رمان تارگت پارت 117 - رمان دونی

 

نیم ساعت بعدی برای من.. پر از استرس و هیجان و نگرانی بود.. هزارجور فکر مثبت و منفی همزمان توی سرم می چرخید و من تا می اومدم به یکیشون بال و پر بدم.. یه احتمال دیگه تو مسیرش سبز می شد و همه چیز و بهم می ریخت..
انقدری که دیگه کلافه شدم و حتی به مرحله ای رسیدم که خواستم زنگ بزنم به میران و خودم همه چیز و بهش توضیح بدم که همون موقع با صدای زنگوله بالای در کافه سرم به اون سمت چرخید و بی اختیار نفس راحتی کشیدم وقتی دیدم اونی که اومده.. بالاخره میرانه!
به جرات می تونستم بگم که گوله آتیش بود وقتی داشت دور تا دور کافه دنج و قشنگی که خودش بهم معرفیش کرده بود و می گشت واسه پیدا کردنم.. تا بالاخره تو خلوت ترین گوشه سالن..کنار دیوار پیدام کرد و بدون مکث اومد سمتم..
بهش حق می دادم بابت این عصبانیت.. چون با کارای موذیانه ای که کردم و برنامه هایی که چیدم.. قصدمم همین بود.. اما به جای ترسیدن.. لبخند عمیقی بی اختیار رو لبم نشست و خیره اش موندم تا وقتی بهم نزدیک شد و به وضوح حس کردم از سرعت قدم هاش واسه رسیدن به من کم شد و نگاهش رنگ تعجب گرفت!
برعکس همیشه.. که میران با قدرت تشخیص بالاش.. می تونست حال من و ذهنیتم و خیلی راحت تشخیص بده.. امشب من تو اون جایگاه قرار داشتم و کاملاً می تونستم بفهمم حالش و!
مثلاً الآن.. انتظار داشت با دیدنش.. دست و پام و گم کنم و بترسم از اینکه اینجا حین گرفتن مچ من.. سر قرار با دوست پسر کذاییم دیدمش و حالا این لبخندم.. حکم یه ترمز داشت واسه افکاری که با سرعت می تازوند!
وقتی با همون اخمای درهم از تعجبش به میز رسید.. بلند شدم و واسه اولین بار خودم دستم و برای دست دادن باهاش دراز کردم و گفتم:
– سلام.. دیر کردی!
جوابم فقط شد خیرگی عجیب غریب و طولانی نگاهش به چشمام که تمام سعی ام و کرده بودم.. حس پنهون کاری و خیانت کردن ازش نگیره و نمی دونستم چقدر موفقم!
مطمئناً اگه آقا نادر مسئول کافه بهمون نزدیک نمی شد.. به این زودی از بهت درنمی اومد و احتمالاً فقط برای حفظ ظاهر تو مکانی که با مسئولش آشنا بود.. باهام دست داد و بعد مشغول سلام و احوالپرسی با آقا نادر شد و منم از فرصت واسه دید زدنش نهایت استفاده رو کردم!

شلوار جین سرمه ای تنش بود با یه تی شرت سفید و یه کت بهاره مشکی از روش که باز در عین سادگی.. جوری تو بدن ورزیده اش نشسته بود که منِ دختر بهش حسودیم می شد.. چه برسه به مردای هم سن و سال خودش که حتی اگه هیکلشون به اندازه میران رو فرم بود هم تا این حد سلیقه ترکیب چند دست لباس ساده و به دست اومدن همچین تیپی رو نداشتن!
دروغ بود اگه می گفتم تو این مدت دلتنگش نشدم و عجیب تر اینکه.. هیچ وقت فکر نمی کردم همچین حسی نسبت به یه مرد پیدا کنم که بعد از چند روز ندیدنش.. وقتی باهاش قرار می ذارم.. دلم فقط نگاه کردن بخواد.. اونم از نوع به شدنت خریدارانه!
خب.. دست خودمم نبود! میران با اینکه تا همین یه ساعت پیش.. در جریان این قرار نبود.. مثل همیشه خوش پوش و موقر لباس پوشیده بود که می تونست نگاه هرکسی رو به سمت خودش بکشونه.. چه برسه به منی که چند وقتی می شد با دیدنش.. همون حس تند شدن ضربان قلبِ معروف و پیدا می کردم و فارغ از هرچیزی که بینمون بود و نبود.. دلم می خواست.. منم به چشمش تا همین اندازه خواستنی به نظر بیام!
هرچند که منم نهایت سلیقه ام و تو لباسای امروزم به کار برده بودم که در عین جذابیت.. متناسب با سلیقه میرانم باشه.. حالا باید می دیدم تا چه اندازه موفقم!
صحبتشون که تموم شد.. آقا نادر رو به من پرسید:
– سفارشتون و بیارم خانوم؟
– بله خیلی ممنون!
وقتی رفت.. نیم نگاهی به میران که هنوز مبهوت و ناباور خیره ام بود انداختم و حین نشستن دوباره رو صندلی درحالیکه صدام از هیجان کاری که واسه اولین بار تو عمرم کرده بودم می لرزید گفتم:
– کیک و دادم تا وقتی بیای بذاره تو یخچال که آب نشه.. نوشیدنی هم قهوه سفارش دادم واسه جفتمون.. اگه دوست نداری برو عوضش کن!
چند ثانیه ای طول کشید تا به خودش بیاد و بالاخره صندلی رو به روییم و برای نشستن عقب بکشه..
– یعنی چی این کارا؟
سرم و بلند کردم و زل زدم بهش.. می فهمیدم که عصبیه از این صحنه سازی هام و فکرای غلط خودش و حالا نوبت من بود که با آرامش و خونسردیم.. آرومش کنم!
ولی قبلش باید مطمئن می شدم دلیل عصبانیتش.. همونیه که تو فکر منه!
– چه کاری؟
– الآن مثلاً می خوای وانمود کنی که با من قرار داشتی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

اره میخواد وانمود کنه با توی کله خر قرار گذاشته واسه کاری که نکرده و دست خودش نبوده بازخواست بشه

ستایش
ستایش
2 سال قبل

اههههه وانمود چیه مرتیکههههههه کلی زحمت کشیده و اینا بعد وانموددددد؟؟؟

Raha
Raha
2 سال قبل

واییییییییییی واییییییییییی چرا اینجا باید تموم شههه💔

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  Raha
2 سال قبل

همین و بگو 😂🤦

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x