#لیلی
ماه ها از اومدنم به اینجا می گذشت باورم نمیشد که عادت کرده بودم به زندگی کنار این مرد..
به پیگیری هاش و حساسیتهاش..
به دوست داشتن های بیش از حدش به نگرانیهای صبح تا شبش و به شب بیداری هاو
بالای سرم نشستناش برای اینکه اتفاقی برای من نیفته.
تمام این کار را انجام میداد و من هر روز به این فکر میکردم شاید بهتر بود از اول عاشقی این ادم می شدم.
تمام عشقی که نثار من می کرد بیش از اندازه بود اینقدر زیاد بود که حتی خودم باورم نمیشد تنها مشکلی که وجود داشت گذشته تلخی بود که از پس این خوبی هاش همیشه دنبالمون بود.
کاری که امیر توش بود ….
میخواستم توی فرصت مناسب باهاش در مورد کارش حرف بزنم اینکه باید کارش رو کنار بذاره و یک کار درست حسابی داشته باشه نمیتونستم تحمل کنم کسی که پدر بچه منه دختر های بی گناه و خرید و فروش می کنه.
توی این مدت خیلی تغییر کرده بود رفتارش کاراش حنیی حرف زدنش با زیر دستاش.
این تغییرات کاملاً میدیدم احساس می کردم دیگه وقتشه که ازش بخوام کارش رو بذاره کنار اگر می خواست که من و پسرم کنارش بمونیم باید همین کارومیکرد .
شرطم برای اینکه تا ابد بتونم کنارش دوام بیارم این بود.
میدونم بی انصافی بود اگرمیگفتم این آدم برام هیچ ارزشی نداره بعد از این همه محبت که نثارم می کرد حتی اگر دلمم نمی خواست پیشش باشم باید کنارش میموندم این همه بی تابی هاش برای به دنیا اومدن بچه…
این همه آرزوها و خیالاتی که توی سرش داشت؛ برنامه هایی که چیده بود برای اومدن پسرش انصاف نبود به هم بریزمشون و از اینجا برم.
همین که کسایی که برام مهم بودن؛ خانوادهام تو ایران توی آرامش داشتن زندگی میکردن کافی بود برام.
از وقتی که فهمیده بود بچمون پسره اخم ک تخم کرده بود اما از فردای اونروز اینقدر کلمه پسرم به زبون آورده بود که دیگه خودش هم خندهاش میگرفت و باورش نمیشد انقدر داره برای دیدن پسرش عجله میکنه و لحظه هارو میشماره.
ماه آخر بارداریم بود و دیگه قرار بود امروز و فردا به دنیا بیاد و من از این همه فشار عشق و علاقه که به خاطر بارداریم روم بود خلاص بشم.
واقعا دیگه برام خسته کننده شده بود اینکه روی تخت بمونم و تکون نخورم
چاق شده بودم به خاطر بی تحرکی امیر انگار اصلا اینا رو نمی دید وقتی می گفتم خیلی بیریخت شدم عصبانی میشد میگفت
_ از این حرفها نزن تو ملکه ای و ملکه همیشه توی اوج میمونم
میگفتم یه نگاه به من بنداز ؛ریخت منو نمیبینی ؟
جوابش فقط بوسه بود و میگفت: _من سلول به سلول وجود تو رو میپرستم دوسش دارم هیچ برام فرقی نمی کنه که ۱۲۰ کیلو باشی یا ۵۰ کیلو پس از این چرتو پرتا نگو…
از فکر کردن به حرفاشو کاراش ناخودآگاه لبخندی روی لبم نشسته بود که خودم از دیدنش تعجب کردم دیگه داشتم به کارش لبخند میزدم وبا فکر کردن بهش میخندیدم .
وقتی در اتاق باز شد طبق معمول امیر وارد اتاق شد از فکر و خیال بیرون اومدم چشم بهش دوختم.
_ سلام خانم خوشگل من
خوبی؟
ببخش که یکی دوساعت تنهات گذاشتم یه کاری بود که باید خودم رسیدگی می کردم.
