهدی نسبت به آرمین به سراغم اومده بود که بهم این اجازه رو نمی‌داد.
از خونه بیرون زدم و سوار ماشین آخرین مدلم شدم.
اینجا یه زندگی مستقل تشکیل دادم اما خوشحال نبودم. اصلا…
ده دقیقه ی بعد رسیدم شرکت. سوئیچ ماشین رو دادم دست نگهبان تا بره پارکش کنه.
سوار آسانسور شدم و شماره ی میلاد رو گرفتم.
بعد از دو بوق صداش توی گوشم پیچید
_جانم؟
اخمام در هم رفت. این روزها از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا با محبتش بهم بفهمونه که چی میخواد.
با مکث گفتم
_آیلا هنوز همونطوریه اگه وقت کردی میشه…
وسط حرفم پرید
_اگه وقت کردم چیه؟ آیلا دختر منه. تو این مدت چی عوض شده که منو غریبه می‌دونی؟
سکوت کردم.. کلافه گفت
_آیلا دختر منه.تو هم…
مکث کرد و ادامه داد
_از صبر کردن خسته شدم هانا… می‌خوام دیگه مال من باشی.
چشمام با درد بسته شد. از همونی که می‌ترسیدم به سرم اومد.

🍁🍁🍁🍁
🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
82 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الهه ناز#
الهه ناز#
4 سال قبل

من جا آرمین بودم فقط بچمو بر میداشتم میاوردم خخ😆😆😆

نیوشاSs
نیوشاSs
4 سال قبل

اوهههههه چراااا هانا باید برگرده پیش شوهره بیمارروحی روانیش/دیونه.روانی••••/ حالا اگر فرض کنیم که میلاد هم زنو بچشو رها کرده خوب این دلیلی هست برای اینکه هانا عذاب وجدان بگیره و نخواد با میلاد هم باشه/ازدواج کنه/ اما این دلیل نمیشه که برگرده پیش یه بیمار روحی روانی•••• باید یا خانوادش بیاره پیش خودش/مادر•پدر• برادر/ یا خودش برگرده پیش خانوادش○○○

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشاSs

این دفعه برخلاف نظرات شما من میگم آرمین میره دنبال هانا یا دخترش یعنی اینجور فک میکنم

نفس
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشاSs

آرمین بدبخت کجاش روانیه اگه کسی هم روانی باشه این هانای بیشعوره ک معلوم نیس با خودش چن چنده😐مهرداد هم خیلی عوضی شده فصل یک چقدر آرمین بهش کمک کرد تا یزدان ترانه رو ول کنه😶آرمین باید بره آیلا رو از هانا بگیر بگه حالا هر قبرستونی میری برو😄

الهه ناز#
الهه ناز#
4 سال قبل

جانت باوووووو فلسفیش نکن دیگ
آقا یکی به نویسنده بگه مهردادو به طریقی بکشه بزاره هانا و آرمین زندگیشونو کنن تا اینا خوب میشن میاد هاناروبرمیداره میبره😠😠😠پسرک احمق

نیوشاss
نیوشاss
4 سال قبل
پاسخ به  الهه ناز#

با عرض پوزش من قبول ندارم اتفاقا خوبه که دختره یه برادر داره که مواظبش☆○○○○

عسل
عسل
4 سال قبل
پاسخ به  نیوشاss

ما که حرفمون داداشش نیست:|داداش غیرتی خوبه ولی مشکل اینه که مهرداد یه بی غیرت احمقه دختره رو از شوهرش جدا میکنه تحویل پسر غریبه میده:||

Maryam.b
Maryam.b
4 سال قبل
پاسخ به  الهه ناز#

کرم از خوده درخته هانا خودش اسکول مطلقه زنیکه شترززز تکلیفش با خودش مشخص نیست روان پریش

