رمان تارگت پارت 392

4
(4)

 

 

 

 

 

کاراش در نظرم مثل فیلم های کمدی و صامت قدیمی بود که بعد از هر صحنه.. دیالوگ هاشون رو یه صفحه سیاه ظاهر می شد و دوباره می رفت رو صحنه بعدی!

الآنم میران.. بعد از بررسی و نگرفتن هیچ نتیجه ای نگاه گیجش و به چشمام دوخت و سرش و به معنی نفهمیدن به چپ و راست تکون داد..

مطمئناً اگه یه کم دیگه به این نگاه خیره ادامه می داد.. با صدای بلند می زدم زیر خنده.. واسه همین روم و برگردوندم و سعی کردم وانمود کنم که هیچ مسئله ای کنجکاوم نکرده و خدا رو شکر.. میران هم مصر بود که همچنان طبق حرفم پیش بره و لب از لب باز نکنه که چیزی نپرسید!

بقیه مسیر به فکر و خیال و پریدن از این شاخه به اون شاخه ای که همین طور توی مغزم به تعدادشون اضافه می شد گذشت..

تا این که با دیدن در آشنای خونه ای که ماشین و جلوش متوقف کرد.. به خودم اومدم و نگاه متعجبم و به سر و ته کوچه و خونه ای که محل زندگی خودم بود چرخوندم.

تا الآن فکر می کردم قراره بریم خونه خودش که هیچ توجهی به مسیر نکردم و حالا.. میران بدون این که حتی یه راهنمایی کوچیک ازم بخواد.. من و درست تا جلوی در خونه ام آورده بود.

تعجبی نداشت اونم وقتی حالا دیگه مطمئن بودم اونی که اون شب از دیوار خونه ام پایین پرید و چند ثانیه ای با ریتا وقت گذروند.. میران بود!

خواستم بپرسم چرا اومدیم این جا.. که بی خیال شدم.. مگه این جا یا اون جا بودنش فرقی داشت.. مهم کاری بود که می خواست انجام بشه!

واسه همین بدون حرف کمربند و باز کردم و پیاده شدم.. میران هم مشغول پارک کردن ماشین تو کوچه شد و من سریع در و با کلید باز کردم و رفتم تو..

حالا که داشتیم به اون لحظه حساسی که مدام تو ذهنم به تصویر کشیده بودمش نزدیک تر می شدیم.. اعصابم دوباره به هم ریخت و بی اهمیت به ریتا که با دیدن من از لونه اش بیرون اومده بود.. با قدم های بلند راه افتادم سمت خونه که بالای پله ها با شنیدن صدای میران.. به عقب برگشتم..

– سلام بابایی.. سلام دختر قشنگم.. سلام عزیزدلم..

 

 

 

 

 

برعکس من که هیچ توجهی بهش نشون نداده بودم.. میران با چنان عشقی همون جا کنار لونه ریتا نشست و مشغول بغل کردن و ناز و نوازشش شد که انگار بچه واقعیش و بعد از چند سال دوری دیده بود و حالا این شکلی داشت رفع دلتنگی می کرد.

زنجیر قلاده ریتا رو باز کرد و از جاش بلند شد و ریتا هم با حرکات عجیبی که تا حالا ازش ندیده بودم دستاش و به سینه میران چسبوند و روی دو تا پاش بلند شد!

میران به پهنای صورت می خندید.. برعکس این دو باری که تو برخورد با من لبخند زده بود و می شد هر دو بار ساختگی و هدف دار بودنش و تشخیص داد.. ولی وقتی این جوری داشت با ریتا بازی می کرد و وقت می گذروند.. انگار خود خودش شده بود و هچ چیزی نمی تونست وادار به تغییرش کنه!

دیگه نتونستم اون جا وایستم و به این همه محبت و عشقی که میران داشت خالصانه تقدیم ریتا می کرد و اونم به سبک خودش جوابش و می داد نگاه کنم.

حس حسادتی که همه وجودم و پر کرده بود.. وادارم کرد برم تو خونه و پالتوم و با حرص دربیارم و همون جا منتظر اومدن میران بشینم!

تو همون حال سعی داشتم خودم و متقاعد کنم که این حس شدید و وحشتناک.. به خاطر رابطه خوبیه که تو این یکی دو ساله با ریتا داشتم و یه جورایی دلم نمی خواست به کس دیگه ای به جز من انقدر توجه نشون بده..

شایدم.. شایدم فقط داشتم با این فکر.. خودم و متقاعد می کردم که به یه حیوون حسودیم نشده و به خاطر محبت و خنده های میران نیست که قلبم انقدر داره نامیزون می زنه!

نمی دونم چقدر گذشت.. ولی مطمئناً خیلی طول کشید تا میران بالا تنه اش و از لای در نیمه باز خونه فرستاد تو و صدام زد:

– درین؟

منم حتماً به خاطر همین طولانی شدن زمان انتظار حرصی و عصبی بودم که از رو مبل بلند شدم و با صدایی که کاملاً می لرزید گفتم:

– بیا تو.. چرا اون جا وایستادی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۰ ۱۰۰۰۵۶۶۱۵

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه ……
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۵۵۲۰۶۸۰

دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۷ ۱۱۰۱۰۵۸۶۴

دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون…
چشم دختر زیبا

دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال…
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
IMG ۲۰۲۱۰۸۰۱ ۲۲۲۲۲۸

دانلود رمان مخمصه باران 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند…..
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
9 ماه قبل

ای جانم ریتای مهربون وبا وفا

Eli
Eli
9 ماه قبل

واو چقد اتفاقای زیادی افتاددد پشمام اصن من چجوری اینارو تو ذهنم جا بدم

[:
[:
9 ماه قبل

کاش بیشتر پارت بزارین🥲

[:
[:
9 ماه قبل

کاش پارا گذاریو بیشتر کنین🥲

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
9 ماه قبل

یعنی الان من ۲۴ ساعت منتظر بودم برا دو خط 😐😐😐 خدا توبه

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x