متحیر بهش نگاه کردم
فقط دو ساعت رفتی تو این دو ساعتم چه اتفاقی برام نیفتاده… ببین؟
میتونی بری بیرونو چند ساعتم منوتنهابزاری تا نفس بکشم.
نباید که بشینی کنار من نگهبانی بدی
شبا که نمیخوابی روزام فقط کنار منی من نمیدونم الان چطوری سرپایی؟
کنارم روی تخت نشسته بود دستمو تو دستش گرفته بود با اون یکی دستش شکممو لمس کرد و گفت:
_ به خاطر تو و پسرمونه که سرپام احساس خستگی نمی کنم.
بهترین موقعیت بود تا در مورد کارش باهاش حرف بزنم برای همین بهش گفتم
باید در مورد یه چیزی با هم صحبت کنیم
سریع نگران شد
_ اتفاق میافتاده؟
ناراحتی ؟
دستشو لمس کردم و گفتم
یه چیزی اذیتم میکنه …
_فقط تو آروم سرحال باش و بگو چی شده من کل دنیارو بهم میریزم برات.
زمزمه کردم
چیزی که منو اذیت میکنه و آزار میده کار توعه
من نمیتونم با کسی که کارش معامله ی دخترای بی گناه زندگی کنم نمیتونم قبول کنم پدر بچه ام پدر پسرم تو کاریه که دخترای بد بخت مردم را میفروشند و ازشون عروسک جنسی میسازن.
میترسم پسرم وقتی که بزرگ شد مثل تو بشه و من باید بمیرم اون روز.
این آزارم میده می خوام این کار رو بذاری کنار.
من حتی میتونم اگر یه آدم معمولی باشیم کنارت توی خونه صد متری زندگی کنم به جای این ویلای ۵۰۰۰ متری اما نمیتونم کنار آدمی نفس بکشم کا توی این کاراس.
انگار که انتظار این حرف ها مو داشت…
#لیلی
خیلی ریلکس شکمم رو با دستش نوازش کرد و گفت:
_از وقتی که توی زندگی من اومدی خیلی تغییرات توی وجودم به وجود آوردی.
وقتی خبر میدادند یه سری دختر آوردن برای رفتن و رسیدگی به کاراش دودل میشدم حس بدی پیدا میکردم چون توی زندگیم بودی با خودم می گفتم منم یه زن دارم یه دختر جوون و خوشگل اگه کسی با من اینکارو بکنه من چیکار باید بکنم؟
خیلی وقت بود به این فکر می کردم که از این سازمان و این برنامهها بکشم کنار .
اما نمیتونم این آسونیا نیست وقتی کسی بخواد خودشو کنار بکشه میشه یه مهره سوخته که به دردشون نمیخوره اما از همه چیزه کارو آدم هایی که تو این کار هستن و کارایی که می کنن با خبره…
و این یعنی خطر براشون.
می فهمیدم منظورش چیه منظورش این بود که ممکنه اگه وقتی پاپس بکشه بهش از پشت خنجر بزنند نگران شدم نگران حرفی که زدم و خواسته ای که ازش داشتم اما اون صورتشو بهم نزدیک تر کرد کوتاه و عمیق منوبوسید گفت:
_امام من ترسی از چیزی ندارم تو میخوای من کنار بکشم قبول می کنم!
به خاطر رضایت تو هرکاری می کنم به قول تو نمیخوام پسرم هیچ وقت بفهمه من قبلا توچه کاری وبودم چه کرده بودم .
این حرفاش بی اندازه حالم خوب کرده بود ترجیح میدادم کنار مردی زندگی کنم که تو این کارها دستی نداشته باشه حتی اگه گذشتهاش وحشتناک باشه تا اینکه با مردی زندگی کنم که وقتی میاد پیش من از پیش دختر هایی میاد که دارند تبدیل میشن به عروسک جنسی و می فروشنشون.