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  Maryam.b

نيوشا جان…. اگه بخواییم رمانه رو واقعی تصور کنیم و خودمونو جای هانا, بزاریم,خب هیچکس از ادم دایم الخمر و بددهن بی احساس شکاک تهمت زن عصبی متجاوز و زور گو خوشش نمیاد, ولی تو این رمان که صد در صد خیالیه, شخصیت آررمین خیییلی قشتگ و دوستداشتنی و تا حدی مظلوم توصیف شده طوری که با گریه هانا تحت تاثیر قرار میگیره و من نمیتونم اصلا حتی یه در صد ازش بدم بیاد, حتی دلم براش میسوزه با وجود تموم بلاهایی که سر هانا اورد, ولی من خییلی دوسش دارم, البته هانا هم کم نامردی نکرد در حقش… واینکه تو عروس استاد یه جایی ارمین هانارو ترک کرد ولی هانا به خاطر عشقی که به ارمین داشت خودش با پای خودش برگشت تو خونه و حتی بعد طلاقشون دوباره هانا رفت تو مهمونی ارمین…

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  Maryam.b

اینکه تکلیف هانا با خودش مشخص نیست خیلی رو اعصاب منه…

Maryam.b
Maryam.b
4 سال قبل
پاسخ به  Maryam.b

ای بابا
تو که باز داری با اسم من کامنت میزاری
لا اله الا الله
خواهر برادر حیا کن پلیزز :|||||:

جانت
جانت
4 سال قبل

به نظر من که هیجان این قصه به همین فرار هانا بود و قصه بدون فراز و فرود خیلی جالب نمیشه
ی کوچولو فرصت بدین به نویسنده که ادامش رو بنویسه شاید خوشتون اومد اخه!
هانا یا بارداره و برمیگرده یا ایلا دلیلی میشه برای برگشت،هرچند خودشم بی میل نبود به ارمین
به هرحال اصرارهای میلاد برای ازدواج شاید دلیلی بشه برای برگشت هانا
خیلی دلایل دیگه هم میشه اورد ولی هانا کانادا بمون نیست

لی لی
لی لی
4 سال قبل

دوباره مزخرف شد خاک تو سر نویسنده سر تخته بشورنش

Zahra
Zahra
4 سال قبل

سلام ادمین عزیز. ممنون پارت خوبی بود. میگه داش ادمین کم حرف شدی هاااا؟ چیه نکنه من یا بچه ها ناراحتتون کردیم؟ با آبجیت راحت باش داش ادمین هر ناراحتی داری ب خودم بگو

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  admin

اددمین مگه قرار نبود خواستی زن بگیری به من بگی؟؟؟… هااااااان…. ؟؟.. چرا پنهون کردی اخه؟؟ میگم چند وقته حواس پرت شدی… دیر به دیر تایید میکنی… مارو تحویل نمیگیری… بعد یه سااال.. عروسیتم نمیخواستی مارو دعوت کنی؟؟… قول میدم بچه خوبی باشم یه جا ساکت میشینم شامم نمیخورم.. تا کی پنهانکاررری؟؟؟…ظلم تا کجااا؟؟

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  admin

اونوقت تو هم بگی “با اجازه خانومم بعععلههه”

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  admin

نه دیگه قول دادم بچه خوبی باشم ساکت بشینم…

Zahra
Zahra
4 سال قبل
پاسخ به  admin

خب خداروشکر ادمین جان شما عزیزین انشالله ک تا باشه و باشه شلوغی کار و زن و بچه و زندگی داشته باشین و جونتون آزاد و سلامت باشه

mahboob
4 سال قبل

مرسی ادمین خیلی خوب بود

مبینا
مبینا
4 سال قبل

ادم در نگاه اول که عکسرو میبینه میگه چقدر خوشگله ولی وقتی دقت کردم دیدم همه جاش عملیه،🤔🤨😑

پری **
پری **
4 سال قبل

سلام ببخشید یه سوال داشتم این عکس کیه گذاشته شده من خیلی وقته می یام این سایت ورمان ونظراتومیخونم ولی هیچی نظرمو جلب نمی کرد که کامنت بزارم الان این عکسه برام جالب بود میخوام بدونم عکس کدوم شخصیت امروزیه مثلا اون قبلی عکس دونفراز شخصیت های اینستا بودن

