رمان استاد خلافکار پارت 96 - رمان دونی

رمان استاد خلافکار پارت 96

 

دعاکردم تا امیر سالم و سلامت از این اتاق بیاد بیرون
که بتونه زندگی که آرزو داشت کنار پسرش من تجربه کنه .
امیر ازخیلی چیزا گذشته بود از جونش تا جبران کنم و خدا شاهد همه این چیزا بود و میدونستم اینقدر مهربون هست که داغ جدیدی روی دل من نذاره پسر معصوم و بیگناه منو بی پدر نکنه.

عادل همون بادیگارد ی که امیر برام استخدام کرده بود خیلی اصرار کرد تا کمی بشینم اما مگه میتونستم وقتی امیر توی اتاق عمل زیر تیغ جراحی آروم و قرار داشته باشم ؟
یک ساعت شد ۲ ساعت ۲ ساعت۳ ساعت…
ساعت ها پشت سر هم می گذشتن و من هر ساعتی که میگذشت انگار چندی سال از عمرم کم می‌شد بالاخره ۵ساعت که تموم شد در اتاق عمل باز شده دکتر بیرون اومد.
به سمتش دویدم و با گریه پرسیدم
حالش خوبه میشه؟
بگین که خوب میشه مگه نه!
با حالت ناراحتی گفت
_ عملش تمام شد اما بیهوشه دعا کنید به هوش بیاد اگه تا ۲۴ ساعت به هوش نیاد میره تو حالت کما…

با شنیدن این خبر جون از پاهام رفت و دیگه نتونست وزنم تحمل کنه کنار دیوار سر خوردم و روی زمین نشستم کنار من نشست و با پشت دستش به صورتم زد و گفت

_ حال تو خوبه خانوم؟
عادل دکتر اومد و گفت
_ خانم خودشون چند روزه زایمان کردن به خاطر همین خیلی ضعیف شدن.
دکتر با صدای بلند پرستار را صدا کرد

ازشون خواست تا منو به یکی از اتاقا ببرند و بهم سرُم وصل کنن اما من نمی خواستم از امیر جدا بشم تقلا کردم و گفتم

نه تورو خدا نمی خوام برم باید اینجا بمونم امیر که میاد بیرون باید منو اینجا ببینه.
دکتر بهم گفت
_ دخترم وقتی از اتاق عمل میاد بیرون مستقیم میره icuو نمیبینه تو اینجا هستی یا نه بهتره که حرف گوش کنی به خاطر بچه ات باید جون داشته باشی که سرپا بمونی…

هرکاری کردم نتونستم از پس من بر بیاد با سرم توی دستم دوباره راه افتادم و این بار سمت آی سی یو رفتم یکی از پرستارا نزدیکم اومد وبا نگرانی گفت
_خانم شما حالت خوب نیست اینجا بودنت هیچ تأثیری روی حال بیمار نداره بهتره استراحت کنی!

با اخم نگاهش کردم و گفتم امیر هیچ کسیو جز من نداره باید الان اینجا باشم.
بیچاره عادل و برادرش که تازه رسیده بود دنبالم راه افتاده بودن پسرم توی بغلش بود هیچ حرفی نمی زد اما کاملاً می تونستم بفهمم که اونم بدجوری نگران امیره.
میدونستم وقتی امیر منو دست این دوتا برادر سپرده یعنی مثل چشماش بهشون اعتماد داره روی صندلی نشسته بودم و هر چند دقیقه یک بار خودم وبالا می‌کشیدم اما از شیشه به داخل آی سی یو نگاه می کردم چشماش و بسته بود و کلی لوله و وسیله و دستگاه بهش وصل بود.

دعا می‌خوندم و صداش میکردم میدونستم صدامو میشنوه
امیر اگه حتی وسط جهنمم باشه صدای منو میشنوه…

احساس میکردم تمام درهای دنیا به روم بسته شده و فقط منتظرم امیر چشماشو باز کنه تا دنیا دوباره بروم لبخند بزنه.
۲۴ ساعتی که دکتر بهمون هشدار داده بود گذشت و تموم شد امیر هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد درجه هوشیاریش بالا نیومد به کما رفت.

شاید بیشتر از اون برای من دردناک بود درسته که توی کما بود و داشت عذاب می‌کشید اما من اینجا وقتی بالای سرش می ایستادم و می دیدمش باهاش حرف میزدم و صداش میکردم و اون هیچ عکس العملی بهم به منکه لیلیش بودم به قول خودش ملکش بودم نشون نمیداد دردناک ترین قسمت این تراژدیه غمگین بود.

