رمان تارگت پارت 151 - رمان دونی

 

با چشمای گرد شده زل زدم به میرانی که هیچ اثری از بلوف تو حرف و نگاهش دیده نمی شد و کاملاً داشت با جدیت این موضوع رو بیان می کرد..
– یعنی چی.. من.. میگی من.. بابت اون فاکتورا و خرجایی که کردم از داییم پول بگیرم؟
– صد در صد باید بگیری.. وگرنه هم من و از خودت ناامید می کنی.. هم پیش خودت شرمنده می شی که چرا از موقعیتی که داشتی استفاده نکردی.
یه کم تو سکوت به فکر فرو رفتم و دیدم.. انقدری هم راه حل عجیب غریبی نیست.. به هر حال من اون موقع هرچی پول داشتم و واسه تعمیرات اون خونه خرج کردم پس.. منطقیه که بخوام حالا که خونه رو فروختن.. سهم خودم و ازشون بگیرم!
– پولش انقدری هست که بشه پول پیش یه خونه کوچیک یه نفره؟
یه کم فکر کردم و بعد با اطمینان سرم و به تایید تکون دادم:
– آره.. آره فکر کنم بشه.. خودمم یه کم پس انداز دارم. اگه بگردم با این پول حتماً می تونم یه جایی رو پیدا کنم.. یعنی.. باید بتونم!
– خب پس.. همین کار و بکن.
نگاهم یه کم بین چشمام چپ و راست شد و نالیدم:
– اگه ندادن؟
– ازشون شکایت می کنی.. اول میگی که این کار و می کنی.. اگه بازم ندادن.. با هم میریم که اقدام کنی!
– بد نیست؟
– کاری که اونا با تو کردن و بدون اینکه بهت بگن خونه ای که محل زندگیت بود و فروختن بد نبود؟ آدم از بزرگتراش باید چیز یاد بگیره.. تو هم از خانواده داییت.. بد بودن یاد بگیر!
– اونا.. اونا الآن فکر می کنن که من باید تا آخر عمرم بهشون مدیون باشم.. به خاطر اینکه زیر پر و بالم و گرفتن و طبقه بالا خونه اشون و دادن به من که این چند سال توش زندگی کنم. نمی تونن خودشون و قانع کنن که من.. حقی تو اون خونه دارم!
– تو باید قانعشون کنی درین! قرص و محکم برو جلو.. یه ضرب حرفت و بزن.. نذار ساکتت کنن.. بگو همون چند سال پیش من با پولی که واسه این خونه خرج کردم می تونستم یه جایی و اجاره کنم و تنها زندگی کنم. بگو این خرجی که کردم رفته رو قیمت خونه اتون و مشتری هم صد در صد اون و حساب کرده پس.. دیگه حرفی نمی مونه.
راست می گفت.. منطقی ترین راهی که پیش روم بود همین به نظر می رسید.. حالا شاید.. البته شاید که نه.. حتماً دلخوری پیش می اومد ولی.. به قول میران اونا هم همین کار و با من کردن.. از جایی ضربه زدن که اصلاً فکرشم نمی کردم.. پس.. حق داشتم مقابله به مثل کنم!

سرم و به تایید حرفای میران تکون دادم و گفتم:
– همین کار و می کنم!
– امیدوارم بدونی اینکه ترغیبت کردم برای این کار.. معنیش این نیست که پشتت نیستم و قراره تنهایی بری جلو.. نه.. من همه جوره هوات و دارم. ولی اینکه بری جلو.. تو روشون دربیای و حقت و بگیری.. هم خودت و راضی تر می کنه هم من و.. نذار انقدر راحت پا بذارن رو همه چی و از روت رد نشن! در نهایت.. اگه دیدی نمی شه.. اگه دیدی همه زورت و زدی و موفق نشدی.. بدون در این خونه تو هر لحظه و ساعتی به روت بازه.. من محاله بذارم کسی که قراره به زودی.. تا آخر عمر مال خودم بشه.. جایی نداشته باشه که شب به شب سرش و توش با خیال راحت رو بالش بذاره!
نفسی که اون لحظه کشیدم.. بعد از دیشب و حرفای زن دایی.. راحت و پر آرامش ترین نفسی بود که وارد سیستم تنفسیم شد.
حرفای میران یه لیوان آب خنک خالی کرد رو آتیش وجودم. فکر می کردم ته تهش می خواد بگه دیگه باید با خواستگاری موافقت کنی و یه ازدواج عجولانه داشته باشیم واسه اومدنت به این خونه ولی.. با نهایت عقل و منطق.. بهترین پیشنهاد ممکن و بهم داد.
راست می گفت.. حداقلش این بود که این شکلی شرمنده خودم نمی شدم و احساس نمی کردم اونا من و به چشم یه حیوون درازگوش دیدن که هرچی بگن بی برو برگرد قبول می کنم!
لبخند عمیقی به روش زدم و صادقانه گفتم:
– نداشتمت چیکار می کردم؟
برعکس من لبخند نزد و فقط با همون خیرگی بهم زل زد.. بعد با کمک دستاش خودش و از تو آب بالا کشید و بیرون اومد..
– نخیر.. نذاشتی شنا کنم!
درحالیکه سعی می کردم نگاهم به بدن خیسش. به خصوص اون مایوی چسبیده به تنش نیفته گفتم:
– چیکار به تو دارم؟
میران ولی برعکس من.. بدون خجالت و رودرواسی.. بدون اینکه تلاشی برای پوشوندن خودش داشته باشه نزدیک شد و گفت:
– می شه این دلبری کردن تو رو دید و یه دل سیر نبوسیدت؟
قبل از اینکه بخوام جمله اش و پیش خودم تجزیه و تحلیل کنم خم شد و لباش و چسبوند به صورتم و جوری عمیق بوسید که از اونور صندلی نزدیک بود بیفتم!
خجالتزده خندیدم و لبم و به دندون گرفتم ولی میران ول کن نبود و به محض تموم شدن یه بوسه.. یکی دیگه کنارش می کاشت..