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  پری **

نمیدونم والا ادمین باید بگه…

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  پری **

از ادمین بپرس با من کع قهره جواب منو نمیده والا

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  admin

ععععععهههه ادمین مرسی که منو بخشیدی

پری**
پری**
4 سال قبل
پاسخ به  پری **

ادمین من کامنت های توپارت های قبلی خوندم قراربود عکس خودتون روبزارید حالا واقعا عکس خودتونه
لطفا جواب بدید

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  admin

عههه ادمین حرفا میزنیا اخه این کجاش خوشگله همش عمله من انثدر بدم میادا این پسرا میرن دماغشونو عروسکی عمل میکنن عوقم میگیره نگاشون میکنم

پری **
پری **
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

اتفاقا من یه پسر توفامیلمون هست تقریبا همین شکلیه ولی دماغش یکم جمع جورتره ولی خدا وکیلی قیافه اشون اونقدرم زشت نی معمولیه قشنگم نیست ولی ستایش خانم خدا هرکسی یه جور افریده حالا اگه این اقا رفته عمل کرده این کارش بدبوده
ناراحت نشید ازمن قصد دعوا نداشتم فقط ما نباید به دیگران به چشم خوشگلی وزشتی ببینیمشون هرکسی می بینی پیش خدا قشنگه هرچندم زشت باشه

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

افرین پری جون منم اینو میگم هرجوری خدا افریده قشنگه لابد میدونسته تورو چجوری درست کنه نه اینکه تو بگی وای دماغم غوز داره برم عمل کنم من اینو قبول ندارم .و اینم اصلا قبول ندارم که میرن پیرسینگ میکننن یا لباشونو پرنتز میکننن اخه این کار یعنی چی هدف از این کارر چیه

پری**
پری**
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

وخوب ستایش جان هرکی می بینی یه نظر ی داره یکی به نظرخودش عمل کردن قشنگش میکنع یکی هم نه نظر دیگه ای داره ومابایدبه نظراتشون احترام بذاریم

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

اره خو بعضیا این عقیده رو دارن ( مثل خودم که دوست دارم عمل کنم🤣🤣🤣) ولی بعضیا بیخود و بی جهت میرن عمل میکنن ولی من واقعا به همه ی نظر احترام میزارم چون زندگی دیگران به من ربطی نداره

عسل
عسل
4 سال قبل
پاسخ به  admin

واا ادمین جان یکم اعتماد به نفس:|

نفس
4 سال قبل

بچه ها کسی رمان ت مث طابو رو میخونه؟؟

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  نفس

منکه نمیخونمش…

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  نفس

من فقط جز استاد خلافکار دلبر استاد دختر حاج اقا که تموم شده با معشوقه ی جاسوس خیلی اخری قشنگه حتما بخونین

نفس
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

شاهزاده و دختر گدا هم خوبه

عسل
عسل
4 سال قبل
پاسخ به  نفس

اره موافقم بات

آوا
آوا
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

اره واقعا رمان معشوقه استاد خیلی قشنگه

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  نفس

من میخونمش
بدک نیست ولی بعضی جاهاش زیاد نویسنده حاشیه چینی میکنه ولی رمانش خوبه

نفس
4 سال قبل

ای خدااا این هانای احمق چرا اینجوری کرد اخه اگه جای آرمین بودم هانای عوضی رو جر میدادم😡اه آیلای بیچاره

zariii
zariii
4 سال قبل

بچه های کسی رمان رعیت کوچولوی من خونده میدونه فصل دومش اسمش چیه فصل دومشو تا وسطاش خونده بودم تلگرامم همه کانالامو پاک کرده 😐☹️☹️😢😢

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  zariii

اوووف زری تلگرام اینطوریه دیگه… منم خیلی این اتفاق برام افتاده و بخیال رمانا شدم… انقدر زیادن اسماشون یادم نمیاد..!!