به اجبار عادل راهیه خونه شدیم که اونا می گفتند خونه قدیمی خودشونه مبگفتن باید کمی استراحت کنم دوش بگیرم و به پسرم برسم پسری که شاید برام کمرنگ شده بود به خاطر این جریانات…

طاقت نمی آوردم توی خونه بمونم دوش گرفتم بچه توی بغلم راه افتادم تا دوباره به بیمارستان برم عادل جلوی راهم سد شد و گفت

_ خانوم شما فکر نمی کنی این بچه احتیاج داره که کمی استراحت کنه مگه چند روز شه ۱چ روزم نشده که به دنیا اومده این طوری که شما دارین باهاش تا می کنی از پا در میاد طفل معصوم …

حق داشت بچه چه گناهی داشت؟
اما من نمی تونستم امیر و اونجا تنها بذارم باید هر روز باهاش حرف میزدم و صداش میکردم تا برگرده پیش من برگرده پیش پسرمون..

اشک واز چشمام پس زدم با پشت دستم پاکش کردم و گفتم
امیر که بیدار بشه باید اونجا باشم.
باید برم و صداش کنم تا امیر بیدار شه …

دست دراز کرد امیرسام از من گرفت و گفت
_میدمش مادرم می دونم شما اونجا با این بچه اذیت میشین.

با تشکر بهش نگاه کردم و گفتم وقتی امیر بیدار بشه میگم براتون جبران کنه. پسرم و بغل کرد و گفت _آقا خیلی وقته از خجالت ما در اومده ما بهش مدیونیم..
با خودم فک کردم یعنی امیرم به کسی خوبی ام کرده که اینطور بخوان حتى وقتی نیست از زن و بچش مراقبت کنن؟

به بیمارستان برگشتم با داد و بیداد و دعوا اجازه گرفتم تا کنارش بشینم. قرار نبود از اینجا تکون بخورم نمی خواستم تنهاش بذارم باید همین جا کنارش میمونم تا دوباره چشماشو باز کنه . من میدونستم بیدار میشه.. کم آورده بودم هر روز می گذشت و هیچ امیدی انگار که برای بیدار شدن امير نبود. دکترا ناامید شده بودن اما من نه من میدونستم امیر بیدار میشه . اگه بیدار نمی شد من دیگه هیچ اعتقادی به دنیا و زندگی و خدا نداشتم .
از تنهایی خسته شده بودم دلم یه همزبون می خواست کسی که درکم کنه و کنارم باشه تو روزای سخت… نمیدونستم باید به کی بگم درد دل کنم یا حتی باهاش فقط حرف بزنم توی تصمیم آنی به حیاط بیمارستان رفتم زیر سایه درخت نشستم و شماره هانا رو گرفتم چند بوق خورد اما بالاخره جواب داد سلام هانا!
با شنیدن صدام انگار شوکه شد که سکوت کرد و من پرسیدم
شناختی لیلی ام. صدای متعجبش توی گوشم نشست _ لیلی کجایی تو دختر میدونی چند وقته دنبالتیم میدونی کجاها دنبالت گشتيم؟
جواب دادم گیر افتاده بودم نمیتونستم تماس بگیرم نمیتونستم خبری
بدم..
میترسیدم برای اینکه اتفاقی برای شما اتفاقی بیفته. ناراحت گفت – به خاطر ما چیا به سرت اومده؟ حالت خوبه لیلی؟ کجایی؟

تا خوب چی باشه زنده ام اما اصلا خوب نیستم تنهام ؛کم آوردم نمی دونستم با کی حرف بزنم برای همین به تو زنگ زدم .
ناراحت گفت
_ این چه حرفیه که میزنی هر وقت بخوای میتونی به من زنگ بزنی بگو کجایی لیلی با آرمین وآرش مییایم دنبالت میایم برت میگردونیم.