چشمام انگار خندیده بود که لبخند زد بغلم کرد و منو به خودش فشار داد و گفت
_همیشه بخند وقتی تو حالت خوبه دنیا بخواد توروی من وایسته از پسشون بر میام چون تورو دارم.
این روزا کمتر به آرش و گذشته فکر میکردم خودم قبول بودم که باید به خاطر پسرم اینجا و کنار این مرد زندگی کنم این تقدیر و سرنوشت من بود و نمی تونستم هیچ کاری برای تغییرش انجام بدم اگر میخواستم منصفانه حرف بزنم امیر بی اندازه عشق بهم میداد طوری که حتی خودم گاهی اوقات خسته می شدم از این همه عشق و محبت.
بدون هیچ چشم داشتی این کارو میکرد از من انتظار نداشت که بهش بگم دوسش دارم از من انتظار نداشت که کاری بکنم و علاقه ای بهش نشون بدم فقط و فقط خودش بود عشق بی اندازه اش.
با صدای امیر از فکر بیرون اومدم و دوباره بهش نگاه کردم
_به چی فکر می کنی کی ؟
ِمِن مِن کردم و گفتم دیدم اما اگه بخوای این کارو بکنی اگه اتفاقی برات بیفته چی؟
لبخند دندون نمایی زد و گفت:
_ من که میدونم حتی اگه بمیرم تو ناراحت نمیشی پس مشکل من نیستم مشکل خودتو پسرمونه .
از این حرفی که زد شرمنده شدم .
از اما مثل چیزی که میگفت نبود امیر هم برای من مهم شده بود چون پدر بچه ام بود نمیخواستم اتفاقی براش بیفته.
ناراحت رو بهش گفتم:
چرا این فکر می کنی که من راضی ام اتفاقی برای توبیفته؟
به خاطر پسرمم که شده نمیخوام هیچ اتفاقی برای تو بیفته.
می خوام پسرم کنار هر دوتامون بزرگ بشه.
مکث کرد و گفت
_سعی میکنم این حرف تو باور کنم اما بهت قول میدم من جونم و پایین بازی میذارم اما نمی ذارم تو پسرم کوچکترین صدمهای ببینید شما خط قرمزهای منین و هیچ کس نمیتونه از خط قرمز من رد بشه حتی اگه کل دنیا با هم دست به یکی کنن.
به کمک امیر از روی تخت بلند شدم و چند قدمی تو اتاق راه رفتم به قدری یه جا نشسته بودم و تکون نخورده بودم که احساس میکردم مثل یک وزنه هزار کیلویی ام با تشر به امیر
گفتم توروخدا ببین چیکارم کردی کل دکترهایی که پیششون رفتیم گفتن باید راه بری تا زایمان راحت تری داشته باشی اما تو نذاشتی من قدم از قدم بردارم و الان شدم مثل یک بشکه
آروم خندید و گفت :
بشکه باشی یا یه دختره خیلی لاغر برای من فرقی نمیکنه عزیز دلم تو برای من خوشگلی .
متحیر سرم و تکون دادم گفتم
من چی دارم میگم تو چی داری میگی!
من میگم زایمان راحت …
الان به نظرت من با این همه گوشت و چربی که دورو برم گرفته میتونم راحت زایمان کنم؟
نگران کنارم ایستاد و گفت:
این یعنی قرار را اذیت بشی؟
اشاره ای به خودم کردم گفتم خودت چی فکر می کنی ؟
فکر نکنم بتونم انجامش بدم خیلی میترسم.
وقتی حرف میزدم بیشتر از من میترسید دستمو گرفت و گفت
_ خوب یه کاری می کنیم من میگم جراحیش کن بچه با جراحی به دنیابیاد..
اما نمیتونم نه طاقت ندارم با چاقو و شکم تو ببرن.
مات بهش نگاه میکردم کلافه تو اتاق راه میرفت
_ گفت من باید چیکار کنم؟
بازوشوکشیدم و گفتم
چه خبرته حالا که اتفاقی نیفتاده اگه نشه دکتر خودش میدونه چیکار کنه لازم باشه جراحی هم می کنن..