تا اینکه با همون خنده معترض شدم:
– نکن میران خیسی.. همه لباسام و خیس کردی!
اهمیتی نداد.. حالا پشت سرم وایستاده بود و بعد از کنار زدن شال به جون گردنم افتاده بود و بوسه هاش هم.. عمق بیشتری به خودش گرفته بود!
انقدری که ضربان قلبم و تند کرد و نفس هام و کوتاه!
– میران…
– هیــــــس!
چشمام و بستم و سعی کردم به استرس هام فکر نکنم و فقط لذت ببرم.. ولی نمی شد من.. من هنوز آمادگی نداشتم واسه رفتن تا ته این بوسه ها که می دونستم به کجا ختم می شه!
تصمیمم و خیلی وقت پیش گرفتم.. با میران می شد همه چیز و تجربه کرد و خیالت راحت بود از اینکه جا نمی زنه و ولت نمی کنه.. این بهم ثابت شده بود.. پس لزومی نمی دیدم همه چیز و به بعد از ازدواج موکول کنم.. ولی.. احتیاج به زمان داشتم!
با این حال اجازه دادم میران به این بوسه های پر تب و تابش ادامه بده و ضد حال نباشم.. به خصوص الآن که حرارت و گرماش و از نفس های داغ و تندی که پوستم می خورد حس می کردم!
تا اینکه خودش با یه دم عمیق جدا شد و فاصله گرفت.. منم درحالیکه فقط داشتم به رطوبت و گرمای چسبیده به پوستم و جاهایی که از شدت مکش لبش نبض می زد فکر می کردم آب دهنم و قورت دادم و بلند شدم..
آروم چرخیدم سمت میران.. پشت به من بود و دستاش و تو موهاش فرو کرده بود.. می دونستم داره خودش و به خاطر من کنترل می کنه و از این بابت واقعاً ازش ممنون بودم.
ولی انگار حضورم دیگه داشت اذیتش می کرد که لب زدم:
– من.. من دیگه میرم.. مرسی که.. با حرفات آرومم کردی.
فکر می کردم با رفتنم در حقش لطف می کنم ولی برعکس بهش برخورد که چرخید سمتم و توپید:
– قرار نیست اینجا بهت تجاوز کنم که با دو تا بوسیدن داری در میری!
با چشمای مات مونده زل زدم به چهره سرخ شده اش.. کاملاً به تته پته افتادم با این برخورد تندش و گفتم:
– من.. همچین فکری نکردم یعنی.. یعنی فقط خواستم برم که.. تو اذیت نشی!
– خیله خب برو.. ممنون!
هنوز ناراحت کلافه بود و من این و نمی خواستم.. از اول اومده بودم که بمونم و فکر نمی کردم با این حرفم همچین برداشت بدی پیدا کنه..
– تا دوش بگیری.. ناهار درست می کنم!
روش و برگردوند و حین رفتن سمت قسمتی که مخصوص دوش گرفتن بود با همون لحن تند لب زد:
– لازم نکرده.. برو خونه ات! احتیاج به ناهارم ندارم تا چند وعده سیرم کردی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوک به صورت pdf کامل از سحر مرادی

      خلاصه رمان:   ساره، اسیر دست پدر معتادش، مجبور است به کارهایی تن بدهد که در گذشته کودکی‌‌اش را تباه کرده و حالا قرار است جوانی‌‌اش را هم به تاراج ببرد. کار به جایی میرسد که ساره چیزی برای از دست دادن ندارد و بین مرگ و زندگی دست به انتخاب می‌زند، اما همبازی‌ کودکی‌هایش به موقع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مادما‌زل کیانی
مادما‌زل کیانی
2 سال قبل

تو قوانین نویسندگی ذکر شده هر پارت حداقل باید از 50 متن تشکیل شده باشه..
و هر فصل از 50 پارت .

نویسنده رمان قلم قوی داره و اسم جذب کننده ای برای رمانش انتخاب کرده-!

رمان شروع جالبی داشت..

من بعد چند روز اومدم بقیه رمان و بخونم
ولی تموم کردن هر پارت فقط چند ثانیه ازم وقت برد و این بنظرم به هیج وجه جالب نیست =\

لمیا
لمیا
2 سال قبل

وااا حالا دختره چی گفت این میران ما زود کینه به دل میگیره

Ella
Ella
2 سال قبل

قضیه داره به جاهای باریک میرسه😂😐

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x