گفتم نه به آرش چیزی نباید بگی نباید آرش بفهمه نگرانتر
پرسید
_ بگو چی شده یعنی چی به ارش نگو؟
چرا حرفتو درست حسابی نمیزنی؟ نمیدونم چطور شد اما تو این لحظه انقدر حس تنهایی می کردم که این حرف و بزنم
با بغض نالیدم
میشه بیای اینجا؟ من تو دبی ام میشه بیاین اینجا اما به ارش نگین با آرمین بیا تنها…
کم آوردم میخوام کسی پیشم باشه هانا کمی مکث کرد و گفت
_ به ارمین میگم عزیزم میایم حتما مگه میتونیم تنهات بذاریم؟
فقط شماره تو خاموش نکن میام دنبالت بهت قول میدم…

تماس قطع کردم نمیدونم چرا ازش خواسته بودم بیاد اینجا اما انقدر تنهایی کشیده بودم که این همه درد برام زیادی بود میخواستم یکی کنارم باشه.
توی بیمارستان که برگشتم دوباره کنار امیر رفتم دستشو گرفتم و شروع کردم باهاش حرف زدن التماسش میکردم یه نشونه بهم بده یه چیزی که باور کنم بیدار میشه اما هیچ حرفهای من نمیشنید اصلا توی این دنیا نبود.
دکتر بالای سرش اومد رو به من گفت
_خانم بودن شما اینجا اصلا کمکی بهش نمی کنه شما یه بچه کوچیک داریت بهترِ کنار پسرتون باشید اینجا بودنتون هیچ تاثیری تو حالش نداره، درسته ما میگیم این چند وقت یه بار بیاین حرف بزنید شاید یک عکس العملی نشون بده اما اینکه شما صبح تا شب؛ شب تا صبح اینجا کنارش بشینی این واقعا خوب نیست هم برای خودتون هم برای پسرتون…

پسرم ؛پسرم خیلی وقته که منو نداشت تمام فکرو خیال من اینجا بود حتی وقتی پیشش بودم انگار که پیشش نبودم به سمت در اشاره کرد و گفت
_برین بیرون تا کارام و انجام بدم.

از اتاق بیرون اومدم به دیوار تکیه دادم اما اگر بیدار نمی شد مجبورم می کردن که اجازه بدم دستگاه‌ها را ازش باز کنن و من نمی خواستم

به پول احتیاج داشتم درسته امیر ثروتمند بود اما هیچ چیزش به اسم من نبود و من هیچ اختیاراتی روی اموالش نداشتم عادل بیچاره افتاده بود دنبال کارهای من تا بتونه یه جوری پول جور کنم اما داشتم یه کاری کرده بودند که دستم از همه چیز کوتاه شده بود هیچی دسترسی نداشتم برای اینکه بتونم امیر تو این بیمارستان با آن دستگاه ها رو زنده نگه دارم باید می‌کردم و نمی‌تونستم شاید دلیل این که از هانا خواستم بیان اینجا هم این بود که بتونن کمکم کنن.

🍁🍁
🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
523 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maryam
Maryam
4 سال قبل

میشه یکی ب من بگه دقیقا چه زمانایی پارت جدید رمان میاد؟؟؟؟؟؟؟؟
اخه چرا بی نظمی دوباره شروع شده 😑😑

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Maryam

، نمیدونم معمولا سه روز یه بار بود

فرفری
فرفری
4 سال قبل

خب اگه امیر بمیره یا لیلی بخاطر پول بخواد بره بده به یه شیخ من دیگه رمانو نمیخونم چون بشدت الکی میشه

نیوش
نیوش
4 سال قبل

سلامممم
یاسی!خل و چل من!عشخخخ من !سالروز زمینی شدنت مبارک💃🏻🥳👏🏽
بچه ها من درگیر امتحاناتم،ولی ی وقتایی میام تو سایت پیشتون

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  نیوش

سلام برو بچ خو بید چخبر چخبر چیکار میکنین. ایلین .الناز .یاسی .آزاده من گوشی جدید گرفتم تلم رو دوباره نصب کردم هر وقت بهتون گفتم یه پیام بدین که ایدی تون رو داشته باشم اونا دیگه پاک شدن بعد الان هنوز نصب نکردم

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  نیوش

بچه ها دعا کنید من امشب ساعت ۲عمل دارم .

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

و.
.
.پانصدمین (۵۰۰) کامنت به نام بنده به ثبت می رسد
😌😌😌

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

توکه هستی حرفی سخنی دستی جیغی اهمی اوهومی بجان یاسی حوصلم سررفته

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

ادمین خانوم گلت چن سالشع؟
جواب بدیا لدفن😓

Aida
Aida
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

جناب ادمین پارت جدید داده یا نه ؟؟؟؟؟یا منتظری چند تا بشن بذاری ؟؟؟؟؟

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

فاطی
باران 19سالشه

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

گوشیم تو شارژه
گوشیم تو دستمه
هنصفری تو گوشیمع اونورش تو گوشمه
مامانم اومد تو اتاق میگه دو دیقه این سرمت رو قطع کن بیا غذاتو بخور بعد بیا دوباره برو توی کما