با چشمای نگران بهم خیره شد
_ یعنی باید شکمت و ببرن؟
من نمیتونم تحمل کنم….
🍁🍁
🆔 @romanman_ir
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام ادمین رمان استاد خلافکارو خانزاده پارت های جدیدشون ارور میدن نمیاره
سلام بر خانم های رمان دونی وداداش قادر خودم خوبین
دادا قادر فهمیدم قصد زن گرفتن داری ؟
یاسی خانم شما خوب حرف از زیر زبون داداقادر کشیدی بیرون قدش و ماشینشو
سلام کجایید؟نیستید؟!دخترا
من هستم هانا🖐
خوبه تا من هستم شما نیستین تا شما هستین من نیستم….چخبرا گلا؟
منم هستم
ادمین؟؟ چرا تو یکی از پارت های قبل جوابمو ندادی؟؟
گفتم که میشه رمان ارباب خشن و هات من رو تو سایت بذاری؟؟
😒😒😒
این رمان قدیمه
رمان جدید میزارم
بچه ها راسته که میگن رمان اخراشه؟؟؟ نویسنده جون لطفا چند تا کار برامون بکن.
۱.اینکه ثابت بشه بچه ی ارش مال خودش نیست
۲.امیر و لیلی با خوشی با هم زندگی کنن و امیر خیلی راحت از کارش کنار بکشه
۳.هانا و ارمین با خوشی با هم زندگی کنن
۴.ارش عاشق یه دختر دیگه بشه و باهاش ازدواج کنه
یاسی پایین گفته بودی خونمون برازجونه یا بوشهر
خونمون برازحونه
داداش ادمین میشه اطفا جواب منم بدین؟ من چ جوری میتونم پروفایلم رو تغییر بدم؟ بعد عکسی ک میذارم چپکی میشه باید چیکارش بکنم؟
ادمیننننننننن
باز چی شده سایت قاطی کرده
کامنتا هیچکدوم بالا نیومده فقط یدرته کامنت که اونم مال هاناس
پایینش نوشته دیدگاه های کهنه تر میزنم روش ولی هیچی بالا نمیاد
رسیدگی لدفن😐😕
درست شده دیگه
اره الان درست شد دستت مرسی
ادمین کجا رفتی؟
حالا بعدا ناهار میخوری دیگه نروووووووو…
ادمین اسم دختره چیه ؟؟
.
.
.اگ میخوای تا خاستگاری هم بات میام فقد بگو کجا میشینی دو دیقه دیگ دم خونتونم😀
ووواااای بچع ها موهام رنگ کردم دارم ذوق مرگ میشم😂😂
خعلی حال میدع😂😅❤😍
چن بچم مامانم اجاز نمداد ک خالم راضیش کرد رنگ کنم اخ جووننن
ادمین این عکس گل دیگه چیه
بابا همونی که نوشته بود ادمین قشنگ تره
با شخصیتت میسازه
اول من اسمتو آیلین خوندم گفتم آیلین انقدر مشهور شده ؟؟؟.
خیلیم خوشگله!…
وااااای ادمین خدا نکشت ، چه عکسی گذاشتی واسه پروف تلگرامت😉
خیلی باحال شدی 😉
.
.
.
دخترااااا برین پروف ادمینو نگاا کنین 😊
یاسی خیلی وقته گذاشته اونو…
تازه دیدیش….
همیشه نصفست….!
جدی
کی گذاشته ؟؟
من تازه دیدمش، خیلی باحاله 😂
اره قشنگه…
یاسی منظورت اونیه که عیتک رو چشمشه؟؟؟؟
نه نفسی عینک نداره…
پس چی ؟؟
ایلین ؟؟
اصلا تو کدوم عکسشو میگه؟؟
یاسی بخدا من هرچی نگا میکنم عینک نداره….
ادمین
عکس پروفایلت عینک داره؟!
