رمان تارگت پارت 127 - رمان دونی

 

هنوز از بهت دیدنش در نیومده بودم که چرخیدن سمت جایی که من وایستاده بودم و منم سریع خودم و پشت دیواری با یکی دو تا درخت استتار شده بود قایم کردم.
خیلی طول نکشید که اومدن کنار خیابون و آراد با دست تکون دادن واسه یه تاکسی.. نگهش داشت و در عقب و برای سوار شدن دختره باز کرد!
تازه اونجا بود که تونستم چهره دختره رو هم ببینم و تشخیص بدم یکی از بچه های دانشگاه خودمونه.. هم کلاسیمون محسوب نمی شد چون ورودی سال بعدیمون بود و خب.. یک سال ازمون کوچیکتر!
ولی به هر حال هم من هم آفرین و هم.. آراد.. بارها و بارها.. تو دانشگاه دیده بودیمش.. به خصوص با اون شیطنتایی که همراه بچه های اکیپشون تو حیاط از خودشون بروز می دادن!
یعنی واقعاً.. ارزش این دختر که بارها شاهد بودیم با نگاه هاش سعی داشت به اکثر پسرای خوشتیپ دانشگاه نخ بده.. از آفرینی که بعدِ دوست شدنش با آراد.. به کل توی محیط دانشگاه دور شیطنتاش و خط کشید و از هیچ طریقی جلب توجه نکرد.. بیشتره؟
دیگه نفهمیدم دختره کی رفت و بعد از اون.. آراد کی سوار ماشین خودش شد و رفت.. فقط وقتی مطمئن شدم نیستن از پشت درختا بیرون اومدم..
در حالیکه هنوز ضربان قلبم تند بود و حالم منقلب.. به خاطر دیدن اون صحنه ای که می تونست.. آینده آفرین و به طور کامل زیر و رو کنه!
حالا من مونده بودم با فهمیدن واقعیتی که نمی دونستم باید به گوش آفرین می رسوندم.. یا خودم و دخالت نمی دادم و می ذاشتم.. خودش به این نتیجه برسه که آراد.. دیگه آدم زندگیش نیست!
مسلماً منی که نه حرفاشون و شنیدم و نه می تونستم با اطمینان مهر رابطه داشتن بزنم روشون.. آدمی نبودم که سریع همچین چیزی رو بذارم کف دست آفرین..
ولی همین مسئله که به طور حتم آفرین هیچی از این قرار ملاقات پنهونی نمی دونست.. کافی بود تا ایمان بیارم به این واقعیت که آراد.. دیگه از دست رفت!
با صدای بوق ماشینی از تو خیابون یه کم تو جام پریدم و از فکر و خیالاتم دراومدم.. دیدن میرانی که از پشت فرمون چشمکی به نگاه گیجم زد و در و سمت من و باز کرد تا سوار بشم.. یه کم من و از اون حال و هوا ناراحت درآورد و با لبخندی که بی اختیار رو لبم نشست رفتم تا سوار بشم!

صحنه ای که چند دقیقه پیش دیدم.. موضوع کم اهمیتی نبود که بخوام به کل فراموشش کنم ولی.. حداقل می تونستم به خاطر امروز که روز مهمی توی رابطه ام با میران بود.. یه گوشه دور از دسترس تو ذهنم قرارش بدم و بعداً تو یه فرصت مناسب تر بهش فکر کنم!
سوار ماشین که شدم.. مثل همیشه دستش و برای دست دادن جلو آورد و منم به لطف نزدیک تر شدن رابطه امون تو این یه ماه و خورده ای.. از خدا خواسته دستم و سر دادم توی دست همیشه گرمش!
لبخندی رو لبش نشست و اون یکی دستش و برای نوازش گونه ام دراز کرد.. خدا رو شکر از اون آدمایی نبود که ریسک بوسیدن و توی ماشین به جون بخره و از نظرش این کار یه جور بی عاری و بی غیرتی محسوب می شد که فقط جنبه جلب توجه برای چشمای هرزه این و اون و داشت!
حالا شاید من دلایل خودم و داشتم و بیشتر از سر خجالت راضی به این کار نبودم ولی.. به عقاید میران هم تو این زمینه احترام می ذاشتم!
– خسته نباشی خانوم!
– مرسی.. سلامت باشی!
– خلاص شدی دیگه نه؟
– وای آره.. یه نفس راحت بکشم تا آخر تابستون! مردم تو این چند هفته امتحان!
نگاه چپی بهم انداخت و ماشین و روشن کرد.. سریع لبخندی رو لبم نشست و قیافه مظلومانه ای به خودم گرفتم که بیخیال توبیخ کردن بشه!
دیگه شناخته بودمش و می دونستم رو این طرز حرف زدن زیادی حساسه و اگه الکی هم تو حرفام اسم مرگ و مردن و این چیزا رو به زبون بیارم سریع واکنش نشون میده!
که خدا رو شکر اینبار بیخیال شد و پرسید:
– تقوی هم دیدی؟
– آره! از شانس گندم.. همون موقع که داشتم برگه ام و می دادم سر رسید! با عصای زیر بغلش!
– چیزی نگفت؟
– مگه می شه نگه؟ اصلاً آفریده شده که گند بزنه به حال خوش من.. همون لحظه که برگه ام و گرفت یه نگاه سرسری انداخت و گفت قبول میشی.. بعدشم گفت پس با این حساب دیگه ترم بعدی تو کلاس من نیستی.. منم گفتم خدا رو شکر!
میران به جوابی که دادم با صدای بلند خندید و گفت:
– نه! خوشم اومد.. داری راه می افتی! جواب این جماعت و باید همین شکلی داد!
– ولی میران.. یه حس بدی گرفتم از نگاهش.. انگار می خواست بگه به همین خیال باش.. نمی دونم! شایدم بیخودی منفی گرا شدم ولی.. به نظرم این آدم به همین راحتیا دست از سر من برنمی داره!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

اون آدمی که بقل دستت نشسته به راحتی دست از سرت برنمی داره …

Marey
2 سال قبل

عالی ❤

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x