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

راست میگه

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

اااا خوبه که حداقل یه سراغی ازت میگیرن
من که اگه خودم نرم پایین واسه غذا هم صدام نمیزنن😂

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

الهی نفس بیا پیشم ابجی من شو

Rad
Rad
4 سال قبل

اهم دوستان اینجا چت رومه ؟یا سایت رمان چه خبره ۴۰۰\۵۰۰تا کامنت ؟
خسته نمیشین ؟اولین بارمه یه همچنین چیزی میبینم دم تون گرم بابا انرژی رو باش ادم کامنت خودشو پیدا نمی کنه .خخخخخ
واینکه قبلا یکی دو نفر درباره ی دنیلو پروانه پرسیدید توی دفتر چه ی اون امیر بود فکر کنم نوشته بود که نمی تونستم غرورمو زیر پا بزارمو اینا برای همین دنیل و پروانه اینارو و بهونه کردم بیان نجاتت بدن خخخخخ خیلی چرته چطوری می خونین من فقط برای رمانم میام خخ

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Rad

دممون که گرم بعدم چی کار کنیم تو این اوضاع همش خونه نشینی درباره رمانم باید بگم هر کسی به نظری داره و محترمه واس خودش

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  (:

سلامممم برو بچ چه خبرا
سایت چه قدر خلوته
نیوش فاطمه آیلین یاسی نفس نسترن هانا داداش میلاد ادمین و باران (مردم انقدر زیاده😅 )در چه حالین خبری ازتون نیست

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  (:

هستم،همچنان نفس میکشم!

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

خوبه پس علائم حیاتی وجود داره 😅

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  (:

سلام الناز خوبی

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

سلام نفسی ای بد نیستم دیروز بلاخره بعد چند ماه یه تفریحی کردیم

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  (:

زیر سایتونیم النازی

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  (:

من دو روز نبودم …چقدر کامنت😟😨…ممنون ابجی الناز گلم منم خوبم …خودت خوبی گلم؟..چخبرا؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Rad

ادمین تو هم که اینجایییی
داداش دو دیقه بشین من اینجارو ۵۰۰ تا کنم
داداش تو هم همکاری کن

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Rad

برو بچ خودتون رو واسه ۲۹ مرداد اماده کنید قراره یه اتفاق مقدس توی کره ی زمین رخ بده😋😎

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

باش حتما 😅
بعدم فاطمه زیر سایه من چی کار میکنی هوا گرمه گرمت نمیشه😆

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  (:

نه چون ادم خنکی هستی زیر سایت بهشته😂

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل

من یه سوال داشتم radکیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

******
4 سال قبل
پاسخ به  fatemeh

________

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ******

مرررسی مهسا خل منننن😗😍

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  fatemeh

هووووووی بچه ها
برین اون پایینو ببینین
بیاین اونجا تولدمو تبریک بگین 🤣🤣

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

تولدت مبارک یاسی جونم ایشالله به همه ارزوهات برسی

Rad
Rad
4 سال قبل
پاسخ به  fatemeh

منم

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Rad

اهاخوشبختم

Rad
Rad
4 سال قبل
پاسخ به  fatemeh

همچنین

aylin
aylin
4 سال قبل

بچه ها من میرم😭
حلالم کنین👋🏻👋🏻👋🏻
رها جون ببخش عزیزم واقعا وقت نمیکنم از صبح تا شب پانسیونم درس میخونم❤

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  aylin

خیلی از اشناییت خوشحال شدم ایلین جانم

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل

خواهرا برادرااقایون داداشا 9تیریادتون نره که من بدنیا میاما منتظرکادوهای قشنگتتون هستم چون اوضاع کوروناییه لطفا کادوروبگیرین ضدعفونی کنین بعدبفرستی باتشکر
هرکی تولدمویادش رفت یاکادونداد حسابش باکرام الکاتبینه دیگه خوددانیداونایی هم که درشروف ازدواجن دوبل کنن کادوهاشونو

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل

همین جابچتین دیگه

ayliin
ayliin
4 سال قبل

یاسی
عشق بی معرفت من!
تولدت خییییلی مبارک

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

مرسی ایلین قشنگم😍
ولی من امروز تولدمه اون قبول نیست دوباره تبریک بگو 😂

ayliin
ayliin
4 سال قبل

اره دیگه،نفس میکشم!
راستی بچه ها واسه نفس برنامه ریزی نکنید، میخوام بگیرمش برا داداشم!
ادمین منو به فکر فرو برد!