آیلین جدید ترین عکسی رو که گذاشته با عینکه
اصلا تو کدومو میگی؟؟؟؟
نمیدونم….
برا من جدید ترین عکسش اونیه که رو مبل لم داده!
ایلیننننننن
اینایی که تو میگی ما ندیدیم
اصلا اون اکانت نیستش 😡
ایلین هرچی نگاه میکنم روی مبل عکسی نگرفته؟؟؟؟؟؟
یاسییییی نکنه این همه مدت عکس یکی دیگه رو نگاه میکردیم🙁😂😂😂😂
ولی نه تمام مشخصاتی که گفته بودیم درسته نگران نباش
نهههههههههههههههههههههه
نگو ایلین
نگو این همه مدت اینیکه نگاه میکردیم ادمین نبودش 😭
ادمین پیرهن طوسی خودتی دیگه ، شلوار مشکی ، کفش عسلی
جااان عزیزت بگو که خودتی یا نه ☹
اره خودمم
اره نفس همونو میگم
یا ابلفضل!
اینایی که شما میگین من ندیدم!…
ادمین ینی اونی که رو مبل نشسته خودت نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟
یا با پفک و هایپ عکس انداخته بود؟؟؟؟
باز من از همه جا بیخبر😐😐😐😐
آیدی ادمینو نداریم که….😕
بچها اهنگ خوب معرفی کنید پاپ باشه اروم باشه زیاد شاد نباشه ولی دپ هم نباشه مال این شکست خورده های عشقی نباشه……
.یچیزی تو مایه های علی یاسینی
.
.
سفارش دادم برام بسازین😹😹
سفارش دیگه نداری فاطی جون خجالت نکش بگو😂😂😂
فعلا نه ولی اگه یادم اومد حتما خبر میدم مخصوصا به تو😂😂
هر وخ من هستم شما نیسین
عاخ چرااااع؟؟؟
سلام یاسی جون یا ایلین عکس ادمینو بزارین پروفتون ببینمش..😳😳😞
ن نگین دیگ بزااارینن…
یا ایدیشو بدین😂😂
نگین چقد پروعم کنجکاوم😂😂
سلام
اجازه نمیده…
خوبه فک کنم اینکه کامنت جدید با قبل فرق میکنه و جداس
خو بچه ها کجایین
همینجااااااااااااا
سلامت باشین
فدایت…
وای وای فردا که گشنگی کشیدیم هیچکدوم جون نداریم بیایم کامنت بزاریم😂
من که نمیتونم بگیرم
خخخخخخخخ مشکله دیگه پیش میاد عادیه
وای نفس فک کنم دهنمون خشک لبامون پوست پوست شده و با رمان دونی افطار کنیم
من که میگیرم پارسالم بخاطر امتحانام نگرفتم🙃
نفسی نمیخوام نصیحت کنما ولی روزه واجب تره از امتحانا بود من که صب میرفتم امتحان میدادم تا عصر میخوابیدم بعد افطار امتحانای فردا رو میخونم.
.
.
.ولی شماها از یه طرف شانس اوردینا ماه رمضون کم کم طاره میاد تو زمستون شماها فقط سال بعدیو دارین
من باید دوسال تو مدرسه و امتحانا روزه بگیرم😿😿😿😿
آره فاطی خودمم پشیمونم دقیقا 23روز نگرفتم😐
ولی فاطی ما هم بعدش کنکور داریم
☹️☹️☹️
ااا
جدی فردا ماه رمضونه ؟؟
اره یاسی گلی فردا ماه رمضان
دختراااا
این پسرا کجان ؟؟
همشون غیب شدن ؟؟؟
مرصاد و ساشا هم که اصلا نیستن اونور هم نبودن 😐
اره اونور مرصاد اومد یه چیزایی گفت رفت یوهو….