zariii
zariii
4 سال قبل
پاسخ به  آیلین

منم رمان زیادی خوندم ولی یسری یو نصفه اینو خیلی دوسش داشتم بچه ها اگه دوست داشتید این ایدی منه تو اینستا یه سر بزنید خوشحال میشم ❤❤❤❤😘😘😘😘
@hand_made_ze19

آیلین
آیلین
4 سال قبل

یاسی و نیکا به نکات خییلی ظریفی اشاره کرردین دوستان…. اه آرمین بیچاره…. کاش ایلا میموند هانا تنها می رفت…

yasi
4 سال قبل

یکی نیست به این میلاد بگه تو اگه میخواستی پدری کنی پیش زنت میموندی واس بچه خودت پدری میکردی 😤مرتیکه بیشعور ، عوضی ….
این مهرداد هم که از اون اشغال تر حتی تو عاشقانه های خودش با ترانه هم همینقدر بی فکر بود نمیدونم چطور شده استاد دانشگاه با این مغز فندقیش….

هانا هم که دیگه نگو … اخه چرا باید به حرف میلاد که معلوم نیست چه نسبتی باهات داره یا او داداش احمقت گوش بدی و شوهرت عزیزت و ول کنی بری ….

اخ من به فدای این ارمین که اینقدر به خاطر زن ****** باید عذاب بکشه و دور از دخترش باشه 😢😢

اخیششششش راحت شدم 😥😥

نیوشاSs
نیوشاSs
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

کی گفته••• من اگر همیچین بیمار روحی میوفتاد دنبالم قشنگ میزاشتمش کف دست داداشم( با اینکه از من ۴•۵سال کوچیکتره اما عین بادیگارداس☆○○○○) من هیچوقت اجازه نمیدم همچین دیونه های روانی نزدیکم بشه چه برسه که نامزد یا شوهرم بشه••••😐😑😶😣😥😮🤐😯😫😓😒🙁😕🤒🤕😷😔😲😞😟😤😦😧😩😬😰😳😵😨😖😢 بلا به دوووور●●●●

جانت
جانت
4 سال قبل

صبر داشته باشین
هانا با پای خودش بر میگرده پیش ارمین

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  جانت

باید برگرده پیش آرمین ولی با پای خودش چون بخاطر آیلا مجبوره این کارو کنه

نیلی
نیلی
4 سال قبل
پاسخ به  جانت

آخه این چه کاریه که بچه رو از پدرش محروم میکنه

جانان
جانان
4 سال قبل

سلام ادمین میشه رمان هفت خط از گیسو خزان رو بزاری؟؟؟؟

zariii
zariii
4 سال قبل

مرسی ادمین به خاطر پارت جدید😍😍

setayesh
setayesh
4 سال قبل

واییییی ادمین ببخش اگه دیشب بد حرف زدم باهات به دل نگیری از دیشب عذاب وجدان دارمممم من اعصابم از جای دیگه ای خراب بود اصلا نمیدونم چرا سر تو خالی کردم در هر صورت معذرت میخوام

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

اووخییی ستایش جونم خودتو نارحت نکن خواهری..

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  آیلین

اخه ابجی اعصابم از دوستای مدرسم خورده به خاطر اینکه الکی نمیدونم از کجاشون در اوردن گفتن ستایش با خودش هندزفری و گوشی اورده برای یکی سوالارو میخونه جوابشو مینویسه اخههههههههههه من چی بگم در برابر این دروغ بزرگ .من خیلی دلم نازکه زود عصبانی میشم دیشب همش گریه کردم .خاک بر سرا نمیدونم چرا هر سال بعضی از همکلاسیام باهام این کارو میکننن هر دفعه یه دروغ واقعا براشون متاسفام .و چون دیشب انقدر اعصابم خورد بود گفتم بیام کامنتارو بخونم که کامنت ادمینو خوندم عصبانیتم ده برابر شدم به خاطر همین خیلی پشیمون شدم.ابجی مرسی که بهم اهمیت دادی عاشقتم

