رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 142 - رمان دونی

 

 

-بها تیکه تیکه شه واسه لوس بازیاش… کجایی؟!

 

لوس تر میشوم، برای اوی روانی!

-بگم کجام، چیکار میکنی؟!

 

به طرز دیوانه واری لب میزند:

-پاره ت میکنم حوری!

 

چقدر عصبانی! اخم میکنم و برایم تفریح است، اینطور درماندگی اش!

 

-قطع کنم؟!

وحشیانه داد میزند:

-تیکه تیکه ت میکنم!

 

خنده ام میگیرد و میترسم صدای خنده ام به بیرون برود. با اینحال میان خنده میگویم:

-دیگه چیکارم میکنی؟!

 

صدایش بالاتر میرود:

-نخند اونطوری… نخند بزغاله… حالم خرابه، نخند!

 

اُه! خب… حالش خراب است و بیشتر میخندم.

-خنده هامو دوست نداری؟!

 

صدای دیگری میشنوم:

-بهادر نصفه شبه…

 

بهادر بدون توجه به او، خیره به تصویرم میگوید:

– بگو خونه ای، کاریت ندارم…

 

نفس بلند و صداداری میکشم و یک طره موی سبز را توی دستم به بازی میگیرم. از سکوت و آرامشم بدش می آید و آرامتر میگوید:

-خونه ای نه؟!

 

لبی پیچ میدهم.

-کدوم خونه؟!

 

زهرخند واضحی میزند، با آن لب و لوچه ی پاره پوره!

-اذیتم نکن دیوس… هستی… موندی تا من بیام جرت بدم، مگه نه؟!

 

دیوانه است، دیوانه ی کله خرابِ وحشیِ… خاص؟!!

 

-نیستم…

-تو غلط میکنی! هستی…

 

خنده ی ریزی میکنم.

-بیا ببین هستم، یا نه!

 

-میام میام! باش… خب؟!

نمیخواهد قبول کند که رودست خورده!

 

 

 

-بیا ببین هستم، یا نه!

-میام میام! باش… خب؟!

 

نمیخواهد قبول کند که رودست خورده!

-که پاره م کنی؟!

 

تند سر تکان میدهد:

-آره ایول… هستی دیگه؟!

 

پررو!

-چی بگم بهت؟!

 

چشم میفشارد و ناله میکند:

-لعنت بهت دختر… بگو که نرفتی و وایسادی تا من بیام به خاطر کار امشبت دهنتو سرویس کنم…

 

صداقتش را کجای دلم بگذارم؟!

 

-مرسی که زنگ زدی بها… منو از دیدن این حالت بی نصیب نکردی!

 

وقتی نگاهم میکند، لبخند عمیقی میزنم و با عشق میگویم:

-عاشق دیدن لحظه ای بودم که بفهمی رفتم و نیستم! لحظه ی زیباییه!!

 

خنده ی درمانده ای دارد و اخم دارد و رنگش خراب و صورتش عرق کرده و زمزمه میکند:

-میکُشمت حوری…

 

سرم را با احساس برایش کج میکنم:

-عزیزم… دستت بهم نمیرسه…

 

صورتش از حرص رنگ خون میشود.

 

-من عزیزِ تو نیستم! اگه بودم می موندی… لااقل میموندی تا من یه دور مثل سگ بزنمت جون بدی، بعد بری… بی معرفت!

 

خنده ام رها میشود و میان خنده میگویم:

-عوضیِ مسخره ی خاص!

 

-دوستم داری؟!

 

نگاهش به قدری جنون وار است که حتم دارم اگر دستش به من برسد، هیچی ازم نمی ماند!

-عاشقتم اصلا!

 

-میای بزنمت؟

 

صدای آبتین می آید، که با خنده همراه است:

-بسه پسر، زده به سرت…

 

بهادر با حرص میگوید:

-رفته! میفهمی؟! رفته!!

 

لب زیرینم را گاز میگیرم، که بتوانم جلوی خنده ام را بگیرم… نمیشود… اصلا چرا بگیرم؟!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hani
Hani
1 سال قبل

پشمااااااااممممم چقدررررررر رر زیاااااااااددددد
بابا سابیدیمون با این پارت گذاشتنت 😒 

شادی
شادی
1 سال قبل

بعد از ۷ روز پارت گذاشتی اونم فقط چندتا حرف مفت حوری و بها همش بزنمت و میای و اینا واقعا متاسفم واسه نویسنده

ریحان
ریحان
1 سال قبل

سلام فاطمه جون خوبی عزیزم نویسنده این رمان میشناسی؟

ریحان
ریحان
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

میخوام ببینم عمه داره یا نه؟

Roya
Roya
پاسخ به  ریحان
1 سال قبل

تیکه سنگین بود ایول

زلال
زلال
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

فاطی چرا پارتگذاری هااز منظم بودن دراومدن واقعا حیف شدن

سارا
سارا
پاسخ به  زلال
1 سال قبل

اره واقعا هرروز به امید اومدن پارت جدید ولی متاسفانه هر پارت شده هفته به هفته

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x