خخخخ
اره نفسی
ولی اگه من یه پام لب گور هم باشع باید بیام اینجا یه پارازیت بندازم بعدش برم
فاطمه اصلا پرازیت نیستی
تو الان عضوی از مایی😂😂😂
لطف داری خواهری
عزیزی
من بدون ماه عسل نمیتونم روزه بگیررررررم…
ماه عسل چیه بابا
بگو بدون احسان نمیتونم روزه بگیرم 😍😍😘
خخخخخخ از دست تو..!
ابجی اینجور نیست ولی خوب هر کسی ی جوری من الان درس میخونم کلاسامم هست.ادامه رمانم دارم مینویسم .تازه خواهرم هست باید بعضی وقتا ازش نگهداری کنم و کمکم مامانم میکنم توی کارای خونه…البته خدا خودش کمک میکنه
چرا گشنگی بکشیم نفسی ؟؟؟
ابجی ماه رمضان میگه برا روزه گرفتن
ادمین چیکار میکنی ؟؟؟ برش میگردونی به حالت قبل یا همینجوری میزاریش 😓
مث قبل شد
نه ادمین هنوز هم اونجوری نشده
برش گردون به حالت اولیه اولیه 🙁
یاسی همونجوری شده هاا🤨
ادمین دستت درد نکنه اینطوری بهتره…
.
.
در ضمن، مبارکه….
ایلین خاککککککک
فقط مبارکه 😡
نمیخوای چیز دیگه بپرسی هااا🤔
چی بپرسم؟؟؟؟؟
اسمش. چیه ؟؟
خوشگله ؟؟
تبریزیه ؟؟
قد ؟؟
وزن ؟؟
شغل ؟؟
نمیدونم بابا یه چیزی بپرس دیگه😓
ادمین مرسییی الان خیلی بهتر شد🤗
یاسی معلومه چه شکلیه دیگه…
کلا پوستش سفیده
بور و طلایی هم هست
رنگ چشماشم روشنه….
قدشم بخواد به داداشمون بخوره بین ۱۷۲ تا ۱۷۵….
پولدارم که هست…
اره ادمین ؟؟؟
اینجوریه که ایلین میگه ؟؟؟
قااااادر ، جوابمو ندی دیگه نمیام سایت 🙄
میرم تا در اتش نبودم بسوزی و بسازی 😉
ادمین تو که پسر بدی نبودی ؟؟
تو پسر خوبی بودی
خوشگل بودی
مودب بودی
شوخ بودی
محترم بودی
حالا چرا جوابمو نمیدی
بابا جون عزیزت یه چیزی بگو دیگه 😭
خب چی بگم
بگو دختره اسمش چیه
خوشگله ؟؟
اینو بگو دیگه لال بشم اگه چیزی بپرسم
نگی اره یا نه ها
قشنگ توصیفش کن 🤗
جون عزیزت جون همونی کی میخوایش بگو دیگه 🙁
مغزم داره ارور میده
از دیشب اسم های مختلف و قیافه های مختلفو بجا زنت تصور کردم ببینم بهم میاید یا نه 😓
از این سوالا نپرس
ای خداااااااا….
ماشالا قدت بلند
اره ولی اونجوری نیست که تو ذوق بزنه
چون یکم وزنم با قدم تناسب داره.
.
.
فکر خراب نکنیا ن لاغر مردنیم نه چاقم😎
نه ابجی حالا مگه چند کیلویی؟
فاطمه نگووووو
بلا بگووووو!
تنبل تنبلا بگو!
جوووڽ جووووون
حالا دستا بالا کلیلی کل کل
۵۸☺
چرا کامنت ها برام نمیاد؟؟!
باید بزنی صفحه قبلی چهارتا رد کنی تا به کامنتای جدید برسی اونجوری بهتر بود😑
قاااادر داداش نگفتی؟؟دختره خوشگله ؟؟اسمش چیه ؟؟بخدا دیشب تا حالا تو کَفِش موندم 😢
ادمین جواب سوالمو ندادی که 😡😡😡😡
.
.
نکنه زشته روت نمیشه بگی 😐
همون روش نمیشه…!