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

الان تو فکر فرو رفته ایی؟

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

آره فاطمه خیلی فرو رفتم!

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

واااا آیلین حالت خوبه😐

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

نه نفسی خوب نیستم

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

معلومه😐😂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

بچه ها کسی رمان یغمارو خونده اگه خوندبگه قشنگ هست یا نیست اگه غمگینه وعمران ویغما بهم نمیرسن نخونمش چون رمان های غمگین عصبیم میکنه وباعث میشه نتونم رمان بخونم دلسرد بشم از رمان لطفا بگین

yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

از اتاق فرمان خبر رسیده تولد یه گل دختری به اسم یاسی نزدیکتر از رگ گردن به شماست 😉😉
الان تبریک نگینا ، قبول نیست 😂😂
(حالا کی خواست تبریک بگه )🤣🤣

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

باش من که نمیخواسم بگم ولی حالا چون خیلی اصرار میکنی بت میگم
اجــــــــــــــــــــی یاسی جیگیلی جیگلی تولدت مبااااااارک دس جیــــــــــــــــیییغ هووووراااااا👑💫🌹❄🎊🎉🎁💝🎄👻🎂🎂🎂🍫🍫

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

پیشاپیش تولدت مبارک عشق جانم😘🎂🎂🥂✨🎉🎊♥️🥀💋💓💖💗💙💚❤💛🧡💜💝💞💕💋😘😍🤩

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  Nafas

مرسی خانوممم😅😉😘

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

ممونونم ایلین جدید جووون😘😘

اگه تو ترکی من کردم
اگه تو ترکی من کردم
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

یاسی خانم تولدت مبارک

aylin
aylin
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

یاسی جون پیشاپیش HBD عزیزمممممم🥳🥳🥳🥳🥳

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

ایلین و نسترن و فاطمه مرسی عزیزای من ، ولی من امروز تولدمه اونا قبول نیست دوباره تبریک بگین😅
پررو هم خودتونین😂

yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

چرا ادمین ؟؟؟
مگه چی گفته ؟؟؟

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  yasi

هیچی بابا!
همینجوری
هعییی
یاسی میتونی بیای تل؟

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

ایلین تل هستم عزیزم

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

خخخخخخ فاطمه راست میگیا ما خومون واقعیش هاسی هر روز مینیم ده مصنوعیش چنه که بخوای ببنیش .
اجی یاسییییی تولدت مبارک انشالله آرزوهای امسالت خاطره شن برای سال دیگت هرچی چیزخوب تو دنیا هست مال تو ایشالله ۱۲۰۰۰۰۰۰۰۰عمر کنی وکنار خانواده ات باشی

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل

سلام دختراکجایین

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  fatemeh

همینجا

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

انیشتن کی بودی ایلین جونم

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  fatemeh

تو دیگه فاطی!

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  ayliin

خخخخ دیونه

Rad
Rad
4 سال قبل

جناب ادمین من دو تا پارت دادم پس برای چی نمی زاری تو سایت؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Rad

ادمین گفت پارت یک هم بده چون پاک شده براش

Rad
Rad
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

اها باش حتما مرسی. از اطلاعت
فقط دیگه خاطرات یک دانش اموز رو نمی زاری ؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Rad

من و همکلاسیام سخت درگیر امتحان دادنیم واس همین وقت نمیکنه بنویسه ولی بازم بش میگم

توتیا
4 سال قبل

سلام خانمها حالتون خوبه ماشالله تون بشه، چقدر پرانرژی هستین شما..افرین به این روحیتون…..
شاد خندون چقدر حرف زدین روحیتون خوبها 😊
بچها همیطورشادباشید خوبه…

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  توتیا

سلامممم خوبینننن .بچه ها ماشالله نگاه کامنت.فاطمه سرم رو میکوبم به دیوراااا اول گنجی خرماهم نیست رطبه فلکه گنجی هست میخواهی بری بیرون اونجا دوباره ادرس بدم

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

اهاا تو تو پارک منظورته
هااا حالا فهمیدم کجا رو میگی 😂😂😂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

فاطمههههه دده خوما میکوشما ودست نه کجای پارکا اصن ربطی وپارک نداره شهیدل گمانم کو کجایه روبروشااا جی که اول برازجون واردش وامویااا