نیلی
نیلی
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

عزیزم به خاطر هر حرفی اوقات خودت رو تلخ نکن اونا یه مشت آدم بی فکرن

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  نیلی

مرسی بابت دل داریتون خیلی دوستون دارم

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

قربونت بررم من… اولا واسه این مساعل گریه نکن چون چند روز بعد که فکر میکنی میبینی واقعا ارزش نداشته…دوما خیلی بده که دوست ادم از پشت خنجر بزنه… حتی اگه تقلبم کردی دوستات نباید لوت بدن!.. و سوم اینکه مگه مشکلی پیش اومد یا مدیر و معلماتون واکنش بدی نشون دادن؟؟… البته اگه دوست داشتی جواب بده..

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  آیلین

خدا نکنه ابجی جونم .دوستام نبودم همکلاسیام بودن اونا جزو دوستامم نیستن .من تو کل مدرسه به تقلب رسون معروفم اما هیچ وقت یکبارم تقلب نکردم فقط یه بار کلاس شیشم تقلب کردم اونم به غلط کردن افتادم.میخواستین مدیر چی بگه گفته اگه بقیه درسات حتی نیم نمره هم کم بیاری 4تا از درسامو صفر رد میکنن .واسه من واقعا زوره من هر دفعه باید تهدیدای مدیرمونو تحمل کنم و بشینم درس بخونم ولی همیشه از ته دل ارزو میکنم خدا سرشون بیاره .خیلی نمک نشناس بودن من شنبه حتی بهشون تقلب رسوندن ولی اونا باز هم اینکارو کردن .خیلی بده امیدوارم گیر همچین سگ مرده هایی نیوفتید

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  آیلین

والا این چیزی نیست
یه همکلاسی داریم خیلی خودشو مخ میدونه هر کی ندونه فک میکنه ازون روشن فکراس
اول باهاش دوست بودم ولی یه رفتاری ازش دیدم دیگه باهاش کات کردم
بعدش برگشته به من میگع تو ازون آدمایی هستی که با یکی دوست میشی دوستای قبلی تو فراموش میکنی .
و یکی دیگه هست بلا نسبت مثل دومش آویزونشه هر چی اون میگه اینم تایید میکنه

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  آیلین

ببخشید دُم اشتب شد

نفس
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

عزیزم اگه بخوای به حرف این مزخرفا گوش کنی فقط اعصاب خودتو خورد میکنی ولشون کن😊

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  نفس

لاشه عشقم ممنون از راهنماییاتون

عسل
عسل
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

ابجی جان جواب ابلهان خاموشیست خودتم ناراحت نکن لابد دارن حسودی می کنن:)

setayesh
setayesh
4 سال قبل

مرسی ادمین .عکس کیه این

*آزاده*
*آزاده*
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

عکس جوونیای پدرمه میبینی چقدر پدرم جذاب بوده
😏😏😏😄😄😄😂😂

setayesh
setayesh
4 سال قبل
پاسخ به  *آزاده*

عاشقتم دیگه لعنتی خخخخخخخخخخخخ

آیلین
آیلین
4 سال قبل
پاسخ به  setayesh

خداییش این عکسه از همه عکسایی که ما پیشنهاد دادیم بهتره… ادمین پارت قبلو جبران کرده..

نیکا
نیکا
4 سال قبل

سوال هم دارم
این ارمین رفته بود از دسته خودش عکس بندازه ؟ واسه چه دختره رو نبرد با خودش؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و یا مثلا حتی تا اون موقعی که بزنن از بیمارستان بیرون و سوار هواپیما شن ارمین علیل شده بود یا الکن که یه زنگ نزد شاید مثلا این دختره زر زروشون گشنش شده ننه ی عر عرو‌تر از خودش ورش داشته بردتش یه چیزی بده کوفت کنه؟؟؟
چرا ارمین اینقده خنگه اخهههههه

sahar
sahar
4 سال قبل
پاسخ به  نیکا

نویسنده مخش آب رفته جو گرفته فقط میخواد به چیزی سرهم کنه

دسته‌ها
82
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x