ایلین 😮
این ایری گوز
شوری گوز
تاری گوز
چی بودش گفتی ؟؟
معنیشونم بگو دیگه 😅
خخخخخخخ
تاری!…
گوز ینی چشم…
ایری ینی کج،چپ!
تای گوز ینی یه چشم!
شور گوزم ینی چشم چرون !
ادمین داداش پشیمون شدم 🙁سایت اونجوری خیلی بهتر بودش ، نمیشه دوباره همونجوری بشه ☹
اره تورو خدا اونجوری خیلی بهتره لطفاااا همونجوریش کن🙏🙁
اره اینجوری همه چی تو همه 😢صبح حال نداشتم برم بالا پایین کنم کامنت ها رو گفتم خوب شده ادمین لطفا زودتر برش گردون به حالت قبلی 🙏😊
اینجوری که بهتره
نه خوبه همین
عالی
است بزنی میام برااااات
فاطی من قدم ۱۷۷ تا ۱۷۸، فقط دو سانت از ادمین کوتاه ترم ☺
یاسی و من و آزاده خوبیم قشنگ توی بغل جا میشیم😊
هانایی قدم ۱۷۱..ادمین این دیگه تهشهقسمت ورود رو اوردی همین بغل .!!!دارم از ذوق سکته سوم هم میزنمبعد میگن جوان ناکام بر اثر ذوق زیاد دار فانی را وداع گفتندی
عه پس هم قدیم چه خوب
😯😯😯😯😯
چقدر شماها بلندین!!!!!
بابا دختر باس کوتاه باشه
دختر باس قد بلند و خوش قیافه باشه😻😻
فاطی جوووون درست میگن 😍😘
نه خیرم ،دختر باید ریزه میزه باشه
آرام جون سلام
دست خوش
دختر باس کوتاه و ریزه میزه باشه تو بغل جاشه
من ی دوست دارم ۱۷۶ قشنگ تو بغلش گمم
این خوبه😎😎😎😎😎😎
فاطمه جان مگه قدت چنده؟!
عه راس میگی
یاسی و هانایی تو کلاس من قد بلند تر از همم ولی از لحاظ سنی از همه کوچیکترم انقده مظلوم واقع شدم
حالا که دو تا قد بلند اینجا پیدا کردم بسیار خشنود شدندی
سلام دخترا خوبین؟ خوشین؟ چخبرا؟…عه فک کردم علوم انسانی نیست اینجا چندمین گلم؟…ادمین پریسا درست میگه الان خیلی رو اعصاب تره همون جوری بهتر بود
نه ادمین همونطوری کن خیلی بده 😭😭😭😭هانا من و ستایش و آزاده علوم انسانی هستیم یاسی ادمین خیلی وقته زن گرفته خبر نداری؟؟؟!!!!
پریسا کجا بده الات راحت من پیام جدید تو رو دیدم کم کم بش عادت میکنیم…من خودمما فقط حال نداشتم برم دوباره قسمت ورود
آره پریسا راست میگه اونجوری خیلی بهتر بود اووووف😕
حالا ببینم میتونین مخ ادمنو بزنین نظرشو عوض کنینبچم گونا دالعشب تا صب نشسته اینجا رو درست کردهگناخکی
خب فاطمه قبلا خیلی بهتر بود الان شده اندازه سوراخ موش
نه بابا خوشم نمیومد اه
همین خوبه عاولی
ادمین دست روی نزدیااااا
نه هانا ما هستیم
وااااااو دارم چی میبینم جلل جالب برانگیزهخیلی عالی شده ادمین واقعا خیلی خیلی ممنونم که اینجا رو درس کردی..ادمین دیدم خداروشکر همه چی رو ریختی رو دایرهاختلاف قد منو ادمین فقط ۸ سانته😐😐😐
خوب شده کامنت ها
ادمین نیگا کن سره عکس پروفایلت دعواست 😂😂😂😂😂
خدا رحم کنه میترسم مجبور شی فرار مغزها کنی 😂😂😂😂