رمان تارگت پارت 129 - رمان دونی

 

– احتیاجی به نشون دادن نیست.. ما قبلاً همدیگه رو دیدیم.. پسره هم خودش یه چیزایی رو سربسته گفته ولی من رک و راست جواب منفی دادم و گفتم فعلاً نمی خوام به جز درس خوندن به چیزی فکر کنم.. زن دایی خیال می کنه خودش خیلی زرنگه که قراره زودتر از بچه برادرش پیش قدم بشه.. ولی اگه مطرحش کنه.. پسره خودش می گه که بیخودی زحمت نکشن!
پوزخند غلیظی زد و گفت:
– فکر کن یه درصد.. تو این دوره زمونه پسری دست رد به سینه همچین درخواستی بزنه.. اونم وقتی طرفش یکی مثل تو باشه که از هیچ طریقی نمی شه روش ایرادی گذاشت!
با وجود اینکه با حرص و غضب این حرفا رو می زد ولی من لبخند عمیقی به خاطر این تعریف غیر مستقیمش روی لبم نشست..
واسه همین برای عوض کردن جو بینمون.. دستم و دراز کردم و دست راستش و از فرمون جدا کردم و گذاشتم رو پای خودم..
نگاهش همراه دستش به سمت من کشیده و من که حالا دیگه یه کم حس خجالتم ریخته بود.. بدون رودرواسی.. اون قسمت مورد علاقه ساعد دستش و که باز از زیر آستین تا شده اش بیرون افتاده بود نوازش کردم و گفتم:
– ولش کن.. بیا بهش فکر نکنیم خب؟ من دیگه یاد گرفتم جواب زن دایی و چه جوری بدم که بیخیال این قضیه بشه.. تو این یکی دو ماهم باز داشت یه چیزایی رو سر بسته مطرح می کرد که من اصلاً نذاشتم به مرحله ای برسه که بخواد منظورش و رک و راست بگه.. دیدی که هیچ اتفاقی هم نیفتاد.. الآنم هیچی نمی شه.. بر فرض محالم اگه شد.. دلم گرمه به بودن تو.. همه چیز و راست و ریس می کنی.. غیر از اینه؟ پس بیا امروزمون و با فکر کردن به این مسائل بی اهمیت خراب نکنیم.. باشه؟!
نگاهش بدون جواب داشت توی صورتم می چرخید.. یه نگاه عجیب که کمتر ازش دیده بودم و نمی تونستم معنیش کنم..
ولی منی که مصر بودم حتماً ازش جواب بگیرم سرم و رو شونه خم کردم و با دلبری بیشتری لب زدم:
– باشه عزیزم؟
سرش و به تاسف تکون داد و دستش و از تو دستم بیرون کشید و گفت:
– متنفرم از اینکه یکی نقطه ضعفم و پیدا کنه.. ولی تو رابطه با تو انگار بدجوری گاف دادم که این شکلی داری سوء استفاده می کنی.. باشه! فعلاً هیچی نمیگم!

تا وقتی برسیم سر کوچه دیگه حرفی که باعث دلخوری بشه بینمون زده نشد و قبل از اینکه بخوام پیاده بشم.. درحالیکه از همون لحظه هیجان داشتم برای شب پرسیدم:
– من یه سری.. غذا تو ذهنم دارم.. براش خریدم کردم.. ولی تو اگه چیز خاصی می خوای.. بگو که به لیستم اضافه اش کنم..
– لیست؟ لیست تهیه کردی واسه شب؟
– خب.. آره دیگه! اولین باره مهمونمی!
– کلا دو سه وعده تو خونه من غذا خوردی.. که یا از بیرون گرفتم و یا خودت درست کردی.. حالا تو چی و می خوای جبران کنی که این شکلی تدارک دیدی؟
– اولاً که مگه حتما باید چیزی رو جبران کنم؟ دوماً اگرم هدف جبران کردن باشه که حتی همینم کم و ناچیزه.. من بیشتر از اینا بهت مدیونم..
تا خواست حرفی بزنه با صد بلندتری ادامه دادم:
– بعدشم.. قرار بود دیگه رابطه امون جوری نباشه که بخوایم.. همچین معیار و مقیاسی واسه اش بذاریم و هی حساب کتاب کنیم. دیگه این حرفا رو نداریم نه؟ این لیستی که تهیه کردم هم بذار به حساب اینکه می خوام.. بیشتر با هنر کدبانوگریم.. آشنات کنم!
لبخندی زد و در جوابم کوتاه گفت:
– عوض شدی!
فکر کردم داره درباره چهره ام حرف می زنه که دستی رو سر و صورتم کشیدم و گفتم:
– چطور؟
– قیافه ات و نمیگم.. حال و هوات تغییر کرده.. حداقل نسبت به من.. دیگه اون دختر خجالتی که هرچیزی می گفتم سرخ و سفید می شد نیستی..
قبل از اینکه بپرسم این خوبه یا بد خودش گفت:
– دقیقاً داری می شی همونی که می خوام و همیشه آرزوش و داشتم! یه دختر محجوب و با حیا.. که شیطنت داره.. ولی فقط پیش من نشونش میده..
لبم و آروم گاز گرفتم و چیزی نگفتم..
– پیشنهادی ندارم.. هرچیزی که درست کنی مطمئناً خوشمزه اس! واسه همین بدم نمیاد سورپرایز بشم با دیدن هنر کدبانوگری خانومم!
مطمئناً اگه چند ثانیه بیشتر می موندم.. اینبار خودم پیش قدم می شدم واسه ساختن یه صحنه عاشقانه توی ماشین و میران به کل از خودم ناامید می کردم.
واسه همین سریع خدافظی کردم و بعد از اینکه تاکید کردم شب دیر نیاد.. پیاده شدم و راه افتادم سمت خونه.. در حالیکه استرس همراه با هیجان.. یک لحظه هم دست از سرم برنمی داشت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

ولی فکرکنم یکی مچشون رو بدبگیره مثلا زن داییش😐😐راستی این دخترپسرای که جرات میکنن برن خونه هم فازشون چیه واقعا نمیترسن😥😥

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

شب چه شود میران ودختری که فکرمیکنه عاشقشه مثبت۱۸شده حتما میخونمش😅😅😅

اسم
اسم
2 سال قبل

اوف

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x