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

نسترن میام یکی میزنمت که صدای بز بدیاا
خو منم پی همونجونونم

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

اجی به کل اونجا میگن فک کنم تو منظورم اشتب گرفتی
منظورم قسمت شهر بازیش نبودا
اصن ولش کناااا
زدن خو زدن می خرما و رطب ندیدمه😂😂😂
والا بوخودا کلو واویدم خو

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  توتیا

فاطمه میگم این هوای ماهم کم دارا صبح هوا ابری میگی الان دنیا اب میبره بعد عصر که میبینی تا هوا افتابی وباد گرم ولی یاد ندارم که داخل اردیبهشت ماه هوامون شب خنک باشه وبعضی موقع ها ابری وبارونی باشه

نیوش
نیوش
4 سال قبل

بابا من تل ندارم تو رو خدا واتساپ نصب کنین خو😡😡😂😂😳😳😡😡😡🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🥺🥺🥺
خیلیییی بدی الناز همه رو برای عروسی ابجی هانا نام بردی الا من که از قضا هم سن تو هم هستم
راستی ابجی هانا مبارکههههه🥳🥳💃🏻💃🏻👏🏽👏🏽
بقیه بچه ها،شما خوبین؟؟؟

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  نیوش

نیوش آخه اون موقع اونا آن بودن ولی بازم ببخشید عزیزم باورکن اسما خیلی زیادن😅

fatemeh
fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  نیوش

اوهوم منم موافقم

ayliin
ayliin
4 سال قبل

آیداااااااااااا
دستت دردنکنه دخی جان
مرسی لطف کردی،
باشه صبر میکنم هر وقت تموم شد میخونمش
بازم دمت گرم

aylin
aylin
4 سال قبل

ادمین…داداشی از این فینگیلی ها نذاشتی ها بزنیم زرتی بریم پایین😂
کامنت خیلی زیاده مردیم انقدر بالا پایین رفتیم

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  aylin

یاسییی منو تحت فشار نزار من برم پروفمو عاشقونه کنم زیرشم بنویسمy.n بچه ها میریزن سرم 😐😂😂😂

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  aylin

خواهر ایلین
کپی از سخن گران بهای من بدون ذکر منبع پیگرد قانونی و شرعی دارد.
این سخن روزی بنام من ثبت شد
اغا هر کی میخواد از حرفای منو بزنه باذکر منبع باشه لدفن
چاکریم ابجیا و داداشا
😎😎😎😎😎😎😎😎

اگه تو ترکی من کردم
اگه تو ترکی من کردم
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

اینجا یه استاد داشت پس چرا خبری ازش نیست

Milad
Milad
4 سال قبل

یاسی تو گفتی مکان دیدنی نگفتی توپ که🤔
بعدشم تو فقط همون برو آبشار ،آزادی 😀
بله ما هم آبشار ،آزادی میرفتیم (البته از یه ساعتی به بعد )😂😂
ولی نمی دونم شما دهه هشتادیا چرا به جاهای شلوغ می گین توپ
منو برو بچ یه جای دنجو پیدا می کردیم 20تایی می ریختیم خودمون توپش می کردیم
حالا بیا بوشهر تا بت بگم مکان توپ به چی میگن من زیاد یاسوجو زیرو رو نکردم
.
یاسی اگه بتونی امید طالبیو پیدا بکنی یه جاهاییو نشونت میده که تا دو ساعت تو کفشی

yasi
yasi
4 سال قبل
پاسخ به  Milad

باشه اومدم بوشهر ببرم جاهای توپشو نشونم بده
تو هم اومدی یاسوج بیا ببرمت جاهای توپ که بفهمی من جای توپ به کجااا میگم
این ابشار و آزادی و گمرک فرمالیتست و واسه شب گردیامونه 😉

میلاد این امید طالبی چند سالشه
چه شکلیه
یه مشخصه بده من که نمیتونم بلندگو دست بگیرم صداش کنم
بعد هم واسه اینکه من این اقای گمشده رو پیدا کنم اول یدونه از اون جاهای توپو بگو ببینم ارزششو داره یا خودم رفتم اونجاها 😛😉

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Milad

داداش میلاد ریشر هم عالیه مخصوصا شب موقعی که باد میاد

اگه تو ترکی من کردم
اگه تو ترکی من کردم
4 سال قبل
پاسخ به  Milad

مگه دهه هشتادیا گناه کردن .یجوری میگین دهه هشتادی انگار خودتون چه گلی کاشتید دهه شصد هفتادیا

دسته‌ها
523
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x